گروه گزارش
به سرعت برق و باد از کنارم می گذرد و فقط می توانم خودم را به جلو پرتاب کنم تا کف خیابان پخش نشوم! این جا میدان دفاع مقدس بجنورد است؛ جایی که اگر اندکی حواست نباشد باید رنگ خون را جلوی چشمانت ببینی و شاید هم خونت گردن خودت باشد.
برای برخی خودروها چه انواع سبکش و چه آن سنگین ترها این جا میدان مسابقه است و چنان کورس می گذارند که فکر می کنی در مسابقات «فرمول یک» شرکت کرده اند. کمی جلوتر در حاشیه میدان، کانکس راهنمایی و رانندگی قرار دارد. ساختمان استانداری از حاشیه میدان خودنمایی می کند و کمی که دقت کنی صدای خروپف اتوبوس های به خواب رفته در ترمینال قدیمی شهر را هم در مجاورت آن می توانی بشنوی. انگار ساختمان تازه تأسیس استانداری دارد به ترمینال نیشخند می زند که سال هاست نه تنها لباس نویی برای خودش نخریده بلکه همان لباس قدیمی اش هم دو تکه و وصله و پینه شده است. وقتی از شوک عبور راننده بی احتیاط خارج می شوم از حاشیه میدان دفاع مقدس در انتهای خیابان 17 شهریور جنوبی به آن سوی میدان حرکت می کنم. اثری از خط عابر پیاده، روی سطح خیابان نقش نبسته است و باید دل را به دریا بزنی و از میان موج خودروها در ساعت 12 و 30 دقیقه ظهر آخرین چهارشنبه دی ماه با احتیاط حرکت کنی. تقریباً با حالت دویدن، خودم را به آن سوی میدان می رسانم.
صف وانت و نیسان بارها در ابتدای حاشیه خیابان منتهی به دانشگاه آزاد و پیام نور، بدجور توی ذوق می زند.
برخی از رانندگان یا شیشه خودرویشان را بالا کشیده و خوابیده و یا صدای رادیوی ماشین را زیاد کرده اند. بعضی هم کنار پیاده رو نشسته اند و در حال حرف زدن هستند.
روی برخی وانت بارها شماره راننده نوشته شده و این یعنی آن ها زیر نظر خودشان کار می کنند و انگار متولی خاصی ندارند. حدود 10 دقیقه در ایستگاه اتوبوس کنار حدود 10 نفر- که احتمالاً بیشترشان دانشجو هستند- می ایستم اما از اتوبوس خبری نیست. بیکاری و شاید هم اشتغال زایی از نوعی دیگر را در حاشیه همین ایستگاه اتوبوس و کمی آن سوتر از دیوار استانداری می توان به وضوح مشاهده کرد. اندکی بالاتر از ساختمان پایگاه انتقال خون، بیش از 15 نفر در حال «تیله بازی» هستند. بیشتر آن ها یا جوان و یا دوره میانسالی را در حال سپری کردن هستند. با چنان حرارت و تمرکزی بازی می کنند که سر و صدای خودروهای عبوری از خیابان، کوچکترین تأثیری در نشانه گرفتن هایشان و روند بازی شان نمی گذارد! برای برنده ها قبل از بازی، طبق توافق خودشان یک جایزه در نظر گرفته می شود. گاهی اوقات هم پای پول در میان نیست.
چند متر که جلوتر می روم به چهارراه می رسم. این جا همان جایی است که چند سال پیش، «شش ضلعی خطر» نامیده می شد اما الان چهار ضلع دارد، با این حال همچنان عبور خودروها و عابران از آن بسیارخطرناک است و چهار ضلعی خطر شده است. فقط 2 چراغ خاموش و بدون استفاده راهنمایی در ابتدای بولوار نصب شده است که بود و نبودش تأثیری ندارد و یک دکوری غبار گرفته شده است. سمت راست به بارگاه امامزاده سید عباس(ع) و سمت چپ به ورودی دیگر ترمینال منتهی می شود. خودروهایی که از سمت دانشگاه به سمت میدان دفاع مقدس می آیند با کوچکترین بی احتیاطی و یا با سرعت زیاد می توانند عامل یک تصادف شوند. با احتیاط به آن سوی خیابان می روم. حاشیه ابتدایی خیابان عترت یا همان خیابان ترمینال و در نزدیکی چهارراه، چند وانت بساط میوه شان را پهن کرده اند؛ در هر حال، اجاره مغازه بالا و سال هاست ساماندهی آن ها و تعبیه مکانی مناسب برای فعالیت این میوه فروش های دوره گرد در حد حرف بوده است.
پیاده روی حاشیه دیوار استانداری، کنده شده و پر از خاک است وانگار قرار است موزاییک فرش شود اما اثری از کارگر و بنا نیست و با کوچکترین بارندگی می تواند پر از گل و لای شود. در مسیر خیابان عترت هم، پیاده رو معنایی ندارد برخی جاها اندکی پیاده روسازی شده است و در بیشتر جاها هم مرزی بین خیابان و پیاده رو نیست. با احتیاط از کنار خیابان به سمت میدان دفاع مقدس حرکت می کنم. تابلوی یک ایستگاه اتوبوس هم در مجاورت ساختمان استانداری قرار دارد اما اثری از سایبان و صندلی برای مسافران منتظر نیست. خودروهایی که به سمت میدان حرکت می کنند با سرعت در حال عبور هستند، چراغ راهنمای بیشتر خودروهایی هم که قصد گردش به سمت راست و حضور در بولوار مدرس را دارند خاموش است، درست مثل رانندگی در بیشتر نقاط شهر.