نشست بدون برخاست مشکلات محله فرودگاه
تعداد بازدید : 156
عمق کمبودها در حاشیه خندق
نویسنده : اسدی
اهالی از آن با نام محله فرودگاه نام می برند؛ چند ردیف کوچه که شاید ابتدای ورودی آن ها ماهیت و وضعیت اصلی آن محله را نمایان نکند. زیر تیغ سرمای زمستان، پیرزن با دست های گره کرده بر پشت خود در راستای خندق آرام پیش می رود، کفش هایش آغشته به حجم انبوهی از گل است، حجم انبوهی از درد که مردم محله هر روز با آن دست به گریبان هستند. قدم هایش را آهسته بر زمین می گذارد تا شاید بتواند راحت تر راه برود، اما این جا راحتی معنا ندارد چرا که هنوز تن این کوچه ها با تن پوشی به نام آسفالت آشنا نشده است و آن هایی هم که ملبس به آسفالت هستند ردای کهنه ای بر تن دارند و گویا سال ها مجبور بوده اند این پیراهن را بر تن داشته باشند. به هر سوی این آسفالت که نگاه کنی حفره ای تیره نگاهت را می بلعد و می مانی که چه تعریفی از حضورت در این محله کنی و باید این کم توجهی را چگونه توصیف کنی. فکرش هم آزارت می دهد. اهالی این محله مثل تمام ساکنان شهر عوارض شهری پرداخت می کنند اما سهم برخی از آن ها از زندگی در محیط شهری لجن های انباشته شده در انتهای کوچه هاست و پلاستیک های آلوده شناور. سهم آن ها گاهی بیش از این هاست؛ سهم آن ها صدای شکافته شدن دیوار صوتی است و بوی خندقی که هر لحظه ابراز وجود می کند. سهم مردم این محله از زندگی شهری انباشتی از نخاله ها و زباله هاست که در هر گوشه محله دیده می شود.
بعضی از مردم آن درددلی به وسعت زمین های رها شده در این محله دارند. یکی از ساکنان این محله می گوید: آمده و دیده اید که در چه وضعیتی زندگی می کنیم، کوچه ها شبیه نهر آبی است که کف آن ها کمی قیر پاشیده شده، آبی آلوده که مهمان همیشگی کوچه هاست.این شهروند که تمایلی به ذکر نام خود در این گزارش ندارد، اظهارمی کند: سال هاست که کوچه ها به سازی و آسفالت نشده و حفره ها و چاله های بزرگی در کف کوچه ها ایجاد شده است. هنگام عبور با خودرو احساس می کنی درون یک چاه افتاده ای و گاهی در روزهای برفی خودروها در چاله ها گیر می کنند و مصیبتی بزرگ درست می شود.
وی ادامه می دهد: پساب خانه ها با لوله هایی که از حیاط آن ها عبور می کند به کوچه ها سرازیر می شود و حاصل آن مایه سبز رنگ و لزجی است که در کوچه ها جاری است. در این آب ها حتی قورباغه و جانورانی که از خندق به این سو می آیند و خودنمایی می کنند هم دیده می شوند.
وی با بیان این که خدمات رسانی و جمع آوری زباله در این محله به بدترین شکل ممکن انجام می شود، اعلام می کند: سند حرف هایم مقابل دیدگان همه است، این سوی کوچه تلی از نخالههای انباشته شده و آن سوی کوچه مشتی زباله بدبو هست که جانوران موذی کیسه های آن ها را از هم دریده و زباله ها را همه جا پخش کرده اند.
به یکی از خانه ها نگاهی می اندازم؛، لوله ای باریک که از اتصال ضایعات چند نوع لوله تهیه شده است پساب خانه را به بیرون هدایت می کند و حتی چاهی برای جمع آوری پساب وجود ندارد.یکی از اهالی این محله که خانه اش بسیار قدیمی است می گوید: زباله های درون خندق، تپه های خاکی و گلی در امتداد خندق و کوچه های خاکی که الان گلی هستند از دردهای اهالی هستند، دردهایی که دارویی برای آن ها تجویز نشده است.
این شهروند با اشاره به حفاظ ناتمام خندق ادامه می دهد: حفاظ خندق با بلوک های سیمانی کوتاه تا قسمتی انجام و پس از آن رها شده و هر لحظه ممکن است، در تاریکی شب کسی یا وسیله ای در آن سقوط کند و با این که بارها پیگیر این موضوع بوده ام اما جواب درستی دریافت نکرده ام.
تصویر زیبایی نیست، دانه های ریز برف در یک محله شهری بر تپه های گلی می نشیند و روی پساب های جمع شده موج های کوچک ایجاد می کند. در قعر این آبراهه های ایجاد شده هر گونه زباله ای دیده می شود و اگر کمی دقت کنی حتی جانوران ریز و کوچک شناور را در این سرما می بینی. صدا، صدای شهر است، صدای بوق ماشین ها و صدای پرواز هواپیما، اما تصویر چیز دیگری است. اگر بسیاری از خانه ها نوساز هستند اما تصویر کوچه ها و پس کوچه ها متفاوت است.
اهالی با هزار آرزو در این جا خانه ای ساخته اند اما خانه آرزوهای برخی از آن ها ویران شده است.
یکی از اهالی این محله هم پیامکی برای تحریریه روزنامه خراسان شمالی ارسال کرده است، واگویه هایش همه درد و گلایه است، از سر ناچاری گلایه های خود را به ما می گوید تا شاید اتفاقی رخ دهد و کسی صدای او را بشنود. این شهروند از کوچه های چهل تکه و گل و لای انبوه و خندق مصیبت سخن گفته است و نیز از توجهی که به آن ها نمی شود.
یکی از اهالی می گوید: شما بگویید چند سال از استان شدن خراسان شمالی می گذرد و چند سال است که بجنورد عنوان مرکز شهر را دارد؟ به راستی آیا باید ساکنان مرکز شهر همان دردهایی را تجربه کنند که قبل از استان شدن هم تجربه می کردند، سهم مردم این محله از بودجه های شهری و تصمیم های مدیریتی چیست؟
در انتهای بولوار خیابان طالقانی غربی در دو سوی این خیابان و به موازات هم چند ردیف کوچه قرار دارند که ظاهر آن ها با باطن شان فرق می کند، محله ای است که مردم آن را فرودگاه می خوانند؛ محله ای با سیما و دردهای متفاوت.