شما چند سالتان است و از گذشته چه خاطره ای دارید؟ 40 سال پیش کجا بودید و چه می کردید؟ می خواهید مروری به گذشته داشته باشید؟ «یعقوبی» امام جمعه، جوانی 20 ساله بوده در حوزه علمیه قم، بهمن 57 در روستا، کنار خانواده و عازم قم بوده است، استاندار که جواب تلفن ما را نداد و نمی دانیم که 40 سال پیش کجا و چه کاره بوده است. اما خاطرات برخی شنیدنی و خواندنی است. برخی آن روزها دوران کودکی را پشت سر می گذاشتند و با هم سن و سالهای شان شاه بازی و در نقش امام(ره) بازی می کردند و امروز مسئولند و بازی های آمریکا و بازی های پس از برجام را مرور می کنند. یکی دیگر از جوانان آن دوران می گوید: «عکس امام(ره) را در دست داشتم و برای این که نفسی تازه کنم زیر سایه درختی نشسته و به آن تکیه داده بودم، در این فکر بودم که صدای شلیک پیروزی چه روزی شنیده می شود. یکی از بجنوردی ها گفت: این عکس را به من می فروشی؟ گفتم: چرا نفروشم؟ گفت: چند خریدی؟ گفتم: یک تومان و او 2 تومان به من داد و من هم با یک تومان اضافی یک ساندویچ خریدم و دومرتبه نزد هم سن و سال هایم رفتم».
گروه گزارش
روایت آیت ا... «یعقوبی» نماینده ولی فقیه در خراسان شمالی از 13 بهمن 57 خواندنی است؛ آن جا که از جشن دسته جمعی در زادگاهش هنگام بازگشت امام(ره) به میهن سخن می گوید.
همراه خاطرات شیرین نماینده ولی فقیه در استان، به بهمن 57 و روستای «چنار»، از توابع محولات و فیض آباد، زادگاه «ابوالقاسم یعقوبی» سفر می کنیم. «ابوالقاسم» که آن روزها طلبه ای 20 ساله بود و از سال ها پیش از آن فعالیت تبلیغی برای انقلاب داشت، میگوید: 13 بهمن 57 حال عجیبی داشتیم چرا که امام(ره) پس از سال ها به میهن بازگشته بود. 12 بهمن در روستا همراه با اهالی راهپیمایی کرده بودیم.
در زادگاهم، مردم، سرود و شعرهای انقلابی می خواندند؛ یکی مثل: «دیو چو بیرون رود، فرشته درآید». طلبه 20 ساله سال 57 به جشن دسته جمعی ورود امام(ره) به کشور در زادگاهش طی روزهای بعد از 12 بهمن اشاره می کند و از شور و حال عجیب مردم روستا می گوید.
امام جمعه بجنورد از 5، 6 سال قبل از بهمن 57 طلبه و طی همان سال ها و به خصوص در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب در روستای «چنار» و مناطق اطراف به فعالیت های تبلیغی برای انقلاب مشغول بود. جشن تاریخی بازگشت امام(ره) در روستا همچنان ادامه داشت و این دلداده انقلاب، دلش برای حضور در تهران و قم پر می کشید؛ کوله بار سفر بسته می شود و «ابوالقاسم»، طلبه 20 ساله، 14 بهمن به سمت حوزه علمیه قم حرکت میکند. او می گوید: «شب بیستم بهمن 57 در تهران بودیم».
یک مرد روستایی می گوید: روز پیروزی انقلاب در روستا بودم که برای فروش محصولات کشاورزی ام با ماشین به شهر بجنورد آمدم. او اظهار می کند: برای اقامه نماز به یک مسجد رفتم که در آن جا اعلامیه های انقلابی پخش می کردند. وی ادامه می دهد: وقتی ریش سفید روستا اعلامیه را دید از خوشحالی فریاد زد که انقلاب به پیروزی رسیده است برای همین باید مهمانی برپا کنیم.
وی بیان می کند: با کمک مردم مبلغی را که به هزار تومان می رسید جمع کردیم و با گوشت قربانی توانستیم در مسجد روستا آبگوشت درست و مردم را مهمان کنیم.
«سلطانی» یکی دیگر از جوانان آن دوران که در زمان پیروزی انقلاب به پیشه کشاورزی و دامداری مشغول بود، می گوید: روزی که خبر پیروزی انقلاب در سراسر کشور و روستای مان پیچید من در بیابان مشغول چوپانی بودم که از طریق یکی از اهالی روستای مجاور از ماجرای به ثمر رسیدن انقلاب باخبر شدم.یکی دیگر از شهروندان نیز می گوید: قبل از پیروزی انقلاب سرباز ارتش بودم و در گرگان خدمت می کردم. همه جا آشوب بود و از ما می خواستند که روی مردم اسلحه بکشیم. به همین دلیل از پادگان فرار کردم و به بجنورد آمدم.
«رحیم کوهستان» که در حد فاصل میدان شهید تا کارگر مشغول کاسبی است به قول خودش هیچ گاه روزهای پیروزی انقلاب را فراموش نمی کند و ادامه می دهد: چند هفته به پیروزی انقلاب مانده بود که من از پادگان گرگان فرار کردم و به بجنورد آمدم. «محمدی» معلم بازنشسته و کاسب امروز هم خاطرات هیجان انگیزی از آن روزها دارد.
او هر چند در روستاهای جاجرم مشغول تدریس بود اما به هر بهانه ای دوست داشت به بجنورد بیاید و در دورهمی ها و راهپیمایی ها شرکت کند.
او تعریف می کند: مدیر مدرسه ما طرفدار سرسخت رژیم شاه بود و مدام ما را تهدید می کرد اما من زمانی که دانش آموزان سر کلاس نبودند داخل میز آن ها اعلامیه می گذاشتم.
«شاکری» یکی از شهروندان نیز تعریف می کند: من پیش از پیروزی انقلاب در یک آبمیوه گیری کار می کردم.
در روزهای پیروزی انقلاب یک روز که خواستم سر کار بیایم متوجه شدم صاحب مغازه فرار کرده است چون همه فهمیده بودند او ساواکی و مغازه پوششی برای کارهایش بوده است.
او ادامه می دهد: آن روزها وقتی در راهپیمایی شرکت می کردیم شعار می دادیم «به کوری چشم شاه، زمستان بهار شد»
پیرمرد دیگری تعریف می کند: در آن زمان هر کس دخترش را شوهر می داد باید خان منطقه سر سفره اش می نشست.
پدرم می خواست خواهرم را شوهر بدهد و ما از این که آن مرد را دعوت کنیم ناراحت بودیم اما با آمدن امام(ره) و پیروزی انقلاب خوشحال شدیم که او دیگر نمی تواند هیچ غلطی بکند.
یکی از شهروندان قدیمی بجنورد که به گفته خود 40 سال قبل 32 سال داشت، می گوید: آن زمان در یکی از معادن شهر کار می کردم، به محض این که خبر ورود امام(ره) را شنیدم به همراه دوستانم به جایی رفتیم که تلویزیون داشته باشد تا بتوانیم شاهد ورود ایشان باشیم.
یکی دیگر از شهروندان که آن زمان 16 سال داشت، می گوید: روز 12 بهمن انتظارها به پایان رسید و وقتی تلویزیون، امام(ره) را نشان داد که از پله های هواپیما پایین می آید، نفس راحتی کشیدیم و در بجنورد به خیابان آمدیم.
کاسب دیگری هم با پرسیدن حال و هوای بجنورد در 40 سال قبل، گویا به آن روزها سفر کرده است، او پس از اندکی تأمل از جشن های انقلاب در آن روزها حرف می زند.
او که در آن زمان دانش آموز کلاس سوم دبستان بود، ادامه می دهد:در آن ایام و تا سال های بسیاری پس از پیروزی انقلاب، در مدارس جشن های باشکوهی برگزار و کلاس ها با انواع شرشره های رنگی تزیین می شد.
«محمد صمدی» رئیس اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی خراسان شمالی می گوید که در 40 سال پیش تولید فرش و مصالح همراه با تجارت داشت و شنیدن خبر آمدن امام(ره) او را بسیار خوشحال کرد.
حجت الاسلام «سلیمانی» امام جمعه «غلامان» نیز می گوید: در آن زمان 25 ساله و مشغول تحصیل و فراگیری علوم دینی و طلبگی در مسجد گوهرشاد مشهد بودم و راهپیمایی ها و تجمع هایی در آن زمان در مشهد برگزار می شد.
«اعظم السادات افشین فر» رئیس سابق شورای اسلامی شهر بجنورد می گوید:۴۰سال پیش دوم دبستان بودم. آن زمان گروهی از بجنورد قصد داشتند به دیدار امام(ره) بروند اما به دلیل شلوغی تهران مراسم استقبال از امام(ره) را به طور مستقیم از تلویزیون نگاه کردند.
حجت الاسلام «طیبی نسب» مسئول دفتر نهاد رهبری در دانشگاه بجنورد هم ابراز می کند: در آن زمان 7 ساله بودم و در بازی های خود برخی بچه ها در نقش شاه و برخی در نقش امام(ره) بازی می کردند.
حجت الاسلام «موسوی» امام جمعه جاجرم هم می گوید: در مهر سال ۵۷ که در حوزه علمیه مشهد به عنوان طلبه در حال تحصیل بودم، نیروهای شاه به داخل مدرسه ریختند و برخی طلبه ها را کتک زدند و در روزهای 12 و 13 بهمن در مراسم و برنامه هایی که در مشهد برگزار می شد، شرکت داشتم.
حجت الاسلام «شریعتی نژاد» امام جمعه قاضی هم می گوید: در آن زمان 17 ساله بودم و در کنار تحصیل در مدرسه امام باقر(ع) مشهد در مغازه ای کار می کردم.
امام جمعه شیروان نیز که در آن زمان طلبه ای جوان بود و در حوزه علمیه مشهد تحصیل می کرد، می گوید: در روز ورود امام(ره) در حسینیه فردوسی ها و بازار فرش فروش ها با حضور جمعیت فراوانی تصویر امام(ره) را از قاب تلویزیون سیاه و سفید 14 اینچی مشاهده می کردیم .حجت الاسلام «کوثری» امام جمعه شیروان ابراز می کند: این جانب که طلبه جوانی بودم پرشور و با نشاط در مشهد خط فکری خود را از شهید هاشمی نژاد و مقام معظم رهبری دریافت و در شاهرود و علی آباد گرگان به تبلیغ می پرداختم.
امام جمعه اسفراین هم با اشاره به این که در سال ۵۷ دانش آموز سال آخر بوده است و اصطلاحاً دیپلم خود را حوالی سال های انقلاب اسلامی دریافت کرده است، می گوید: آن سال ها ما در رودسر که الان اولین شهرستان استان گیلان است، زندگی می کردیم.حجت الاسلام «محمدیان» با بیان این که در سال ۵۷ مدارس را تعطیل می کردیم و به فعالیت انقلابی می پرداختیم، اظهار می کند: هم حضور در تظاهرات ضد رژیم را تجربه می کردیم و هم در توزیع اعلامیه های حضرت امام(ره) نقش داشتیم.
حجت الاسلام «احمدزاده» امام جمعه شهر آشخانه هم می گوید: من آن زمان جوانی ۱۴ ساله و در شهر شیروان طلبه بودم و هر روز در راهپیمایی ها شرکت می کردم.
غفور آخوند یزدانی امام جمعه مرکز دهستان باغلق در راز و جرگلان نیز اظهارمی کند: مردم راز و جرگلان در سال ۵۷ اخبار مربوط به انقلاب و اتفاقات آن را از طریق رادیو پیگیری می کردند.
«محمدی» رئیس شورای اسلامی شهر بجنورد می گوید: «عکس امام(ره) را در دست داشتم و برای این که نفسی تازه کنم زیر سایه درختی نشسته و به آن تکیه داده بودم، در این فکر بودم که صدای شلیک پیروزی چه روزی شنیده می شود. یکی از بجنوردی ها گفت: این عکس را به من می فروشی؟ گفتم: چرا نفروشم؟ گفت: چند خریدی؟ گفتم: یک تومان و او 2 تومان به من داد و من هم با یک تومان اضافی یک ساندویچ خریدم و دومرتبه نزد هم سن و سال هایم رفتم».