نذر قدم
ماه دلتنگ در آغوش فرات افتاده
باز، آتش به دل آب حیات افتاده
توی این شعر، دلم، بین عزادارترین
دسته سینه زنی از کلمات افتاده
یا حسین بن علی، نذر قدم های تو باد
غزل غرق به خونی که به پات افتاده
بس که اندوخته ام یاد تو را در دل خود
عشق فرموده به آن، خمس و زکات افتاده
از همان لحظه که پای تو به این بیت رسید
بر لب قافیه ذکر صلوات افتاده
منیژه درتومیان
نام تو
در صدا کردن نام تو
یک «کجایی؟» پنهان است...
یک «کاش می بودی»
یک «کاش باشی»
یک «کاش نمی رفتی»
من نام تو را
حذف به قرینه این همه دلتنگی و پرسش
صدا می زنم ...
علیرضا روشن