آدم ربایی با آدامس کینه

صدیقی
 دوستی خیابانی از او یک آدم ربا ساخت. بعد از سرکیسه شدن به خاطر ساده اندیشی اش نقشه خطرناکی را تحت عنوان انتقام از دختر غریبه کشید. او و همدستانش، سد راه دختر مورد علاقه اش شدند و او را بعد از ربودن و ترساندن و البته سرقت اموالش رها کردند تا این گونه پسر ساده لوح انتقامش را گرفته باشد اما عاقبت همدم میله های زندان شد.در ادامه، گفت و گوی خبرنگار ما را با یک جوان ۲۸ ساله ای که به جرم آدم ربایی زندانی شده است، می خوانید.
به چه جرمی زندانی شدی؟
به جرم معاونت در آدم ربایی و سرقت زندانی شدم.
آیا سابقه کیفری و اعتیاد داری؟
 نه، اولین باری بود که مرتکب چنین اشتباهی شدم و اهل دود و مواد نیستم.
آیا متاهلی و فرزند داری؟
نه، مجرد هستم. موقعیت ازدواج برایم پیش نیامد.
چقدر سواد داری و شغل ات چه بود؟
 تا مقطع کارشناسی درس خواندم و شغل ام آزاد بود، درآمد خوبی داشتم.
چرا دست به سرقت و آدم ربایی زدی؟
همه چیز را به شوخی گرفتیم، ابتدا ماجرا فقط یک گوشمالی و در حد ترساندن بود.
روزی با یک دختر غریبه در خیابان دوست شدم. دوستی ما مدتی ادامه پیدا کرد و هر بار دختر غریبه به بهانه های مختلف از من پول می گرفت و به نوعی با زرنگ بازی هایش مدام مرا در مقابل کار انجام شده قرار می داد تا سرکیسه کند.
خیلی از او دلخور شدم و مدتی ارتباطم را با او قطع کردم اما دوباره با من تماس گرفت و گفت که با هم بیرون برویم. زمانی که وارد یک مغازه شدیم او بعد از کلی خرید ناگهان جلوی صندوق دار به من گفت که هزینه آن ها را پرداخت کنم و مرا در مقابل عمل انجام شده قرار داد و مجبور شدم‌ پول را پرداخت کنم و همین امر به شدت مرا عصبانی کرد. دوباره رابطه مان را به هم زدم چون فهمیدم ولخرج است و قصد سرکیسه کردن من را دارد. بابت سادگی ام خیلی از دست او شاکی بودم تا این که به طور اتفاقی دوست آن دختر را در خیابان دیدم. بعد از صحبت با او حرف هایش بدجور ذهنم را به هم ریخت. او گفت دختری که با او ارتباط داشتم کارش سرکیسه کردن پسرهای ساده لوحی مثل من است و قصدش فقط سوء استفاده کردن از من بود. با شنیدن این حرف ها به فکر انتقام از او افتادم.
چطور؟
بعد از شنیدن حرف های دوست آن دختر، با یکی از دوستانم مشورت کردم و گفتم که به کمک او و دوستانش نیاز دارم تا یک دختر پررو و به اصطلاح تیغ زن را ادب کنم. او در قبال رسیدن به مال بادآورده قبول کرد که با 2 دوستش نقشه تنبیه و ترساندن دختر غریبه را اجرا کند.
چون با آن دختر قهر بودم با کمک دوستش آدرس  محل رفت و آمد و مشخصات خودرویش را گرفتم و در اختیار تیم گذاشتم.
ما اصلاً قصد آدم ربایی را نداشتیم و فقط می خواستیم او را بترسانیم تا دیگر هوس سرکیسه کردن پسرهای ساده لوح را نکند.
با دوستانم یک روز با لباس شخصی و با خرید دستبند و بی سیم پلاستیکی به تعقیب آن دختر پرداختیم. زمانی که دختر غریبه با خودرویش به یک خیابان خلوت رسید، دوستانم با دستبند و بی سیم قلابی راه او را سد و خود را مامور معرفی کردند و گفتند: باید به چند سوال پاسخ بدهی. او را از خودرو خارج و سوار خودروی خودمان کردند.
من راننده بودم. چهره ام را پوشانده بودم تا شناخته نشوم و اصلاً کاری به ماجرا نداشتم. دوستانم دختر را با کمی چاشنی خشونت و بازداشت ترساندند و دختر بی خبر از همه جا در قبال بازداشت نشدن طلاها و پول نقدش را به دوستانم داد و بعد او را پیاده کردیم و پا به فرار گذاشتیم.
طلاهای سرقتی را چه کار کردید؟
من اصلاً نیاز مالی نداشتم و هدفم ترساندن و به نوعی انتقام گرفتن از دختر غریبه بود. گویا دوستانم که دیگر آن ها را ندیدم، طلاها را فروخته و بین خودشان تقسیم کرده بودند و اصلاً به فکر عاقبت کارمان که نوعی آدم ربایی محسوب می شد، نبودیم و آن را فقط شوخی فرض می کردیم.
بعد از ماجرای سرقت چه اتفاقی افتاد؟
به خیال این که دختر را ادب کرده ام، خوشحال بودم و اصلاً فکرش را نمی کردم که با شکایت مال باخته دستگیر شویم و آبروی مان نزد خانواده و فامیل برود.
پدر و مادرت با این ماجرا چطور برخورد کردند؟
مادرم دچار شوک و حالش بد و کارش به بیمارستان کشیده شد و پدرم بعد از گوشمالی مرا طرد کرد تا در زندان به ‌کار ناپسندم فکر کنم و برایم درس عبرتی شود و دیگر دست به چنین کار احمقانه ای نزنم.
حرف آخر؟
همه چیز را شوخی گرفته بودیم. قصدمان فقط انتقام و ترساندن بود اما تا به خودمان آمدیم دیدیم که در نقش یک آدم ربا ظاهر شده ایم و کارمان به زندان کشیده شد.
اگر ساده نبودم و دختر خیابانی سرم کلاه نمی گذاشت این طور کینه ای نمی شدم و دست به کار احمقانه نمی زدم تا خوار نشوم.