غزل شور انگیز
دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی است
تو مرا باز رساندی به یقینم، کافی است
قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم، کافی است
گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم، کافی است
من همین قدر که با حال و هوایت-گهگاه-
برگی از باغچه شعر بچینم، کافی است
فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
که همین شوق مرا، خوبترینم! کافی است
محمد علی بهمنی
از مجموعه «من زنده ام هنوز و غزل فکر می کنم»
راز دل
از قفس آزادم اما قدرت پرواز نیست
رازها در سینه دارم جرأت ابراز نیست
با کژی های زمان همواره سازش می کنم
زندگی اما دمی با چون منی دمساز نیست
خار در چشمان و بغض استخوانی در گلو
غیر نخلستان و چَه آگه کسی زین راز نیست
بسترم خاک و متکایم بود خشت گلین
این چنین جایی مناسب بهر خواب ناز نیست
حرف حق می گویم و باشد صدایم دلنشین
گوش کس اما خریدار چنین آواز نیست
«خادما» راز دلت را بیش از این افشا مکن
بلبل طبعت حریف پنجه های باز نیست
قاسم مهرنیا
از مجموعه «پرواز پرندگان با هم زیباست»
توت فرنگی
چمنها
آنقدر یکدست بودند
که دل هر حلزونی را میبردند
تو فیلسوفی هستی که در باغچه راه میروی
زنبورها را عاشقتر میکنی
و شهدها را شیرینتر
از پنجره که نگاهت میکنم
حواس مربای توت فرنگی هم پرت میشود
نرگس برهمند
برکت
حرف هایت بوی نان تازه می دهد
من به برکتشان
ایمان دارم
اکرم احمدی زاده
از مجموعه «از حنجره باران»
تحمل کن
بیا و تهمت بشکفته را تحمل کن
و جرم قصه ناگفته را تحمل کن
فضای باغ کلاغی شد و قناری مرد
خزان غنچه نشکفته را تحمل کن
نشسته بر سر آتش حضور خاکستر
سکوت شعله بنهفته را تحمل کن
گلو گرفته و آوای طفل دل خموش
به گاهواره شب خفته را تحمل کن
در این شباشب کابوس خیز رویایی
ستارگان ز کف رفته را تحمل کن
به رغم خاطر آیینه های قیراندود
صدای تندر این هفته را تحمل کن
ز خشم ریزش آوار لحظه های غریب
حضور شاعر آشفته را تحمل کن
داراب بدخشان
از مجموعه «یوسفی شدم در چاه»