افشره
تصورت از یک اداره ورزشی، متفاوت است اما حضور در این اداره نه تنها آن را خراب می کند بلکه بدجور توی ذوقت می زند، ساختمان هایی قدیمی و دو تکه، سکوت کش آمده در راه پله ها و اتاق ها، ظاهر و باطن متفاوت همه ناخواسته قلم ات را به سمت درج این موارد سوق می دهد.
قاعده ظاهر، دلیل باطن است گاهی مصداق ندارد، مثلاً اداره کل ورزش و جوانان محقر است و رنگ و روی شادابی ندارد در حالی که ورزش سرشار از شادابی است، رنگ و رویش چندان جذاب نیست و پیری، بی پولی و نبود اعتبار را به نوعی فریاد می زند و قطعا با جوان بودن ورزشکاران یا توجه به ورزش از سوی دولت همخوانی ندارد، پس گاهی ظاهر دلیل باطن است مصداق ندارد.
دو ساختمان ناتنی، هر دو نام اداره کل ورزش و جوانان را یدک می کشند اما نمای بیرونی و درونی این ساختمان ها از شادابی جوانان، تحرک، ورزش و پویایی خبر نمی دهند و نمادی از ورزش های بومی و محلی که معرف این اداره باشد، تعبیه نشده است. 7 واحد کوچک اداری در ساختمان شماره یک واقع شده است. پارکینگ ساختمان 4 طبقه شماره یک، فقط برای پارک کردن یک خودرو جا دارد که یک خودروی سمند به زور جا گرفته است. واحد نگهبانی آن به نظر می رسد از نگهبانی بقیه اداره ها کوچک تر باشد. انگار همان قدر که در سرانه فضاهای ورزشی کمبود داریم در بخش های اداری ورزشی نیز با کمبود جدی مواجه هستیم.
بی آن که سوالی از نگهبان بپرسم یا او هم مانند نگهبان های اداره های دیگر پاپیچ ام شود به داخل می روم. سیاهی و لکه های کف محوطه با دستگاه واکس اتوماتیک که به تبع بقیه اداره ها در محل ورودی تعبیه شده است، جور در نمی آید چون اینجا کمتر از تمیزی و نظافت خبری است و شاید یکی از علت های آن فرسودگی ساختمان باشد.
فضای کوچکی در سمت چپ پارکینگ نظر هر بیننده ای را در بدو ورود به خود جلب می کند که اگر سرکی بکشیم می بینیم مقداری سازه فلزی مخصوص اجرای مراسم مختلف در آن جا قرار گرفته است و گویا بیشتر حکم انباری را دارد.
به دنبال در آسانسور می گردم اما از آن خبری نیست. به جای آن کارتونی مقوایی که درش باز است، کنار در نخستین واحد اداری که فقط 3 کارمند خانم در آن جا حضور دارند گذاشته شده است بی آن که ذکر شود این واحد مربوط به کدام کار اداری است. برگه ای تحت عنوان «لطفاً پس از ورود و خروج در را ببندید» روی در این واحد اداری نصب شده است که انگار بیشتر کارمندان این خواهش را نادیده می گیرند به طوری که هر بار که یکی از کارکنان واحد های مختلف در را باز می کند و می بندد، صدایی با همین مضمون در ساختمان می پیچد. راه پله تاریک و نظافت نشده ساختمان را پیش می گیرم.
واحدهای اداری این ساختمان در 3 طبقه جا گرفته اند و در هر طبقه 2 واحد اداری وجود دارد. نام و سِمَت کارمندان هر واحد اداری در کنار در اتاق فقط روی برگه ای نوشته شده تا انگار در هزینه ها صرفه جویی شود. بخش فنی و مهندسی و امور مالی ساختمان شماره یک بیشترین تعداد کارمندان را به خود اختصاص داده است. به طبقه دوم که می رسم ناگهان صدای بسته شدن محکم در یکی از واحدها را می شنوم. گمان می کنم که کارمند یا ارباب رجوعی عصبانیت خود را روی در خالی کرده است، کنجکاو می شوم تا نگاهی بیندازم. خانمی که لباس اداری به تن دارد، تلفنی صحبت و از فرد پشت خط سوال می کند، چند دقیقه بعد دوباره تماس می گیرد.
دوباره صدای بسته شدن محکم در به گوش می رسد و سکوت در اداره ای کم جنب و جوش حاکم می شود. سیاهی کف و موزاییک ها، تن سفید درهای چوبی هر واحد را بی نصیب نگذاشته است. در راه پله منتهی به طبقه سوم که اتاق مدیر کل است تابلوی کوچک و نه چندان زیبایی از ورزش زیبای کشتی با چوخه روی دیوار نصب شده که آن قدر قاب آن و عکس اش بی کیفیت است که گمان نمی کنی تاکنون نظر ارباب رجوعی را به خود جلب کرده باشد. در عوض تجهیزات شبکه ای اینترنتی اداره در جعبه هایی بزرگ در پاگرد هر راه پله بر دیوار نصب شده است.
وارد واحدی می شوم که دفتر مدیر کل در آن قرار دارد، واحدی محقر مانند بقیه واحدهاست که انتهای راهروی سمت چپی آن به آبدارخانه ای کوچک می رسد و درست کمی آن طرف تر از اتاق مدیر میز مسئول دفتر او و کنارش میز دیگری گذاشته شده است که به زحمت می توان در این اتاق جای مناسبی برای رفت و آمد یا نشستن پیدا کرد چه برسد به فضای مناسب برای ملاقات های عمومی مدیر با ارباب رجوع ها در روزهای سه شنبه هر هفته.
ساعت 11:15 است که روزنامه «خراسان» بین واحدهای مختلف توزیع می شود که از مسئول دفتر می خواهم با مدیر ملاقاتی داشته باشم اما او پاسخ می دهد که آقای مدیر تا روز یک شنبه در ماموریت خارج از استان است. پنج شنبه است و گذر ارباب رجوعی در مدتی که در آن جا بودم به این واحدها نیفتاد و فقط گاهی کارمندی از واحدی برای تلفن صحبت کردن یا رفتن به واحد دیگری بیرون می آمد.
البته این تلفن صحبت کردن ها پای برخی کارمندان را به کوچه هم باز کرده بود. امتداد کوچه را می گیرم و به ساختمان ناتنی شماره 2 سری می زنم.
خانمی که خودروی خود را مقابل در یک مجتمع مسکونی پارک کرد، از دختر بچه ای که لباس فرم به تن داشت و در خودرو نشسته بود، خواست زودتر پیاده شود که بتواند به کارش برسد، خودش هم اذعان می کرد: « زود باش بیا ماشین را جلوی در خانه مردم گذاشته ام» و دست دخترک را گرفت و وارد همین ساختمان شد.
با این که وضعیت ظاهری هر دو ساختمان شبیه به هم است اما گویا ساختمان شماره 2 وضعیت بهتری دارد؛ پارکینگ اش بزرگ تر و کمی تمیزتر است. در بخشی از پارکینگ، اتاق روابط عمومی قرار دارد و بقیه فضای آن با کمدهای فلزی که روی آن نام ورزش های مختلف را نوشته اند، پر شده است گویا محل نگهداری نامه های اداری هیئت های ورزشی است.
این ساختمان روشنایی بهتری دارد و با حال و هوای جوانان که سرشار از انرژی و امید است کمی هماهنگی دارد و شاید انتخاب آن برای قرارگیری معاونت های توسعه امور ورزش، سامان دهی امور جوانان و امور فرهنگی بی دلیل نبوده است. در این جا نیز همچون ساختمان دیگر نام کارکنان کنار هر واحد روی برگه ای نوشته شده است اما برخلاف همه واحدها در مقابل ورودی یکی از واحدها چند جفت کفش و یک جا کفشی وجود دارد. به دنبال نام نمازخانه در کنار معرفی نام واحدها می گردم اما پیدا نمی کنم. اینجا هم کارمندان سخت مشغول کارند و صدایی از واحدی بلند نمی شود.
به جز همان خانم، ارباب رجوع دیگری در ساختمان نیست و حتی کارمندی هم برای صحبت کردن با تلفن بیرون نمی آید.
یکی از متفاوت ترین اداراتی است که تا به حال دیده ام؛ نه ظاهرش با ماهیت آن تناسب دارد و نه نوع فعالیت اش همانند دیگر ادارات است، نه ردی از حضور ارباب رجوع است و نه اثری از رسیدگی به امورش، رابطه ای مستقیم با هیئت های ورزشی دارد و تدوین کننده امورات ورزشی استان است با این حال نوع عملکردش را نمی توان از نمای آن فهمید بلکه باید روزی پای درد دل هیئت های ورزشی نشست و نوع عملکرد این دستگاه را حلاجی کرد.
کوچه مقابل پارک آفرینش، اداره کلی با نام ورزش و جوانان جاخوش کرده است که ظاهرش با باطنش فرق دارد، پیری در وجب به وجب ساختمانش دیده می شود.