شاهنامه و مجمعه آجیل ،خشکبار و هندوانه روی میز کرسی با آن رومیزی های گلدار آتشینش، اوقات خوشی را به یادگار می گذاشت. شب یلدا که می شد خانه مادربزرگ ها که همیشه شلوغ بود، شلوغ تر می شد و با آن اتاق های تنگ و تاریکش میزبان فامیل بود. هر خانواده ای که با فانوس یا چراغ لمپایی می آمد نور امید و روشنایی را به ارمغان می آورد. بوی یلداهای قدیمی با آن برف های سنگینش هنوز هم استشمام می شود و آن هایی را که یاد و خاطره آن روزها را در خاطر دارند، به آن سال های دور می برد. آن موقع از یک هفته مانده به یلدا راهی کوچه و بازار می شدند تا وسایل و خوراکی های مخصوص این شب را خریداری کنند. بانوان هنرمند آن موقع مغز بادام، گردو، هسته های زردآلو و کنجد را خودشان در منزل تفت می دادند، برخی از آن ها از چند روز مانده به شب یلدا که در زمان قدیم به آن شب «چله» هم می گفتند، شیرینی مخصوص، قطاب یا پیراشکی هم درست می کردند تا وقتی همه دور هم جمع می شوند سفره پذیرایی شان خالی نباشد. انار هم که سرگل میوه ها بود و خوردنش در آن هوای سرد، لطف دیگری داشت. مادربزرگ قبل از آمدن مهمان ها، ملحفه تمیزی روی کرسی می کشید، رومیزی زیبایی مزین به گل های قرمز و آتشین را روی آن پهن می کرد و مجمعه بزرگ خوراکی را روی آن می گذاشت. ساعتی نمی گذشت که همه افراد خانواده یک به یک می آمدند و دور هم می نشستند، گل می گفتند و گل می شنیدند. پدربزرگ به کوچکترها راه و رسم زندگی و تجربیات خود را می آموخت و در آخر چند ورقی از شاهنامه می خواند و تفالی هم به حافظ می زد. یکی از بانوان به سراغ لبو و کدو حلوایی می رفت و آن ها را داغ و تازه به سر سفره می آورد. گاهی هم مادربزرگ ها کوچکترهای فامیل را با آوردن میوه ای مانند انگور که آن را در جایی خنک آونگ کرده بودند، غافلگیر می کردند.
بچه ها هم که به دلیل سردی هوا، خانه نشین بودند در اتاقی دور هم جمع می شدند و آن قدر شیطنت می کردند که داد همه در می آمد، آن شب فانوس های آویزان در ایوان های بزرگ با آن سقف های چوبی اش تا دم دمای صبح روشن بود و همه جا زندگی به معنای واقعی جریان داشت.
یکی از بانوان سالخورده شب های یلدای آن سال ها را خاطره انگیز می داند و می گوید: در آن سال ها، سنت های بسیار خوبی بین همه رواج داشت و بر این عقیده بودند که باید این شب طولانی و سرد سال را در کنار هم به سپیده صبح پیوند بزنند. بانو «زهرا سلطان مستوفیان» ادامه می دهد: در آن زمان برخی از خانواده هایی که تازه عروس داشتند از چند روز مانده به شب یلدا تدارک می دیدند تا برای خانواده عروس خود هدایایی ببرند به عنوان مثال در آن سال ها رسم بود که گوشت، برنج، روغن و میوه، شیرینی، خوانچه های پر از باقلوا و آجیل برای خانواده عروس می بردند، برخی دیگر لباس های گرم و چکمه برای عروس خود تهیه می کردند.وی با اشاره به سنت های آن زمان می گوید: در گذشته مرسوم بود که چندین جوان دم بخت سینی های بزرگ و خوانچه ها را روی سرشان می گذاشتند و با دف و ساز به سمت خانه عروس روانه می شدند. هر یک از آن ها در ایوان خانه سینی ها را پایین می گذاشتند تا میزبان به استقبال آن ها بیاید و برخی از میزبانان به این جوان ها هدایایی می دادند. حتی در برخی اقوام خانواده عروس هم هدایایی را برای خانواده داماد می فرستاد.به گفته وی بانوان قدیمی از چند ماه مانده به شب چله، میوه های تابستانی مانند انگور را آونگ می کردند و هندوانه را در انباری های خشک و خنک می گذاشتند تا برای شب چله بتوانند از مهمانان خود پذیرایی کنند.
یکی از پژوهشگران قدیمی هم درباره شب های یلدای زمان قدیم بیان می کند: در آن زمان خانواده ها بسته به وسع و توان مالی خود گوسفندی را پروار می کردند و گوشت آن را به شکل قورمه درمی آوردند و با آن از مهمانان خود پذیرایی می کردند. « ا...قلی ایزدخواه» ادامه می دهد: نان در روغن انداختن و سرخ کردن آن یکی دیگر از خوراکی های مرسوم آن زمان بود از همه مهمتر باید در این شب انگور آونگ شده، هندوانه و انار بر سر سفره های پذیرایی می شد، خشکبار، تنقلاتی از قبیل برگه زردآلو، گردو، بادام و کشمش هم مزین بخش سفره ها بود. به گفته وی قدیمی ها شب زنده داری در شب یلدا را به منزله استقامت در برابر سختی ها می دانستند و می گفتند خدایا به امید تو در مقابل مشکلات و این شب سیاه آن قدر مقاومت می کنیم تا خود را به سپیده صبح برسانیم و مشکلات زندگی را به همین منوال سپری میکنیم و به روزهای روشن پیوند می زنیم.
وی می افزاید: آن هایی که قبل از شب چله عروس انتخاب کرده بودند، یک روز قبل از شب یلدا هدایایی مانند میوه، گوشت، روغن و برنج را با ساز و دهل و موسیقی به خانه عروس می بردند. وی بیان می کند: حدود 75 سال قبل در خانه ها چراغی نبود و کوچه ها و خیابان ها هم روشنایی نداشت و از آسفالت کوچه ها خبری نبود اما با این وجود در آن شب های سرد نیز مردم به دیدار اقوامشان می رفتند . وی درباره چگونگی تامین روشنایی خانه ها در آن زمان به ویژه در شب یلدا که همه دور هم جمع می شدند، می گوید: در آن زمان حلب سازان شیئی مانند استکان را از حلب درست و طوری آن را تعبیه می کردند که فتیله بافته شده ای از پنبه درون آن جا می گرفت سپس داخل آن روغن پی می ریختند و آن را به عنوان چراغ موشی روشن می کردند، بعدها پدربزرگم در سفری که به شوروی داشت چراغ گردسوز از آن جا آورد و کم کم فانوس جای خود را به این چراغ های قدیمی داد و هر خانواده ای که به دیدار اقوام خود در این شب می رفت چراغی به عنوان روشنایی در دستش می گرفت .
یک شهروند سرد و گرم چشیده روزگار و پژوهشگر فرهنگ عامه هم با بیان این که بجنوردی ها در زمان قدیم به شب یلدا، شب «چله» می گفتند، می افزاید: در قدیم 2 یا 3 شب مانده به شب چله، برای تازه عروس های فامیل هدیه هایی به عنوان «شب چلگی» می بردند که بیشتر شامل قند، برنج، روغن، مرکبات، تنقلات و لباس بود و آن هایی که وضع مالی خوبی داشتند گوسفند یا ران گوسفند برای عروس شان می بردند، مدتی در خانه عروس می نشستند و با ساز و دهل به خانواده عروس تقدیم می کردند. «قاسم مهرنیا» ادامه می دهد: خانواده عروس نیز هدایایی را به عنوان «جای چلگی» به خانواده داماد تقدیم می کردند و در مجمعه های کنگره دار و روی پارچه های ترمه می گذاشتند و به در خانه داماد می فرستادند. وی بیان می کند: در شب چله معمولا همه در خانه بزرگ ترها جمع می شدند و چون بلندترین شب سال بود و امکانات رادیویی و تصویری در آن زمان وجود نداشت، قصه های مادربزرگ ها نقل مجلس می شد که معمولا قصه های طولانی در این شب تعریف می کردند و همه مشتاقانه به این قصه ها گوش می دادند و این قصه ها با نتیجه امید بخشی به اتمام می رسید و همیشه به ما امید می داد. آن ها قصه پهلوان های اسطوره ای را برای مان بیان می کردند که اگرچه با بدی ها، کجی ها، خیانت ها و مشکلات رو به رو می شدند اما با توکل بر خدا و تلاش خود می توانستند بر این مشکلات فائق آیند.
وی با بیان این که در آن سال ها در شب چله برف روی زمین بود، می گوید: یکی از خوراکی های مرسوم آن زمان در این شب سرد برف و شیره بود که بسیار هم مورد استقبال همه به ویژه جوان ترها قرار می گرفت. وی تهیه تنقلات آن زمان را هزینه بر نمی داند و بیان می کند: تهیه تنقلات درآن زمان مانند اکنون پرهزینه نبود بلکه مادران مان در طول تابستان دانه هندوانه و خربزه را دور نمی ریختند، می شستند، خشک می کردند و برای شب چله تفت می دادند، در کنار آن حلوای تنوری و جوزی هم تهیه می کردند، شام مخصوص این شب «قابلی» بود و همه در کنار هم خوراکی های متنوعی می خوردند و شب را به صبح می رساندند.