سنگفرش
سنگفرش پیاده رو یعنی، رد پای مرا کسی رفته است
ردپای مرا شبی شاید، مثل صبح و صدا کسی رفته است
تا کجا پرسه در خیابان ها، زیستن در پناه باران ها
گریه ها زخم ها فراوان ها، این چنین تا کجاکسی رفته است
این چنین تا کجا پر از اندوه، مانده با گریه های من چون کوه
یا برای من ابری و انبوه، جاده زخم را کسی رفته است
من به زخم خودم دچار شدم، تو به زخم خودت دچار شدی
این چنین شدکه کس ترین هامان، ناگهان سمت ناکسی رفته است
روزگار این هماره در تکرار، روزگار این تلاقی ناچار
نه پرازشور با کسی مانده است، نه پرازشوق با کسی رفته است
ردپای مرا بگیر و بیا، پابه پای پرنده ها شاید
بشنوی درعبور درناها، صبح از اینجا رها کسی رفته است
اباصلت رضوانی
صدا
آزادتر از عطر گل و مرغ هوا باش
چون قاصدکی در دل این باغ رها باش
در کوچه خوشبختی ما رهگذری نیست
قدری بنشین، راه برو، عابر ما باش
چیزی به زمینخوردن دیوار نمانده است
بیفاصله با بازترین پنجرهها باش
لبخند بزن ای نفست صبح بهاری
یا حرف بزن، در شب ما نورو صدا باش
از دست نرفتم که تو از پا ننشینی
برخیز که برخیزم، هستم که بیا…باش!
مژگان عباسلو