یک فنجان چای با «عباس سنجری» گزارشگر پیش کسوت رادیو
تعداد بازدید : 374
قدر پیشکسوتان رسانه را بدانند
اطلاعات گزارشگر رادیو باید به اندازه اقیانوس باشد
مریم ضیغمی- شنوندگان رادیو با صدای پخته او آشنا هستند و سال هاست که با صدایش خو گرفته اند و صدای او را در برنامه هایی همچون «راه شب»، «راهی به آبادی»، «صدای راهبران»، «کافه هنر»، «پلاک هشت» و «تا آسمان» در آن سوی امواج رادیویی می شنوند. «عباس موسایی سنجری» را می گویم. او از سال 1361 به عنوان گزارشگر همکاری خود را با رادیو آغاز کرد و اکنون به عنوان یکی از پیش کسوتان در عرصه گزارشگری در این حرفه فعالیت می کند. او که در چهاردهمین جشنواره بین المللی صدا جایزه رتبه نخست در بخش تولیدات دفاع مقدس را دریافت کرده است می گوید: آن قدر جایزه دریافت کرده ام که تعدادش از ذهنم خارج شده است. در این گفت و گو با این پیش کسوت رادیو خاطراتش در جنگ و رادیو را مرور کردیم.
چطور شد وارد صدا و سیما شدید؟
کار هنری ام را به طور رسمی از سال 1358 با بازیگری تئاتر در فرهنگ سرای نیاوران شروع کردم. هم دوره ای های من اکبر عبدی و حمید لولایی بودند. اندک اندک جذب رادیو شدم و 3، 4 دهه است که در رادیو به عنوان مجری و گزارشگر پیش کسوت همکاری می کنم.
فلاش بکی به گذشته بزنیم، زمانی که شما در جبهه ها از خطوط دفاع مقدس گزارش تهیه می کردید؛ این گزارش ها را چگونه می گرفتید؟
آن مقطع در رادیو گروه گزارش داشتیم و هر هفته همراه با بچه ها 15 روز به جبهه می رفتیم. آن موقع رادیو یک شبکه بیشتر نداشت که صدای جمهوری اسلامی ایران نام داشت. من در خطوط مقدم جبهه در کردستان و جزیره مجنون همراه با دیگر بچه ها برنامه تهیه می کردم. برنامه ای به نام «وضعیت قرمز» برای رادیو طراحی کرده بودم که وقتی وضعیت قرمز اعلام می شد رادیو قطع می شد. در آن مقطع تلگرام و تلفن همراه نبود و از طریق تلفن قورباغه ای برای «راه شب» از جبهه گزارش می فرستادم و خیلی برایم جذاب بود. آن موقع اگر گزارشی تهیه می کردیم مجبور می شدیم به اهواز برویم و از خط نودال برگشت گزارش را برای تهران ارسال می کردیم یا تیپاکس می کردیم که به پخش برسد. یک روز دیدم رزمنده ها نشسته اند و مشغول نامه نگاری هستند یا می خواهند به خانواده های شان تلفن بزنند. جرقه ای به ذهنم خورد و رفتم پیش رزمنده ها کنار پاترول صدا وسیما، ضبطی را که داشتم روشن کردم و گفتم بیایید خبر سلامتی خود را به خانواده های تان بدهید و همین برنامه به نام «پیام سلامتی جبهه» شد.
در آن شرایط جنگی، دغدغه تان چه بود؟
رادیو یک وسیله شنیداری است و آن روزها خانواده ها توجه شان معطوف به برنامه های ویژه جنگ بود. وقتی برنامه ما پخش می شد خیلی از خانواده ها صدای فرزندان شان را می شنیدند یا گاهی من برای گزارشی با فرماندهان عملیات ها حرف می زدم و هفته بعد آن ها شهید می شدند و صدای شان از رادیو پخش می شد.
پس خاطرات شیرین و تلخ زیادی از تهیه گزارش در مناطق عملیاتی دارید؟
بله همین طور است. نزدیک به 4 دهه است که من در حرفه گزارشگری و خبری هم در رادیو و هم در تلویزیون فعالیت می کنم و خاطرات زیادی دارم.
بهترین خاطره از حرفه تان تا به حال کدام است؟
بارها و بارها در جشنواره های مختلف اول شدم. یکی از خاطراتم این است که روزی برای تهیه گزارش به محله ای رفتم و از دختر 12 ساله ای که وضعیت مالی نامناسبی داشتند و در حلبی آباد زندگی می کردند گزارش تهیه کردم و با پخش آن گزارش زندگی شان خوب شد و من به آقای عسگراولادی، رئیس وقت کمیته امداد گفتم جشنی تحت عنوان جشن نیکوکاری در رادیو راه بیندازیم که طراحش در رادیو، من بودم و جرقه ذهنی ما بود که این کار عاطفی راه افتاد. یک بار باید می رفتم راه شب را اجرا کنم دیدم کامیونی خانمی را زیر گرفت و فرار کرد؛ من هر چقدر دویدم به کامیون برسم و شماره اش را بردارم نشد. آن موقع نزد فرمانده رفتم و طرح پلاک بزرگ پشت کامیون ها را پیشنهاد دادم یا بیمارستان ها بیماران تصادفی را نمی پذیرفتند و من گزارشی تهیه کردم که مسئولان رده بالای کشور همچون رئیس جمهور دستور دادند هر فردی تصادف می کند بلافاصله در بیمارستان ها بستری شود.
به دوران کودکی تان سفر کنیم زمانی که خیلی کوچک بودید. آیا آن مقطع کنجکاو بودید که با میکروفون از مردم مصاحبه بگیرید؟
این گونه نبود اما پدرم رادیویی به خانه آورده بود که روکش قرمز داشت و خودش کرم رنگ بود و از خودم می پرسیدم چطور آن همه آدم در این رادیو جا می شوند! من از کودکی دو شغل را خیلی دوست داشتم؛ یکی خوانندگی و دیگری کار در رادیو. مردم می گویند صدای خاصی دارم و خدا را شکر این حرفه را در پیش گرفته ام.
اشاره به صدای خوب برای یک گزارشگر کردید؛ آیا گزارشگر باید مطالعه جامعی هم داشته باشد؟
صدای خوب باید صدای فاخری باشد یعنی وقتی شنونده رادیو را باز می کند باید یک صدای جذاب بشنود. گزارشگر باید اطلاعاتش به اندازه اقیانوس و به عمق یک وجب باشد و از هر چیزی اطلاعاتی داشته باشد. معتقدم یک گزارشگر ابتدا باید صدای خوبی داشته باشد و جملات را به خوبی ادا کند و شنونده از شنیدن صدایش لذت ببرد.
با این توضیحات خودتان چقدر اطلاعات تان را به روز می کنید؟
معمولاً مطالعه من در اجتماع است. می روم و در جامعه می بینم، در جمع قرار می گیرم و با مردم صحبت می کنم و لذت می برم. تجربه کسب می کنم و کارم را انجام می دهم.
تا به حال تپق زده اید؟
اگر آدم حرفه ای باشید می دانید که چه سوالاتی را مطرح کنید. من بعد از سال ها کار دیگر تپق نمی زنم. خیلی حواسم جمع است.
راز موفقیت تان در این حرفه چیست؟
عشق به این حرفه است؛ البته عشق خالی فایده ندارد و باید برای رسیدن به این عشق تلاش و ممارست کنید و به دنبالش بروید. معتقدم عشق باید در عمل اتفاق بیفتد. شب ها تا صبح بیدارم و در جاده ها به دنبال گزارش می روم. اگر شما به این عشق رسیدید همیشه موفق خواهید بود.
با توجه به توضیحاتی که دادید به طور حتم زندگی یک گزارشگر خیلی سخت است؟
بله همین طور است. آدم از خانواده اش دور می شود. خیلی ها هستند که بزرگ شدن فرزندان شان را حتی نمی بینند چون درگیر کار هستند. من بعضی از اوقات که شب ها در منزل شام می خورم تا فردا شب آن فرصت نمی کنم چیزی بخورم و درگیر برنامه های مختلف رادیو می شوم.
جوانانی هستند که مدعی اند صدای خوبی برای اجرا و گزارشگری دارند؛ چه توصیه ای به آن ها دارید؟
خیلی از جوانان در کلاس های مختلف شرکت و هزینه های هنگفتی پرداخت می کنند اما نتیجه نمی گیرند. معتقدم باید پیش کاردان بروند و آموزش ببینند.
بزرگ ترین آرزوهای تان در این حرفه چیست؟
سلامتی و این که قدر پیش کسوتان رسانه را بدانند.