آوازستونها
ای خانه روشن، شب ویران تو پیداست
آوار ستونهای هراسان تو پیداست
بر چهره بیرنگ بهاری که نداری
حتی ترک خنده گلدان تو پیداست
از شانه دیوار، فرو ریخته قندیل
گیسوی پریشان زمستان تو پیداست
سرشار سکوتی ولی آواز تماشا
از روزنه پلک درختان تو پیداست
زندانی دیوار مشو پنجره باز است
فریاد بزن جرأت پنهان تو پیداست
عبدالجبار کاکایی
رد پا
بیچاره سایه ام !
به حتم عاشقت شده است
اینطور که ردّپای رفتنت را
قد کشیده تا غروب
رضا کاظمی
پرچین
دلتنگ توام
پشت پرچین اردیبهشت
منتظرت می مانم
سید علی صالحی
اعتراف
هوای عشق رسیده است تا حوالیِ من
اگر دوباره ببارد به خشکسالیِ من
مگرکه خواب و خیالی بنوشدم ورنه
که آب می خورد از کاسه سفالیِ من؟
همیشه منظرم از دور دیدنی تر بود
خود اعتراف کنم بوریاست قالیِ من
مرا مثال به چیزی که نیستم زده اند
خوشا به من؟ نه! خوشا بر منِ مثالیِ من
به هوش باش که در خویشتن گمت نکند
هزار کوچه این شهرکِ خیالیِ من
اگرچه بود و نبودم یکی است، باز مباد
تو را عذاب دهد گاه جایِ خالیِ من
هوای بی تو پریدن نداشتم، آری
بهانه بود همیشه شکسته بالیِ من
تو هم سکوت مرا پاسخی نخواهی داشت
چه بی جواب سؤالی است بی سؤالیِ من!
محمد علی بهمنی