ولی زاده- پیرزن انگار نه انگار که پشت به دیوار خیابان زده؛ چنان مبهوت پرچم یاحسین(ع) شده بود که هر بیننده ای را ناخودآگاه مهمان وضعیت روحی خود می نمود.چشمانش گره بسته بود به پرچم یاحسین(ع) و غرق در نوحه ای بود که در مقابل پرچم زمزمه می کرد، اشک مجالش را گرفته بود و خیلی بی ریا مشغول نوحه خوانی برای خودش بود!این ماجرا را همکارم که سال هاست با هم در تحریریه مرکزی خراسان قلم می زنیم برایم نقل کرد. او که به شیروان رفته بود تا با بوسه بر دستان پدر و مادرش و بهره مند شدن از زیارت والدین از استرس فشرده کاری قدری بکاهد و به برکت این زیارت هفته جدید کاری اش را مزین کند، از آن جا که روان نویس و دوربین خبرنگاری همراه دایمی خبرنگاران است، به ناگاه شرایط روحی، روانی پیرزن شیروانی سوژه نگاه او می شود و انگار نه انگار که سفر غیرکاری است.
او می گفت شرایط پیرزن مرا میخکوب کرد و محو تماشای او شدم. وقتی به اطرافم نگاه کردم تنها نبودم بلکه رهگذران دیگر هم تحت تاثیر او واقع شده بودند. از جانبی، این حالت دنیایی معنا داشت و دریایی از عشق به اهل بیت(ع) را فریاد می زد و حکایت «لبیک یاحسین(ع)» را به خوبی تداعی می نمود اما از سوی دیگر دنیایی افسوس را نشان می داد.
همکارم گفت حال و احوالش را پرسیدم و گفتم چه نوحه خوبی؛ پیرزن در حالی که دانه های اشک صورتش را خیس کرده بود گفت که سال هاست در آرزوی زیارت بارگاه امام حسین(ع) هستم ولی دستم خالی است. زندگی را با صدقه پشت سر می گذارم و ناتوانم از پرداخت هزینه سفر ولی می میرم برای زیارتش لذا با دیدن این پرچم آرزوهایم یک مرتبه جان گرفت. خوشا به حال آن هایی که راهی کربلایند. ای کاش من هم غباری بر کفش آن ها بودم و...
همکارم این ماجرا را به دلیل این که تحت تاثیر حالت آن پیرزن واقع شده بود برایم نقل کرد. با اجازه او ماجرا را به قلم سپردم تا مهمان یکی از ستون های روزنامه شود و مخاطبان روزنامه نیز خواننده روایت او شوند.
جان سخن این که، پیرزن شیروانی در آرزوی کربلاست و هرکس می تواند به قدر وسعش در زیارت او شریک شود تا در بین الحرمین و سلام بر امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع)، او نایب الزیاره و با لسان مادری دعاگو باشد. باشد که با همت شما دعای سفر را زمزمه کند.