ماجرای مردی که می خواست با بدبختی دیگران به آرزوهایش برسد
تعداد بازدید : 160
خواب آرزوها پشت میله های زندان
صدیقی
پیشنهاد وسوسه انگیزی یقه اش را گرفت و او را در تله انداخت. با طناب پوسیده دوست نابابش و البته به خاطر طمع ورزی خودش به چاه افتاد و غیر از تباهی عمر و جوانی چیزی قسمت اش نشد و به نوعی هر چه رشته کرده بود پنبه شد. نه به آرزویش رسید و نه اعتباری برایش ماند. در ادامه گفت و گو با مردی را می خوانید که می خواست با بدبختی دیگران به آرزوهایش برسد اما پشت میله های زندان، خواب آرزوهایش را می بیند.
چند وقت است و به چه جرمی در زندان هستی؟
حدود 7 سال است که تاوان قانون گریزی ام را در پشت میله های زندان برای قاچاق مواد پس می دهم و افسوس و پشیمانی ام هم سودی ندارد.
شغل ات چه بود و چقدر سواد داری؟
چندین شغل را تجربه کردم و از لباس فروشی و مسافرکشی تا زد و بند در کارهای خلاف را در کارنامه ام دارم. تا مقطع راهنمایی ادامه تحصیل دادم و بعد از آن ترک تحصیل کردم.
چطور شد وارد کار قاچاق مواد شدی؟
هر چه می کشم از دست دوست نارفیقم است. مدتی یک مغازه لباس فروشی باز و کج دار و مریز آن را اداره کردم. چند سالی به این منوال گذشت تا این که به خاطر دادن جنس به صورت نسیه و مدیریت ناصحیح کم آوردم و بعد از مدتی با بالا آوردن بدهی ورشکست شدم و مغازه را جمع کردم. بعد از این اتفاق با قرض و وام گرفتن یک خودرو خریدم و با آن مشغول مسافرکشی شدم. در همین گیر و دار مسافر جا به جا کردن در مسیر روستا و شهر با یکی از رفیقان قدیمی ام برخورد کردم که از سر و وضعش معلوم بود دستش به دهانش می رسد. وقتی دوستم را سوار کردم بین مسیر با کلی پیشنهاد مختلف رو به رو شدم که یکی از پیشنهادهایش نظرم را جلب کرد چون پول خوبی در آن بود. دوستم به من گفت مدتی است در کار قاچاق انواع مواد مخدر است و اگر مایل باشم می تواند دستم را بگیرد و مرا وارد این شغل پر رمز و راز و پر درآمد کند.
من هم چون زندگی ام وضعیت نامناسبی داشت قبول کردم. دوستم بار اول از من خواست با دریافت چندین برابر مبلغ یک روز کاری ام فقط نقش جاده صاف کن را داشته باشم و جلوتر از خودروی اصلی حاوی مواد در جاده حرکت و از ایست و بازرسی ها عبور کنم و اگر خطری در پیش رو بود آن ها را با خبر کنم. هر طور بود با استرسی که داشتم این کار را انجام دادم و پول خوبی هم دریافت کردم.
همین ماجرا باعث شد پول بادآورده زیر زبانم مزه و مرا در تله گرفتار کند.
از دوستم خواستم اگر کاری داشت روی من حساب باز کند تا به قول معروف نانی را که قرار است غریبه بخورد دوست بخورد. بعد از چندین نوبت جا به جایی مواد با طمع ورزی تصمیم گرفتم این بار خودم قاچاق مواد را در دست بگیرم و تمام سودش هم قسمت خودم شود. بعد از آن زمانی که دوستم مواد را وارد شهر می کرد از او مقداری مواد می خریدم و خودم آن را توزیع می کردم. هر روز طمع من به خاطر پول باد آورده زیاد می شد و طوری شد که قید مواد سنتی را زدم و به دنبال فروش مواد صنعتی رفتم و همین ماجرا من را سیاه بخت کرد. بعد از چند سال در کار قاچاق بالاخره روزی حین فروش مواد دستگیر شدم و تمام آرزوهایم بر باد رفت و به نوعی دوباره هرچه رشته کرده بودم پنبه شد.
به خاطر قاچاق مواد صنعتی چه حکمی برایت صادر شد؟
بعد از گرفتار شدن در حلقه قانون به جرم حمل مواد صنعتی، حکم حبس ابد برایم صادر شد. بعد از چند سال حبس کشیدن چون بار اولم بود حکم ابد تقلیل یافت و به 16 سال حبس رسید. این روند تخفیف من ادامه پیدا کرد تا این که بعد از 7 سال حبس کشیدن دوباره حکم 16 ساله ام به 8 سال تقلیل پیدا کرد و الان هم حدود یک سال از حبس ام باقی مانده تا دوباره آزادی و نفس کشیدن در فضای بیرون را تجربه کنم.
خانواده ات با کارهای تو مخالفت نکردند؟
همسرم بارها به من تذکر داد و حتی مرا تهدید به جدایی کرد اما گوشم به این حرف ها بدهکار نبود و راه خودم را می رفتم. همسرم هم با وجود دو فرزند قد و نیم قد جایی را نداشت که برود و مجبور بود بسوزد و بسازد.
بعد از گرفتار شدن من در زندان مشکلات زیادی گریبان خانواده ام را گرفت و باعث و بانی آن هم من بودم و پشیمانی من هم سودی برای خودم و همسر و فرزندانم نداشت.
دودی که به پا کردم به چشمان خانواده ام هم رفت و روزهای سختی را برای آن ها به ارمغان آوردم. تصمیم دارم بعد از آزادی از زندان دور دوست ناباب و خلافکار را خط بکشم و مثل فردی عادی زندگی کنم و به دنبال مسافرکشی بروم، هر چند درآمدش کم و کارش سخت است اما سر بر بالین گذاشتن با وجدان آسوده به همه دنیا می ارزد.