در راهروی دادگاه خانواده

زندگی با همسر بی‌مسئولیت

صدیقی- با این که چند سال بیشتر از زندگی مشترک شان زیر یک سقف نمی گذرد اما مسیر زندگی شان به سنگلاخی که خود ایجاد کرده اند برخورد کرده است. 
هر کدام از زوجین برای احقاق حقشان راهی دادگاه خانواده شده اند تا تعیین تکلیف کنند که یا با هم بمانند و بسازند یا این که به رابطه مشترک شان پایان دهند. زن جوان که کودک چند ساله ای را بغل گرفته است و پریشانی در نگاهش موج می زند، می گوید: تا کی باید با ندانم کاری و رفیق بازی و از همه بدتر اعتیاد خانمان سوز همسرم کنار بیایم. دیگر جانم به لبم رسیده و این طفل معصوم چه گناهی کرده است که مدام باید بین جنگ و دعواهای ما بسوزد و آینده اش تباه شود. شوهرم از همان اول معتاد بود اما خانواده اش من را فریب دادند و گول حرف های آن ها را خوردم که اگر جواب مثبت به پسرشان بدهم چنین و چنان می کنند.
 آن ها با یک مشت وعده تو خالی من را وارد گرداب زندگی با پسر بی مسئولیت شان کردند. هر چقدر تحمل کردم و با نداری و رفیق بازی اش ساختم اما نه تنها شوهرم خودش را اصلاح نکرد بلکه حتی خانواده اش هم که دیگر با اعتیادش کنار آمده بودند من را با گفته های پوچشان که اکثر مردم مواد مصرف می کنند به نوعی دلداری می دادند و تشویق به ساختن زندگی ام می کردند. چندین بار خانه را با حالت قهر و تهدید ترک کردم تا خانواده اش و همچنین خانواده خودم تکلیف اعتیاد و رفیق بازی شوهرم را روشن کنند اما هر بار آن ها من را با تهدید و وعده های سر خرمن وادار به بازگشت به خانه ام می کردند. بعد از به دنیا آمدن تنها دخترمان زندگی مان بدتر از قبل و روز به روز به بدهی های مان افزوده شد و هر بار یک طلبکار جلوی خانه مان درگیری ایجاد می کرد و آبروریزی راه می انداخت. حتی شوهرم اکثر مواقع من را از خانه بیرون می کرد تا با دوستان نابابش دور هم باشند و پای بساط مواد بنشینند. با ادامه این وضعیت جانم به لبم رسید و خودم تنها راه دادگاه را در پیش گرفتم تا شاید از این طریق بتوانم شوهرم را تحت فشار قرار دهم و او اصلاح شود و زندگی ام را سرپا نگه دارم و اگر هم نشد که فکر دیگری باید بکنم.