خانه روشن
ای خانه روشن، شب ویران تو پیداست
آوار ستونهای هراسان تو پیداست
بر چهره بیرنگ بهاری که نداری
حتی ترک خنده گلدان تو پیداست
از شانه دیوار، فرو ریخته قندیل
گیسوی پریشان زمستان تو پیداست
سرشار سکوتی ولی آواز تماشا
از روزنه پلک درختان تو پیداست
زندانی دیوار مشو پنجره باز است
فریاد بزن جرئت پنهان تو پیداست
عبدالجبار کاکایی
اگر بگذارند
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست اگر بگذارند
سند عقل مشاعی است همه می دانند
عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند
وقتی اظهار نظر کرد دلم، فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
روستا زاده ام و سبز تر از برگ درخت
سینه ام وسعت صحراست اگر بگذارند
دل درنایی من، این همه بیهوده مگرد
خانه دوست همین جاست اگر بگذارند
غضب آلوده نگاهم مکنید ای مردم
دل من مال شماهاست اگر بگذارند
محمود اکرامی فر