شخصیت های واقعی قاب دوربین
ضیغمی- گاهی اوقات نویسندگان برای خلق شخصیتهای قصه خود از افرادی الهام میگیرند که وجود خارجی دارند. از وضعیت ظاهری گرفته تا خلق و خو میتواند در خلق شخصیت ها در داستان ها و فیلمهای سینمایی نقش داشته باشد. گاهی اوقات هم نویسندگان با الهام گرفتن از شخصیت واقعی، داستان قهرمان قصه را می نویسند. در مطلب پیش روی تان به تعدادی از فیلم های سینمای جهان اشاره می کنیم که شخصیتهایشان در واقع الهام گرفته از شخصیتهای واقعی در زمان خود بودهاند.
جیمز باند
جیمز باند یکی از شخصیتهای معروف و محبوب از داستانهای جیمزباند به روایت «یان فلمینگ» است که فیلمهای سینمایی متعددی از آن نیز ساخته شده است.
جیمز باند یک مأمور مخصوص سازمان سری Mi6 است که با دشمنان مقابله میکند. جالب است بدانید که یان فلمینگ شخصیت جیمز باند را از یک شخص واقعی با نام Yeo-Thomas الهام گرفته است.
Yeo-Thomas یک مأمور مخفی ارتش بریتانیا در دوران جنگ جهانی دوم بود.
وی به طور مستقیم به چرچیل گزارش میداد و توسط نیروهای گشتاپو شکنجه شده و یک بار نیز از کمپ اسرای جنگی فرار کرده بود.
زورو
«زورو» هویت مخفی «دان دیگو د لا وگا» بود؛ فردی که در کالیفرنیا زندگی میکرد.
او قانونشکنی سرکش با ماسک سیاه بود که از مردم سرزمین اش در برابر مقامات رسمی ستمگر و بیگانگان دیگر دفاع میکرد.
در فیلم «زورو»، جائوکوئین موریتا، وطن پرست مکزیکی بود که بر عقایدش پافشاری میکرد. شخصیت افسانهای فیلم زورو تاحدی از موریتا اقتباس شده است.
در حقیقت این همان شخصیتی است که با اسم معروفش در فیلم «ماسک زورو» ظاهر شد. در فیلم ماسک زورو بعد از مرگ جائوکوئین، برادر (افسانه ای اش) آلخاندرو (آنتونیو باندراس) زوروی جدید شد و بعدها به قصد انتقام کاپیتان لاو را کشت.
مرد بارانی
«کیم پیک» مردی است که شخصیت «داستین هافمن» در فیلم مرد بارانی از او الهام گرفته شده است. او بعد از ملاقات با «باری مورو» نمایشنامه نویس زندگیاش در معرض توجه قرار گرفت، باری مورو از پیک برای خلق شخصیت رایموند بابیت با بازی بازیگر برنده اسکار یعنی داستین هافمن استفاده کرد. اگرچه او از پیک الهام گرفته بود اما این شخصیت با یک بیماری ترسیم شد.
بعد از موفقیت فیلم در سال 1988 پیک 21 روز وقت صرف کرد تا بیش از 64 میلیون نفر از مردم سراسر جهان را در مورد توانایی های ذهنیاش متقاعد کند. پیک که قادر بود 98 درصد چیزهایی را که خوانده، شنیده و تماشا کرده بود حفظ کند از 16 سالگی میتوانست کتاب ها را بخواند و به خاطر بسپارد. او 9 هزار کتاب را به حافظه اش سپرده بود.
راکی
«چاک وپنر» یک مبارز باشگاه جنگ هیچ وقت موقعیت مناسبی نصیب اش نشده بود تا این که در سال 1975 ضربه خودش را در مبارزه، حواله سنگین وزن ترین قهرمان جهان یعنی «محمد علی کلی» کرد. این مبارزه به هیچ وجه به عنوان مبارزه ای جدی مورد توجه قرار نگرفت اما در زمانی که مبارزه در حال پیشرفت بود، این معجزه به وقوع پیوست. در راند نهم، وپنر مشتی به قفسه سینه محمد علی کوبید و او مغلوب شد. وپنر به گوشه زمین رفت و به مدیرش گفت: «هی من او را شکست دادم» مدیرش جواب داد: «بله مثل این که واقعاً عصبانی شده!»و مردم هم حسابی گیج شده بودند. وپنر بالاخره در راند آخر و پانزدهم که اغلب مسابقات تا این راند طول میکشید، او را شکست داد. سیلوستر استالونه این مسابقه را در خانه و از تلویزیون تماشا کرد و تحت تاثیر آن فیلم نامه راکی را با اقتباس از مبارزه جسورانه وپنر نوشت.