اعتیاد همچون موریانه به پایه های زندگی ام حمله ور شد و از درون آن ها را پوک کرد. جوانی و چهره ای برایم باقی نماند و فرزندانم از دیدنم و چهره ام خجالت می کشیدند. اعتیاد مثل تبر نه تنها به جان زندگی خودم بلکه به زندگی فرزندم افتاد. وقتی به خودم آمدم که خانواده، خواهر و برادر و از مهمتر بچه هایم را از دست دادم و حالا تک و تنها به جنگ این غول بی شاخ و دم آمده ام تا بعد از غلبه بر این اهریمن به سراغ زندگی ام بروم و باقی مانده عمرم را بدون دود و خماری سپری کنم. این ها بخشی از صحبت های زن خسته و زخم خورده از مواد افیونی است. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با زن معتاد می خوانید.
چند وقت است که مهمان کمپ شده ای و چه مدت مواد مصرف می کردی؟
نزدیک به 10سال بود که مواد سنتی مصرف می کردم. الان هم بیش از دو ماه است که برای خلاص شدن از شر این هیولای خانمان سوز در کمپ ترک اعتیاد هستم.
چه شد که در دام اعتیاد افتادی؟
زمان بارداری ام این اتفاق افتاد. زمانی که دومین فرزندم را باردار بودم خیلی درد داشتم و بی تابی می کردم، مادر شوهرم زمانی که دردم شدت می گرفت از شوهرم می خواست که من را دکتر نبرد و به جای آن مقداری مواد به من می داد. با هر بار مصرف مواد دردم آرام می گرفت تا این که مزه مواد زیر دندانم باقی ماند و بعد از به دنیا آمدن فرزندم به مصرف مواد ادامه دادم و در دام اعتیاد افتادم و بعد از گذشت چند سال که فرزندم بزرگتر شد اعتیادم را کنار گذاشتم و مدتی پاک شدم.
زمانی که بار اول اعتیادم را ترک کردم شوهرم به خاطر نوع کار و شغل اش با افراد مختلفی سر و کار داشت و حین همین نشست و برخاست ها او هم معتاد شد. بعد از این ماجرا هر بار که مشکل جسمی و مریضی پیدا می کردم شوهرم به جای این که من را دکتر ببرد به من تریاک می داد و کنار مواد گاهی قرص اعصاب هم مصرف می کردم. البته مصرف دوباره موادم به خانواده همسرم هم بر می گشت. خانواده شوهرم از همان اول با ازدواج مان مخالف بودند و بعد از ازدواج مان خیلی من را تحت فشار قرار دادند و برای همین برای فرار از فشار و مشکلات رو به مصرف قرص اعصاب و مواد آوردم و دوباره در باتلاق اعتیاد گرفتار شدم.
چرا برای ترک اعتیاد به کمپ مراجعه نکردی؟ هزینه مواد را از کجا تامین می کردی؟
بعد از این که دوباره چند سالی به همراه شوهرم مواد مصرف کردم مادرم به شدت من را تحت فشار قرار داد که باید هر چه زودتر از شوهرم جدا شوم چرا که عقیده داشت شوهرم مسبب اعتیاد من است. بعد از این اتفاق به خاطر این که من و شوهرم علاقه زیادی به هم داشتیم تصمیم گرفتیم اعتیادمان را ترک کنیم و همین کار را هم کردیم. بعد از بستری شدن در کمپ ترک اعتیاد، سال ها پاک ماندیم اما دوباره وقوع اتفاقات جدید ما را به سمت مصرف مواد سوق داد. بعد از گذشت چند سال از پاک شدن مان روزی پسرمان دچار یک سانحه رانندگی شد و همسرش به بهانه این که ما معتاد هستیم از پسرم طلاق گرفت. بعد از این اتفاق پسرم خیلی از من کینه به دل گرفت و گرفتاری های زندگی اش را از چشم من و اعتیادم می دید. بعد از این ماجرا غم سنگین از هم پاشیدن زندگی پسرم من را زمین گیر کرد و برای سرپا نگه داشتن خودم دوباره به مواد پناه بردم. هزینه موادم را از شغلی که به راه انداخته بودم تامین می کردم، اما رفته رفته مغازه ام را جمع کردم چون به جای این که وقتم را صرف کارهای مغازه کنم پای منقل می نشستم و تمام روزم را به هدر می دادم. با ادامه این ماجرا مشتری هایم را از دست دادم و به ناچار مغازه ام را جمع کردم.
چه شد که بالاخره تصمیم گرفتی اعتیادت را برای همیشه کنار بگذاری؟
وقتی به خاطر اعتیادم سرمایه ام را از دست دادم پسر بزرگم دعوا و جنجال به راه انداخت و ما را ترک کرد و گفت تا اعتیادمان را کنار نگذاریم ما را نخواهد بخشید.
پسر کوچکترم هم بعد از ترک او به ما گفت تا زمانی که اعتیادمان را کنار نگذاریم ازدواج نخواهد کرد چرا که عقیده داشت زندگیاش همچون برادر بزرگترش به خاطر اعتیادمان از هم خواهد پاشید. بعد از این ماجراها وقتی دیدم که مواد زندگی ام را از من گرفته است و از همه مهم تر خانواده ام و فامیل از من فاصله گرفته اند و از من دوری می کنند تصمیم گرفتم یک بار برای همیشه از شر این هیولا که مثل موریانه به جان زندگی ام افتاده و از درون آن را خورده و پوک کرده خلاص شوم. الان هم به کمپ آمده ام تا بعد از پاک شدن دوباره به زندگی ام سر و سامان بدهم.