مردی که پس از خواب گدای حرفه ای شد
نویسنده : صدیقی
همه چیز از یک اتفاق ساده شروع شد. روزی بر سر گرفتن کمک مالی از بچه هایم با آن ها جر و بحث کردم و با دلخوری و عصبانیت از خانه بیرون رفتم. مدتی در خیابان ها قدم زدم تا این که خسته شدم و در گوشه ای کز کردم و در افکار خودم غرق شدم.
در همین حال و هوا خوابم برد و زمانی که از خواب بیدار شدم دیدم پول زیادی جلویم ریخته شده است.
متوجه شدم که مردم به خیال این که من گدا هستم پول جلویم ریخته اند. همین موضوع و پول بادآورده باعث شد خانواده ام از این ماجرا سوء استفاده کنند و از آن به بعد من را وادار به گدایی کردند. اینها بخشی از صحبت های مرد سالخورده متکدی است که بارها به خاطر تکدی گری و سد معبر دستگیر شده است. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با این مرد متکدی می خوانید.
چه مدتی است و به چه جرمی دستگیر شده ای و در این مرکز هستی؟
یک هفته است که به علت گدایی دستگیر شده ام و من را به این محل آورده اند.
چند سال است که گدایی می کنی؟
پیش از این چندین بار به خاطر گدایی دستگیر شدم. به خاطر از کار افتادگی و کسادی کار ساختمانی 5سال بود که دستم را جلوی مردم دراز می کردم و از این طریق زندگی ام را می گذراندم.
خانواده و فرزند داری؟
بله. 4 پسر و 4 دختر دارم.
کمی از ماجرای زندگی ات تعریف کن.
در روستا زندگی می کردم و بعد از ازدواج چون زمین کشاورزی نداشتم که روی آن کار کنم به ناچار به شهر کوچ کردم. بعد از مدتی کار ساختمانی با فرد خیری آشنا شدم و صاحب کارم به جای دستمزدم یک خانه قدیمی به من داد و صاحب آن شدم.
سال ها با کارگری و کار برای مردم، فرزندانم را بزرگ کردم و سر خانه و زندگی شان فرستادم ولی بعد از سال ها کارگری دیگر نتوانستم مثل سابق کار کنم.
چرا از بچه هایت کمک نگرفتی؟
هر بار که دستم را جلوی بچه هایم دراز کردم آن ها با بد رفتاری دستم را پس زدند برای همین حاضرم دستم را جلوی مردم دراز کنم اما جلوی آن ها دراز نکنم چون آن ها با نگاه و رفتارشان من را تحقیر می کنند.
روزی که از خانواده ام دلخور شده بودم گوشه یک خیابان کز کردم و همین طور که در افکارم غرق بودم خوابم برد و زمانی که از خواب بیدار شدم دیدم چون مردم فکر کرده اند که من گدا هستم جلویم پول ریخته اند. بعد از آن روزها در خیابان ها و سر چهارراه ها شروع به گدایی کردم.
چرا به جای گدایی از یک نهاد دولتی درخواست کمک نکردی؟
کمک گرفته ام و الان هم تحت حمایت هستم، اما با این وجود نمی توانم در خانه بنشینم و از پول گدایی دست بردارم. برای این کارم چند بار دستگیر شدم و حتی فرزندانم من را بارها تهدید کردند که دست از گدایی بکشم و آبروی آنها را جلوی دوست و فامیل نبرم اما نمی توانم دل از پول بادآورده بکنم.
به همین دلیل هر بار که دستگیر و بعد از مدتی آزاد می شدم دوباره به سراغ این کار بی زحمت می رفتم.
از گدایی روزانه چقدر درآمد داشتی؟
از 10 تا 30 هزار تومان.چون سابقه زیادی در این کار نداشتم اکثرخیابان ها و چهارراه های شلوغ را گداهای قدیمی قرق کرده بودند و من مجبور می شدم در خیابان های کم رفت و آمد گدایی کنم و برای همین درآمدم از بقیه گداهای مرکز شهر کم بود.
پول هایی را که از راه گدایی به دست می آوردی چکار می کردی؟
همه پول ها را زنم از من می گرفت و چیزی به من نمی داد. با این که معتاد نبودم اما خانواده ام رفتار خوبی با من نداشتند. حتی روزهای سرد صبح همسرم یک لقمه نان به من می داد و من را روانه خیابان می کرد تا گدایی کنم و برای این که دست و پایم یخ نزند مدام راه می رفتم و در مسیر از مردم گدایی می کردم. زمانی که غروب به خانه بر می گشتم همسرم تمام پول هایم را از من می گرفت. با این که با هزار سختی و مکافات بچه هایم را بزرگ کردم اما الان که پیر و ناتوان شده ام خبری از من نمی گیرند و حتی از دوستانم شنیدم که منتظر مرگ من هستند تا خانه ای را که در آن زندگی می کنم تصاحب کنند.
کسی را غیر از خانواده ات نداشتی که از او کمک بگیری؟
نه کسی را ندارم. خواهر و برادر هایم مرده اند. وقتی فرزندانم حاضر نیستند دست من را بگیرند تا دست از گدایی بردارم چطور غریبه ها حاضر می شوند به من کمک کنند.
الان هم اگر آزاد شوم مجبورم دوباره به سراغ گدایی بروم. از یک طرف همسرم اجازه نمی دهد بیکار در خانه بنشینم و از طرفی به انجام این کار عادت کرده ام.