می گوید از تنهایی و تنگدستی به مردی پناه آورده که او را به بهانه های واهی کتک می زند. زن خسته از جور همسر معتاد و متوهمش در راهروی دادگاه خانواده می گوید: دختر روستایی بودم و با این که سنم بالا رفته بود اما به خاطر نداشتن خواستگار مناسب مجرد مانده بودم. به خاطر شرایط سنی ام برای ازدواج مدام از سوی خانواده و فامیل تحت فشار بودم تا این که از طریق یکی از آشنایان با همسرم آشنا شدم و با او ازدواج کردم. سن همسرم از من بیشتر بود و مواد مصرف می کرد.
بعد از مدتی به شیشه روی آورد و از آن به بعد دنیا را برای من تیره و تار کرد. بعد از مصرف شیشه توهم می زد و به پسر 4ساله مان هم رحم نمی کرد و او را به شدت کتک می زد و بعد از آن هم نوبت من می شد. همسرم مدام به من تهمت می زد که با کسی در ارتباط هستم و می گفت مگر می شود دختر تا 40سالگی مجرد بماند و دوست جنس مخالف نداشته باشد، برای همین از من می خواست اعتراف کنم قبل از ازدواج با چند نفر دوست بودم. نیمه های شب گاهی بعد از مصرف شیشه شوهرم تیغ زیر گلویم می گذاشت تا از من اعتراف بگیرد و تهدید می کرد اگر روزی دستم رو شود مرا به اتفاق آن فرد خواهد کشت.
فکر می کردم بعد از یک عمر مجردی می توانم با ازدواج خوشبخت و از شر حرف و حدیث های مردم خلاص شوم غافل از این که بعد از ازدواج گیر یک آدم بدبین و متوهم می افتم و به بهانه های مختلف مرا آزار خواهد داد.
وقتی دیدم بعد از 6سال زندگی مشترک جز فلاکت و کتک خوردن و همچنین تهدید جانی چیزی نصیب ام نشده است به دادگاه خانواده آمدم تا هر چه زودتر با درخواست طلاق خودم و تنها فرزندم را از دست همسر معتادم خلاص کنم.