علوی
شخصیت هر فرد حاصل رشد و تربیت اوست؛ در واقع پایه های اصلی شخصیت افراد در خانواده شکل میگیرد و متأثر از عملکرد والدین است. کودکان در حال تجزیه و تحلیل رفتارهای والدین شان هستند، از این رو هر رفتار اشتباهی ممکن است ذهن آن ها را به بیراهه بکشد و آینده شان را تحت تأثیر قرار دهد.
هماهنگی والدین در تربیت صحیح فرزند نقش مهم و به سزایی را ایفا می کند. افراد زیادی هستند که تربیت چند گانه والدین و اطرافیان خود را تجربه کرده و در این میان سردرگم شده اند.
در این میان اختلاف های اساسی زوجین با هم می تواند تاثیر منفی بر تربیت، روح و روان کودکان بگذارد. والدینی که با هم مدام در حال مشاجره هستند و هر یک تربیت دیگری را به نقد می کشد کودکی را تربیت می کنند که نمی داند کدام کار صحیح و کدام کار غلط است. آینده چنین کودکی مبهم و گاهی همراه با بزهکاری و نافرمانی از اجتماع خواهد بود.
یکی از روان درمانگرانی که در حوزه کودک کار می کند، می گوید: مراجعه های بسیاری در این زمینه داشته ایم که والدین با هم اختلافات کلی و مهمی داشته اند و در چنین شرایطی صاحب فرزند شده اند و به همین شیوه زندگی ادامه و کودک را در یک کشمکش غلط بین همدیگر قرار داده اند و هر یک از آن ها سعی کرده اند او را به سمت خود بکشند.
وی که تمایلی به ذکر نام خود ندارد، اظهارمی کند: کودکانی که مدام دعوای پدر و مادر خود را می بینند، در بزرگ سالی ۲ نوع رفتار از خود نشان میدهند؛ یا از بحث کردن بیزار هستند و به شدت از آن دوری میکنند یا مدام در پی آزار رساندن به دیگران هستند و گاهی به سمت دوستان ناباب و استعمال مواد مخدر یا الکل رو می آورند.
به گفته وی، بسیاری از نوجوانان بزهکار حاصل تربیت غلط والدینی هستند که با هم بگو مگو داشته یا راه های درست تربیت کودک را بلد نبوده اند.
یکی از شهروندان هم که به گفته خودش مشکلات بسیاری در این زمینه دارد، اظهار می کند: من و همسرم برای رفاه حال کودک مان هر کاری از دست مان بر آمده، انجام داده ایم و همه امکانات رفاهی زندگی را برایش فراهم کرده ایم و با توجه به این که تربیت فرزندمان برای مان اهمیت زیادی داشته سعی کردیم شیوه های رفتاری درست را در پیش بگیریم اما به نظرم در این کار چندان موفق نبودیم.
وی که نام خود را ذکر نمی کند، ادامه می دهد: همسرم به این که نباید بچه را از خواسته هایش محروم کنیم اعتقاد زیادی دارد و همین امر گاهی موجب بروز اختلاف هایی سر تربیت او می شود مثلا وقتی فرزندم کار بدی انجام می دهد و من برای مدت کوتاهی او را تنبیه می کنم متوجه می شوم همسرم دور از چشم من به او امتیازهایی می دهد و او را به انجام کاری که دوست دارد تشویق می کند، از این رو دخترم به حرف های من گوش نمی دهد.
شهروندی دیگر هم که مشکلات مشابهی دارد، اما اکنون فرزندش به سن نوجوانی رسیده است، می گوید: مشاجره های ما نزد فرزندان مان هیچ گاه تمامی نداشت و فکر نمی کردیم این مسئله باعث تقلید کردن آن ها شود. همیشه تصور می کردیم آن ها کودک هستند و چیزی متوجه نمی شوند اما اکنون که یکی از آن ها به سن نوجوانی رسیده، بسیار پرخاشگر شده است و مدام در مدرسه دعوا می کند. این شهروند هم بدون ذکر نام خود ادامه می دهد: دبیران تاکنون چندین بار همسرم را به مدرسه فراخوانده اند تا این موضوع را ریشه یابی کنند و مشاور مدرسه گفته بود احتمالاً به دلیل اختلاف های من و همسرم و دعوای مداوم، فرزندمان این رفتار غلط را الگوبرداری کرده است.
وی بیان می کند: اکنون من و همسرم سعی می کنیم کمتر مشاجره کنیم یا روشی یکسان را برای تربیت آن ها به کار بگیریم اما دیگر پسرم به حرف ما گوش نمی کند و بیشتر وقت خود را در بیرون با دوستانش می گذراند یا خود را با کلاس های مختلف مشغول می کند تا کمتر در خانه باشد.
تعادل در تربیت
یک روان شناس و درمانگر در این باره بیان می کند: والدین مهم ترین الگوهای کودک هستند و او باید از آن ها روش درست حل اختلاف را یاد بگیرد و بفهمد که آن ها با دو عقیده مختلف چگونه سر یک مسئله به تفاهم می رسند. «زیبا جعفری» ادامه می دهد: وقتی علت برخی مشاجرات زناشویی ریشه یابی می شود، مراجعه کنندگان اذعان می کنند خانواده با آن ها سرد و بی عاطفه برخورد کرده اند یا مدام در حال مشاجره بوده اند.
وی اظهارمی کند: عوامل تاثیرگذار بر رفتار و زندگی کودک همسالان، مدرسه، انجمن گروهی و فرهنگی است.
این موارد اهمیت و در روابط آینده او به خصوص هنگام تشکیل خانواده تاثیر به سزایی دارد به عنوان نمونه، کودکان آسیب دیده بی اعتمادی و بدرفتاری را از خود بروز می دهند. ما در بسیاری از موارد مشاهده می کنیم والدین برای رفاه و آسایش کودکان شان، همه کار انجام می دهند، درحالی که تامین رفاه و اجرای خواسته های کودکان در حد متعادل برای رشد سالم آن ها لازم است. وی با تاکید بر این که در تربیت کودک باید حد تعادل حفظ شود، می افزاید: گاهی والدین در مقابل نیازهای هیجانی کودک روند طبیعی را طی نمی کنند و ممکن است یا بیش از حد درگیر زندگی او شوند یا بدون هیچ گونه محدودیتی، آزادی عمل به او بدهند که در این موارد تعادل برقرار نمی شود.
به گفته وی، مسئله مهمی که در روند تکامل کودک مشاهده می شود، همانندسازی او با افراد مهم زندگی اش یا برعکس است.
وی بیان می کند: البته در بیشتر موارد کودک با احساسات و افکار والدین خود همانندسازی و آن ها را درون سازی(نهادینه) می کند. وی با ذکر مثالی در این باره می گوید: 2 مراجعه کننده را در نظر بگیریم که مورد اول والدین بی عاطفه داشته و احساس تنهایی را در کودکی تجربه کرده است.
این کودک در بزرگ سالی به علت همانندسازی با والدین، فردی بی احساس شده است و مورد دوم با همین شرایط سبک مقابله ای را در پیش گرفته یعنی پرتوقع، احساسی و وابسته و این ویژگیها زیر بنای اخلاقی او شده است.
این روان شناس مطرح می کند: در این باره پژوهش های متعددی انجام شده که نشان می دهد تجربه اولیه زندگی تاثیر خود را بر روابط به خصوص زوجین می گذارد بنابراین توصیه می شود والدین با تربیت فرزندان خود در حد تعادل، به رشد آن ها در تمام ابعاد کمک کنند.