«دو قطعه عکس 6 در 4»، «پرت و پلا»، «چسب زخم»، «چه قدر خوبیم ما» و «پس کوچه» تنها تعدادی از آثار «ابراهیم رها» و حاصل فعالیت بیش از 20 سال این نویسنده بجنوردی است؛ نویسنده ای که در طول سال ها فعالیت خود در عرصه مطبوعات و تألیف و برنامه سازی در عرصه تلویزیون هنوز برای اهالی این خطه ناشناخته است و کمتر کسی این طنز پرداز و داستان نویس بجنوردی را می شناسد؛ حتی افرادی که آثار او را مطالعه کرده اند هنور نمی دانند که «ابراهیم رها» همان «علی میر میرانی» است. شاید حضور این نویسنده توانا در یکی از برنامه های تلویزیونی سبب شد بخشی از اهالی خراسان شمالی با این نویسنده آشنا شوند. سراغ این نویسنده جوان و طنز پرداز رفتیم تا با او از دلایل مورد اقبال قرار گرفتن آثارش در روزگار وخیم کتاب خوانی و ناشناخته ماندنش سخن بگوییم.
در بیوگرافی تان محل تولد تهران قید شده است در حالی که اهل خطه سرسبز خراسان شمالی هستید، خودتان خواستید یا دلیل دیگری دارد؟
از موارد پرغلطی است که در فضای سایبری وجود دارد. من نه تنها در فضای مجازی صفحه ای ندارم و اخبار خود را پیگیری و رصد نمی کنم و حتی تایید و تکذیب بلکه در واقع نسبت به آن فضا کاملاً بی تفاوت هستم زیرا این فضا برای من جذاب نیست. باید بگویم از آن دسته افرادی نیستم که اسمم را در اینترنت سرچ کنم و حتی یک بار هم نگاه نکردم ببینم درباره من چه چیزهایی گفته شده است.
با این که کتاب های تان در چند کتاب فروشی شهر بجنورد عرضه شده اما چندان برای اهالی خراسان شمالی شناخته شده نیستید؛ دلیل آن چیست؟
اگر در خراسان شمالی شناخته شده نیستم، دست من نبوده است. در حوزه رسانه کشور سال ها فعالیت داشتم و 41 عنوان کتاب منتشر کردم. ضمن این که کتاب هایم در زمره کتاب های پرفروش کشور بوده است و در سال 95، کتاب هایم رکورد تاریخ نشر ایران را شکست. البته کهنه بودن سیستم توزیع کتاب در کشور و برخوردار نبودن کتاب فروشی ها از شبکه مویرگی و جاندار و محکم نبودن و خوب عمل نکردن کتاب فروشی های خراسان شمالی سبب شده است کتاب هایم کمتر دیده شود. ضمن این نداشتن صفحه ای در فضای سایبری هم مزید بر علت شده است.
دلیل محبوبیت «ابراهیم رها» نسبت به «علی میرمیرانی» چیست؟
یکی از دلایلش این است که کارهای طنزم را با عنوان «ابراهیم رها» منتشر کردم و از سوی دیگر فضای عمومی در این سال ها نسبت به طنز پُر اقبال تر است.
چطور توانستید به عنوان یک فرد با چند اسم و چند دیدگاه مختلف کتاب ارائه دهید؟
فقط در حوزه کتاب دست به قلم نبودم و سال ها در نشریات مختلف قلم می زدم و سردبیر بودم. با پنج اسم مختلف و در ژانرهای مختلفی از جمله کتاب، برنامه سازی و سریال نویسی در این سال ها کار کردم و نوشتم. دلیل این اتفاق هم شاید این بود که در حوزه های مختلف و متنوع مطالعه داشتم. به نظر می رسد در نوشتن تنها مطالعه کفایت نمی کند زیرا وقتی اسمی، دارای هویت جداگانه ای می شود که نثر، دیدگاه و شاکله مجزایی داشته باشد. بنابراین به واسطه این که حرف هایی که زده می شد رنگ، نثر و نقطه نظرات متفاوتی داشت به عنوان یک شخص متفاوت جا می افتاد.
در روزگاری که تیراژ کتاب پایین است و بسیاری از نویسندگان و ناشران از به فروش نرفتن آثارشان سخن می گویند، چگونه به این اقبال در فروش و چاپ کتاب رسیدید؟ در واقع چگونه در این وضعیت بازار کتاب، اینهمه خواننده دارید؟
به نظر می رسد وقتی نگاه جدی در هر کاری در حوزه های کتاب، برنامه سازی و سناریونویسی وجود داشته باشد و برای آن زمان گذاشته و تلاش شود مخاطب خود را پیدا می کند. نمی توانیم در حوزه کتاب سرسری بنویسیم و تلاش نکنیم و انرژی لازم را به خرج ندهیم اما انتظار داشته باشیم مردم آن را جدی بگیرند و بخوانند. چطور توقع داریم مردم سراغ کاری که به اندازه لازم برای آن تلاش نکرده ایم، بروند؟ اگر در هر حوزه ای جدی کار کنیم آن کار موفق خواهد بود.
13 عنوان کتاب طی 12 ماه در سال 95 منتشر کردید، این اقدام را به لحاظ حرفه ای تا چه اندازه درست می دانید؟ فکر می کنید این اندازه کتاب در فروش کتاب های قبلی تان خلل ایجاد نمی کند؟
مولف کتاب را چاپ نمی کند و در واقع ناشر کتاب را از مولف می گیرد و حق التألیف به مولف می دهد و برخی اوقات که نویسنده ای آثارش پر فروش است بین ناشران رقابت پنهانی به وجود می آید و دوست دارند از مولف کتاب چاپ کنند. بنابراین در بازار کشور باید کشش وجود داشته باشد تا این تعداد اثر عرضه شود و از آن جایی که نشر اتفاق اقتصادی است، اگر ناشران احساس کنند که در اثری گردش مالی آن ها با نقصان مواجه می شود دست به این کار نمی زنند. اگر این اتفاق برای فردی نمی افتد دلیل آن این است که این اقبال در بازار نحیف نشر ما وجود ندارد. در خصوص حرفه ای بودن یا نبودن این کار هم باید بگویم که انتشار 13 جلد کتاب در یک سال به معنی این نیست که این تعداد کتاب در یک سال نوشته شده اند بلکه برخی آثار مجوز نگرفته و دپو شده بودند و زمان برد تا مجوز بگیرند، بنابراین زمان انتشار آن ها نزدیک به هم شد.
امروزه شاهد معادله ای ناهمگون در جامعه هستیم؛ از سویی نارضایتی از میزان کتاب خوانی و از سوی دیگر رغبت بسیار به نوشتن یا تب نویسندگی؛ چگونه می توان میان این دو مقوله تعادل برقرار کرد؟
فرمول پیچیده ای ندارد و بسیار ساده است و گاهی برخی مسائل از بس ساده است، انجام نمی شود. اگر در هر حوزه ای خوب عمل کنیم، اتفاق های خوبی رقم می خورد اما متاسفانه با مداقه لازم کار نمی کنیم؛ یعنی در عرصه کتاب کار خوب به اندازه کافی ارائه نمی کنیم و حتی گاهی آن را خوب ارائه نمی کنیم. از آن جایی که فرهنگ ایران بیشتر شفاهی است بنابراین باید بیشتر مایه گذاشت زیرا این جا فرانسه و سوئیس نیست که همه پیگیر کتاب باشند، در چنین شرایطی باید بیشتر تلاش و کار بهتری عرضه کنیم و در چاپ، عرضه و نوشتن با توجه به نیاز مخاطب گام برداریم.
اهالی فرهنگ و رسانه باید این مسئله را که مسئولان برای ما چه کار می کنند، فراموش کنند و به این بیندیشند که برای خودمان چه کرده ایم و چه قدم هایی می توانستیم برداریم که برنداشتیم. وقتی اتفاقی رقم می خورد که خودمان آغازگر باشیم.
تا چه اندازه تلاش کردید ظرفیت های استان را دست مایه خود برای نوشتن قرار دهید تا بتوانید داشته های این خطه را حفظ و معرفی کنید یا از ظرفیت های موجود در برنامه سازی های خود بهره بگیرید؟
دورادور فعالیت های استان را رصد می کنم و می بینم که خراسان جنوبی در حوزه معرفی استان، میراث فرهنگی و گردشگری و کتاب های منبع برای جذب گردشگر فعالیت بیشتری دارد تا خراسان شمالی و به نوعی فعالیت لازم برای شناساندن استان و در راستای تحرکات فرهنگی آن چنان که لازمه امروز است دیده نمی شود. هر چند هستند نویسندگانی که در این حوزه تلاش هایی کردند اما این که به نتیجه برسد باید افرادی که نبض شرایط اجتماعی را در دست دارند وارد عمل شوند و کار زنده تر و تازه تری ارائه دهند. آن چه که در داستان های من نمود داشته و دارد، زیست بوم من است که در واقع شناساندن و معرفی در قالب اثر هنری است. به عنوان مثال در داستان «بی بی» مجموعه «چند خاطره پاییزی» زیست بوم من مشخص است.
طرحی با شبکه شما داشتم که چندین آیتم از جمله موسیقی نواحی داشت اما به دلیل شرایط بد اقتصادی به مرحله ساخت نرسید.
در جایی گفته اید کارگاههای نویسندگی را قبول ندارید و معتقدید فن را میشود آموزش داد اما هنر قابل آموزش نیست، پس چگونه می توان یک نویسنده شد به ویژه در شهرستان ها؟
متاسفانه ما شهرستانی ها تصور غلطی داریم که در تهران امکانات وجود دارد، در حالی که می توانم ادعا کنم اکثر فعالان عرصه فرهنگ و هنر کشور شهرستانی هستند. در واقع نقطه شروع همان طور که در مقدمه کتاب «پرت و پلا» به آن اشاره کردم به مطالعه و تماشای فیلم برمی گردد و بخشی از این اتفاق از این که افراد در شهرستان زندگی کردند، الهام گرفته شده است. اگر امروز در حوزه نویسندگی و برنامه سازی توفیقی به دست آورده ام به همین دلیل است و شاید اگر در تهران متولد می شدم هیچ وقت «علی میرمیرانی» نمی شدم. اگر فردی بخواهد کار کند، در بجنورد، تهران، پاریس، تورنتو و نیویورک کار می کند. در واقع پاریس، تورنتو و نیویورک ما در درون ماست و اگر ما آن را کشف کنیم می توانیم اتفاق های خوبی را برای خود و دیگران رقم بزنیم.