قدم زدن
برای قدم زدن با تو
هر از گاهی از خودم
بیرون میزنم
روحم هنوز
به خانه برنگشته است
کامران رسولزاده
ترجمه لبخند
تو
در تمام زبانها
ترجمه لبخندی
هر کجای جهان که تو را بخوانند
گُل از گُل شان میشکفد
رضا کاظمی
نگاه کن
من را نگاه کن که دلم شعلهور شود
بگذار در من این هیجان بیشتر شود
قلبم هنوز زیر غزل لرزههای توست
بگذار تا بلرزد و زیر و زبر شود
من سعدیام اگر تو گلستان من شوی
من مولوی سماع تو برپا اگر شود
من حافظم اگر تو نگاهم کنی اگر
شیراز چشمهای تو پر شور و شر شود
«ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود»
آنقدر واضح است غم بی تو بودنم
اصلا بعید نیست که دنیا خبر شود
دیگر سپردهام به تو خود را که زندگی
هر گونه که تو خواستی آنگونه سر شود
نجمه زارع
به من بگو
در باد میرقصی
یا روی آبها؟
موهایت را به کدام طرف شانه بزنم؟
به من بگو
در بامداد کدام روز به خانهام میآیی
در هیئت پرندهای خوشآواز
تا برایت دانه بریزم؟
به من بگو از کدام طرف میآیی؟
می خواهم برایت سپند دود کنم
دنیا از تو چشم برنمیدارد
نرگس برهمند
اگر باران نبارد
تا تو رفتی، باران گرفت
رگبارهای سینه ام خالی شد
و گل ساقه های مژگانم در آب شناور شدند
اگر باران نبارد، با خشکرود چشمانم
کدام ماهی آرامش را می توان به تور انداخت
اگر باران نبارد
هرم داغ ریگ های تفته ناکامی
جان داغدارم را به آتش خواهد کشید
اگر باران مهر تو نبارد
قدرت ا... شریفی
تو آمدی
تو آمده ای
و من تنها تر شده ام
مثل درختی
که با عبور تو
از حضور پرندگان خالی می شود
تو آمده ای
و من
تنهایی ام را
با تمام گنجشک های جهان
عوض نخواهم کرد
مجتبی هژبری
بساط کهنه
صدها غزل تازه به پابوس تو آرم
تا یک شب دیگر بنشینی به کنارم
امروز ولی بی نفس گرم تو ای دوست
در کهنه بساط سخنم هیچ ندارم
صحرا زده شد وسعت بی حاصل تکرار
ای کاش که سرشار تر از عشق ببارم
آتش زدم از کعبه زرتشت نگاهت
تا سرو تو را بر قدم باغ بکارم
پاییز بدون تو چه خالی است-چرا عشق!
چون اشک چکیدی شبی از چشم بهارم
یوسف نژاد