صدیقی- بی قرار و کسل به این سو و آن سو قدم بر می دارد و می گوید: سخت دلتنگ فرزندانش و نگران آینده آنهاست. یادآوری و به زبان آوردن ماجرای تلخ زندگی اش و پرخاشگری هایش و دخالت های خانواده همسرش که باعث شد زندگی مشترک 20 ساله اش از هم بپاشد سخت است. هنگام صحبت کردن گاهی کنار دیوار می ایستد و مشتی محکم بر دیوار سیمانی وارد می کند و با گفتن اینکه حرفهایم هیچ مشکلی راحل نمی کند و فقط من را بیشتر عذاب می دهد دوباره ساکت می شود. وقتی اصرار خبرنگار ما را برای بازگوکردن ماجرای غم انگیز زندگی اش می بیند لحظه ای مکث می کند و یک نفس عمیق می کشد و بریده بریده شروع به صحبت می کند. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با مرد زندانی می خوانید.
چند وقت است و چرا در زندان هستی؟
به خاطر مهریه و مجروح کردن خانواده همسرم حدود 2سال است که در زندان هستم.
شغلت چه بود و چقدر سواد داری؟
شغل آزاد داشتم و تا مقطع دیپلم درس خواندم .
به چند سال حبس محکوم شده ای؟
3سال حکم حبس برایم بریده شد اما اگر مدت حبسم هم تمام شود باید تا زمان رضایت گرفتن در زندان بمانم.
مبلغ مهریه همسرت چقدر است وچندتا فرزند داری؟
450میلیون تومان است و دو فرزند دارم.
گفتی کتک کاری کردی؛ با چه کسی درگیر شدی؟
به خاطر دخالت های خانواده همسرم با آن ها درگیر شدم اما درگیری ما آن قدر نبود که مادر همسرم ادعا می کرد.
کمی از خودت وخانواده ات بگو؟
پدرم کاسب بود وکار آزاد داشت و من نیز بعد از مدرسه کنار پدرم در مغازه مشغول به کار می شدم. بعد از اینکه دیپلمم را گرفتم یک ماشین سواری خریدم و با آن داخل شهر مسافر جا به جا و همه تلاشم را می کردم تا بعد از ازدواج دغدغه زیادی نداشته باشم. مدتی گذشت در کنار کار با ماشین یک مغازه برای خودم دایر کردم و دو دستی به کاسبی چسبیدم. مدتی از کارم گذشت تا این که خانه ای برای خودم خریدم و کم کم شرایط ازدواجم فراهم شد. از همان دوران نوجوانی زیاد اهل رفیق بازی نبودم و دوستان خیلی کمی داشتم و بیشتر وقتم را برای کار کردن می گذاشتم. بالاخره وقت ازدواجم رسید و پدرم دختر یکی از همسایه ها را برای من خواستگاری کرد وخیلی زود به عقد هم در آمدیم. مدتی از نامزدی مان گذشت و با توجه به این که خانه خریده بودم و دغدغه آن چنانی از این بابت ها نداشتم مراسمی گرفتم وزندگی مشترک مان را غرق در شادی شروع کردیم. اوایل خیلی خوب بود و مشکل خاصی نداشتیم.
خانواده همسرم در نزدیکی ما زندگی می کردند و به خاطر همین هم اکثر مواقع به خانه ما رفت و آمد داشتند و بیشتر از همه مادر همسرم به خانه ما رفت و آمد داشت. چند سالی از زندگی مشترکمان گذشت تا این که صاحب 2 فرزند شدیم و من فکر می کردم که با تولد فرزندانم همسرم بیشتر از گذشته تمام حواسش را به بچه ها و زندگی معطوف می کند و به حرف های مادرش زیاد توجهی نخواهد کرد. مدتی گذشت و با قد کشیدن بچه ها انگار دخالت های مادر زنم نیز قد می کشید و همسرم را مدام تحریک می کرد تا من را تحت فشار قرار بدهد تا مطیع کارهای آنها باشم.
از طرفی من آدم عصبی هستم و هر بار که متوجه دخالت های خانواده همسرم می شدم شروع به پرخاشگری با همسرم می کردم و به جای آن که منطقی با آن برخورد کنم احساسی رفتار می کردم. کم کم همسرم از من دور شد و تحت تاثیر حرف های مادرش قرار گرفت و مدام بهانه می گرفت و به چیزهای ساده و بیهوده گیر می داد و من که تحمل نمی آوردم با هم شروع به دعوا می کردیم و او نیز با حالت قهر خانه را ترک می کرد. من به جای آن که عقلانی با این مشکلم و خانواده همسرم رفتار کنم روی دنده لج افتاده بودم و به همین علت جنگ و دعوای من و همسرم بیشتر شد. من حتی از دست دخالت های خانواده همسرم از آنها شکایت کردم اما فایده ای نداشت و اوضاع هر روز بدتر می شد. بالاخره طاقتم طاق شد و تصمیم گرفتم برای آخرین بار به خانه آن ها بروم و با آنها اتمام حجت کنم تا دست از زندگی ما بردارند و ما را به حال خودمان رها کنند. وقتی به خانه پدر خانمم رفتم و از همسرم خواستم به خانه برگردد مادر همسرم با پرخاشگری و فحاشی از من خواست خانه را ترک کنم. من کنترلم را از دست دادم و بحثمان بالا گرفت و با هم درگیر شدیم. طولی نکشید که به خاطر شکایت خانواده همسرم مبنی بر ضرب وشتم آنها به دادگاه فرا خوانده شدم و هر کاری کردم که موضوع ختم به خیر شود اما آنها گفتند به خاطر ضرب و شتم شان هرگز حاضر نیستند رضایت بدهند و به زندان افتادم.
بعد از اینکه به زندان افتادی آیا خانواده ات به دیدنت آمدند؟
خیر چون بلافاصله بعد از زندانی شدنم، همسرم درخواست طلاق داد و علاوه بر آن مهریه خودش را هم به اجرا گذاشت.
سرنوشت درخواست طلاق و همچنین فرزندانت چه شد؟
بعد از مدتی همسرم با حمایت مادرش طلاقش را گرفت و همچنین به خاطر شرایط نامعلوم من که نمی دانم چقدر باید درزندان بمانم، حضانت بچه ها را هم از من گرفت و با فرزندانم نزد مادر و پدرش زندگی می کنند.
مهریه همسرت را چگونه می خواهی پرداخت کنی؟
دادگاه بعد از شکایت همسرم اموالم را توقیف کرده تا تکلیف مهریه اش معلوم شود.
فکر می کنی چرا زندگی ات به اینجا رسید؟
دخالت های بی جای مادر همسرم و آستانه تحمل پایین من و احساسی رفتار کردن من باعث شد زندگی مشترک 20ساله مان که برای آن خون دل های زیادی خورده بودم از هم بپاشد و به ویرانه تبدیل شود . الان هم معلوم نیست آینده بچه هایم چه می شود و از تربیت و بزرگ شدن زیر دست مادر همسرم نگران هستم.