اسدی
موسم مهر بود که بوی مهر در استان پیچید و چشمان این دیار را روشن کرد. 7 سال پیش خبری از راه رسید و دل ها را شادمان کرد و شوری عجیب بر پا شد. 19 مهر 91 بود که مقام معظم رهبری به خراسان شمالی سفر کرد؛ سفری تاریخی، پر از خاطرات ناب و لبریز از برکت. 19 مهر روزی بود که خورشید 2 بار در بجنورد طلوع کرد. این گزارش روایت آن هایی است که خاطراتی ماندگار از دیدار یار را در دفتر زندگی خود نگاشتند.
وعده ای که 19 مهر عینیت یافت
آیت ا... «یعقوبی» نماینده ولی فقیه در استان آن روزها چند ماه بیشتر از آمدنش به استان نمی گذشت. امام جمعه بجنورد، خاطرات خود از آن روزها را در کتابی به نام «مهرِ ماه» منتشر کرده است؛ آن چه می خوانید بخشی از خاطرات اوست. «تاریخ 91.04.24 را نشان می داد. در قم مشغول تعمیر منزل مسکونی ام بودم. زنگ تلفن همراهم به صدا درآمد. معاون محترم امور شهرستان های شورای سیاست گذاری ائمه جمعه کشور حجت الاسلام و المسلمین ابراهیمی پشت خط، سلام واحوال پرسی کرد و گفت: مدارک، سوابق و تألیفات هرچه داری به سرعت بفرست که شورای سیاست گذاری لازم دارد. گفتم: چه خبر است چرا این قدر شتابان؟ ایشان گفت: دفتر آقا برای امامت جمعه شهرستان بجنورد، مرکز استان خراسان شمالی اسامی افراد پیشنهادی را خواسته است و یکی از آن ها شما هستید. آن چه لازم بود فرستادم. ریاست محترم شورا حجت الاسلام و المسلمین آقای «تقوی» سه اسم را برای تصدی امامت جمعه بجنورد که در رأس آن ها اسم این حقیر بود خدمت مقام معظم رهبری ارسال نمودند. بعد از سه روز مجدداً زنگ تلفن به صدا درآمد، این بار رئیس محترم شورای سیاست گذاری ائمه جمعه کشور حاج آقا تقوی پشت خط بودند.
گفتند: آقای یعقوبی مقام معظم رهبری با امامت جمعه شما در بجنورد موافقت فرمودند و این هفته (یعنی دو روز دیگر) باید معرفی شوید. گفتم: اگر صلاح می دانید به هفته دیگر موکول شود کارهایم نیمه تمام است. فرمودند: در تأخیر آفات است و یک نکته دیگر نیز فرمودند ولی قرار شد به امانت پیش من بماند و افشا نشود و آن سفر با برکت حضرت آیت ا... العظمی خامنه ای ولی امر مسلمین به استان خراسان شمالی بود. نزدیک به دو ماه از این خبر گذشت و این راز را به کسی نگفتم تا این که در 19 مهر 1391 این وعده و خبر عینیت یافت.
آری تقدیر چنین شد که این بنده ناچیز پیش از سفر آقا به مرکز استان منتقل شوم و زمینه ساز ورود با برکت آن عزیز باشم و این یکی از افتخارات عمرم به شمار می رود. نسیم سفر از این جاده آغاز شد و در پیام و حکمی که به مناسبت انتصاب بنده به امامت جمعه از سوی ایشان صادر شد بوی خوش آن به مشام می رسید».
بوی خوش
«حال و هوای استان و بجنورد رنگ و بوی ولایت گرفته بود. یکی از دوستان سپاهی به من گفت که یک هفته پیش از سفر روزی به مصلی برای بررسی مسائل امنیتی رفتم. روز جمعه بود. پیرمردی را دیدم که صبحگاهان به مصلی آمده است. گفتم: پیرمرد چقدر زود آمده ای؟گفت: چند روز است بوی خوشی را استشمام می کنم شبیه آن بویی که هنگام آمدن آیت ا... العظمی «نوری همدانی» به این استان استشمام کرده بودم نمی دانم چه خبر است. گفتم: مگر خبر نداری که مقام معظم رهبری قرار است به استان تشریف بیاورند. گفت: نه ولی در خانه و خیابان هر روز بوی خوشی به مشام می رسد».
وزش نسیم
«... گروه های گوناگون از دفتر آقا قدم به استان گذاشتند و گام به گام زمینه های سفر تاریخی را فراهم ساختند، درست مثل نسیم دلنشینی که پیش از آمدن باران وزیدن می گیرد و خبر از آمدن باران می دهد. هیئت ها یکی پس از دیگری به گونه غیررسمی و ویژه وارد استان شدند. مسائل امنیتی بررسی و کارشناسی شد. زمین و هوا، پروازها و حرکت ها حتی مسیر هواپیماهای خارجی که قرار بود به سمت کشور همسایه ترکمنستان حرکت کنند بررسی شد ولی هنوز روز و ایام ورود آقا مشخص نبود. مصاحبه از بچه های بیت با مسئولان از جمله این حقیر آغاز شد. حدود دو ساعت با بنده مصاحبه انجام گرفت که حاصل آن را قرار بود مقام معظم رهبری ببینند. پرسش کنندگان از دفتر معظم له آمده بودند و از ظرفیت های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پرسیدند، از نیازها، کمبودها و مشکلات اجتماعی مردم سوال کردند؛ من هم با توجه به مطالعات و مشاهدات چندین ماهه ام در این استان آن چه را که به فکرم رسید مطرح کردم و پاسخ دادم. بعد از چند روز اعضای تیم حفاظتی برای مکان یابی دیدارها، اسکان حضرت آقا و مسیر حرکت مردم و جایگاه استقبال روز اول به استان سفر کردند و به ارزیابی مکان های موجود پرداختند و بالاخره استادیوم ورزشی تختی را برای تجمع مردم برگزیدند».
ابر پربار بارید
«امام باقر(ع) بندگان صالح و شایسته خداوند را به دانه های باران مانند می کنند که می بارند و حیات و نشاط می آفرینند و گرد و غبار از چهره طبیعت می زدایند. آری مصداقی از این ابر باران زا و باران بهاری در 19 مهر 91 در استان خراسان شمالی نصیب و روزی مردم این سامان شد؛ بارید چه باریدنی!
رسانه ملی آخرین اطلاعیه مشترک امام جمعه و نماینده خبرگان و استاندار را به آگاهی مردم رساند و ساعت ورود آقا و مولا را که ساعت 8:30 نوزدهم مهر بود اعلام کرد. سیل جمعیت از سراسر استان به سوی ورزشگاه تختی به راه افتاد. برخی از شب قبل و عده زیادی پیش از نماز صبح در خیابان ها مانند آب زلال روان شده بودند تا خود را به جایگاهی برسانند که قرار است چند ساعت دیگر عزیز دل خود را زیارت کنند.همزمان با طلوع آفتاب، خورشید حضور مردم غیور این سرزمین را می دیدی که دسته جمعی، خانوادگی و همراه با شوق و ذوق و لبخند به خیابان ها و مسیر حرکت اتومبیل رهبر عزیز آمده بودند. چه صحنه های دلپذیر و دیدنی بود که دوربین ها هم از به تصویر کشیدن آن ها عاجز بودند. زن و مرد وکوچک و بزرگ، عکس رهبر فرزانه خویش را در دست داشتند و خاطره بزرگ زندگی شان را جشن گرفته بودند. استادیوم ورزشی تختی ساعت ها قبل از ورود آقا به فرودگاه مملو از جمعیت شده بود. شعر و سرود و شعار و زیارت امام رضا(ع) فضا را معطر کرده بود. همه و همه منتظر رویت خورشید بودند. به راستی که ایمان، عاطفه و عشق چه می کند. سیل جمعیت مانند دریای متلاطم در خیابان ها و میادین و مسیر عبور موج می زد...»
این جا کار زیاد می طلبد
« پس از مراسم استقبال رسمی و سخنرانی مقام معظم رهبری، گروهی از روحانیان و مسئولان برای ادای نماز ظهر و عصر و صرف ناهار به سالن استانداری آمدند. نماز به امامت ولی امر مسلمین اقامه شد، نماز آقا دیدنی است. آرامش عجیبی را در این نماز حس می کنی... در ظهر آن روز یکی از طلبه ها تعقیبات را با صدای رسا خواند. پس از اتمام آقا فرمودند چه کسی تعقیبات را خواند؟ آن طلبه را نشان دادم. آقا او را تحسین و تشویق کردند، کنار سفره ناهار نزدیک آقا نشسته بودم. ایشان بنده را خطاب قرار دادند و فرمودند: خوب حال شما خوب است؟ من از جایم بلند شدم و نزدیک صندلی ایشان نشستم و دست مبارک معظم له را بوسیدم و مجدداً خوشامد عرض کردم، سپس ایشان فرمودند: این جا کار زیاد می طلبد؛ شما هم جوان و با نشاط هستید ان شاء ا... کار کنید. کلمات پدرانه و مشفقانه این پدر پیر و فرزانه به من انرژی مجدد بخشید و عزمم را برای کار فرهنگی عمیق جزم کردم تا بتوانم لبیک گوی پیام و بیان آن بزرگوار باشم. ان شاءا... محل سکونت ایشان یک ساختمان معمولی در استانداری بجنورد در نظر گرفته شده بود که هیچ ویژگی خاصی نداشت؛ همان محلی که مهمانان معمولی استانداری در آن استقرار می یابند آقا همان جا 8 شبانه روز استراحت کردند و این است رهبری دینی از نگاه ارزش های والای قرآنی که خود را تافته جدا بافته از مردم نمی دانند و مثل مردم حتی پایین تر از آنان زندگی می کنند».
دیدارهای ماندگار
«دیدار پر شور دهها هزار نفر از مردم خراسان شمالی، روحانیان و طلاب استان خراسان شمالی، معلمان و استادان دانشگاههای خراسان شمالی، دیدار پرشور ده ها هزار نفری مردم شهرستان اسفراین، خانوادههای معظم شهدا و ایثارگران، دیدار پر شور هزاران نفر از جوانان با رهبر معظم انقلاب اسلامی، اجتماع پرشور ده ها هزار نفر از مردم شیروان و مناطق اطراف، دیدار هزاران نفر از بسیجیان استان خراسان شمالی و جمعی از نخبگان و برگزیدگان قشرهای مختلف استان خراسان شمالی از جمله دیدارهای ماندگاری بود که سرشار از خاطرات ناب بود. مراسم صبحگاه مشترک یگان های نظامی، انتظامی و بسیج استان خراسان شمالی و همچنین جلسه هیئت وزیران در محضر رهبر معظم انقلاب هم در آن روزهای پرخاطره برگزار شد».
سه سرفصل در اولویت مسائل استان
«رهبر معظم انقلاب در جلسه هیئت دولت، ویژه استان خراسان شمالی، به استناد گزارش های مستند و کارشناسی شده سه سرفصل را در اولویت مسائل استان برشمردند؛ کشاورزی، گردشگری و رسیدگی به کارخانه ها و صنایع استان».
تخصیص ۳۸۰۰ میلیارد تومان اعتبار و تسهیلات برای استان
«گفتنی است، جلسه هیئت دولت، مصوبات مختلفی را برای رشد و شکوفایی و حل مشکلات استان خراسان شمالی دربرداشت و در مجموع ۳۸۰۰ میلیارد تومان اعتبار و تسهیلات برای تحقق این مصوبات تخصیص یافت».
خاطرات خانواده های شهدا
مقام معظم رهبری، در مهر پرخاطره، در گلزارهای شهدای شهرستان های اسفراین، شیروان و بجنورد هم حضور یافتند و با قرائت فاتحه به مقام شامخ شهدا ادای احترام کردند. ایشان همچنین مقبره امامزاده سید عباس (ع) در بجنورد را زیارت کردند. رهبر معظم انقلاب همچنین در منزل تعدادی از خانواده های شهدا در استان حضور یافتند که مرور خاطرات آن دیدارها حلاوت خاصی دارد. خانواده شهیدان زیبایی، محمدی و دوراندیش از جمله این خانواده ها بودند.
لحظه موعود رسید
«زیور جاهد» مادر شهیدان «محمدرضا» و «عبدالرضا زیبایی» که در دوران 8 سال دفاع مقدس، با لبیک به ندای رهبری، جانانه از ذره ذره خاک این سرزمین دفاع کردند، از روزی تاریخی در تقویم خراسان شمالی، سالروز حضور رهبر فرزانه انقلاب در 19 مهر91 در استان و لحظه باشکوه دیدار با حضرت آقا در منزلش می گوید؛ از لحظه ای که به گفته خود حتی آن را در خواب هم نمی دید.
دیدار با رهبر انقلاب بعد از نماز مغرب و عشا میسر شد؛ دیداری غیر منتظره.
او می گوید: شور و هیجانی وصف ناپذیر در وجودمان پدیدار گشت و لحظه ها و ثانیه ها برای دیدار یار به کندی می گذشت، سرانجام لحظه موعود فرا رسید؛ لحظه ای که شکوه آن حتی در کلام نمی گنجد.
مادر شهیدان زیبایی از خوشحالی وصف ناپذیرش گفت که سبب شده بود فراموش کند کلامی بر زبان جاری کند و تنها سراپا گوش شده بود؛ وقتی حضرت آقا سخن می گفتند.
او با گذشت 7 سال از این دیدار، هنوز با یادآوری آن لحظه باشکوه در پوست خود نمی گنجد و برای سلامتی آقا دست به دعا برمی دارد.
اشک و لبخند
«زهرا دور اندیش» خواهر کوچک 3 برادر شهید است که در سنین 13، 14و 16 سالگی ندای حق را لبیک گفتند. او بخشی از روز دیدار را روایت می کند؛ روزی که اشک ها و لبخندها در هم تنیده بودند و باورش سخت به نظر می رسید.
این خواهر شهید چنین روایت می کند: « 19 مهر 91 و خیابان ها مملو از جمعیت بود. بوی گلاب و اسپند خیابان ها را پر کرده بود، من مشتاق دیدار آقا بودم، برای همین هم به چهارراه امیریه رفتم. خیل عظیم جمعیت مانع دیدن بود، شوق دیدار آن قدر در وجودم ریشه دوانده بود که از درختی در چهارراه بالا رفتم اما باز هم نتوانستم آقا را ببینم و این شوق دیدار همچنان در وجودم ماند تا روز بعد که آن اتفاق افتاد. 20 مهر 91 فردی از بنیاد شهید آمد و گفت قرار است مصاحبه ای با این خانواده انجام شود و ما هم برای مصاحبه آماده شدیم و برای میزبانی تدارک دیدیم، چند ساعت بعد تیمی از مردان وارد خانه شدند... به خواهران و برادران مان زنگ زدیم و آن ها نیز به منزل ما آمدند، آن ها که رسیدند، من درگیر تدارک میزبانی بودم که ناگهان دیدم آقا از پله ها بالا می آیند، نفهمیدم چه شد. ناگهان سکوت همه جا را فراگرفت و فقط صدای گام های ایشان شنیده می شد. چهره شان نورانی بود و آرام، چند ثانیه ای مکان و زمان را از یاد بردم تا این که دیدم، همسر برادرم گلی را پر پر می کند و زیر پاهای آقا می ریزد. بالاخره شوق دیدار به دیدار تبدیل شد».
«دوراندیش» ادامه می دهد: اشک بر پهنای صورتم روان بود و دلم می خندید، آقا با دیدن گریه ما، با اهل خانه شوخی کردند و مهربانی های ایشان همه چیز را آرام کرد. ایشان با تک تک ما صحبت کردند به ویژه با پدرم همکلام شدند. آن روز برگی زرین در خاطره تاریخی زندگی من است که هیچ گاه فراموش نمی کنم».
یاد آن روز
«ملک محمد علیزاده» از خویشاوندان شهیدان «محمدی» است که در دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده این شهیدان حضور داشت. او هم می گوید: نمی دانستیم که آقا قرار است بیاید فقط گفته بودند که هیئتی قرار است برای دیدار با خانواده شهیدان محمدی بیاید.
او ادامه می دهد: آن روز 17 یا 18 نفر از افراد فامیل نزدیک شهیدان در خانه پدر و مادر همسرم جمع بودیم که آقا تشریف آوردند، همسایه های نزدیک هم متوجه شدند، می خواستند به دیدار آقا در خانه شهیدان محمدی بیایند اما این دیدار خاص بود و این امکان وجود نداشت.
خانه پدری شهیدان محمدی کاهگلی و محقر بود، رهبر انقلاب که وارد شدند چند لحظه ای در ایوان ایستادند و نگاه کردند. انگار از صفای خانه خوش شان آمده بود. پس از چند لحظه به داخل خانه رفتند. مهربان بودند و با تک تک افراد خانه صحبت کردند. یکی از برادران همسرم تازه پدر شده بود و نوزاد دختری داشت که او را بغل کرده بود، آقا نوزاد را بغل کردند و رو به خواهر شهیدان محمدی گفتند: «نگران نباشید بزرگ می شود و مو در می آورد»؛ این جملات ایشان، خنده را بر لب های همه آورد.
ایشان پرسیدند که ما ترک هستیم یا کرد و وقتی متوجه شدند ترک هستیم، ترکی با مادر و پدر شهیدان محمدی صحبت کردند. این دیدار 40 دقیقه طول کشید و با آن که مادر شهیدان بیمار و سرم وصل کرده بود اما می خواست با دقت از رهبر معظم انقلاب پذیرایی کند. یاد آن روز خاطره ای شیرین برای من است.
معنای آن خواب
خاطرات دیگری نیز از تعدادی از شهروندان به دست مان رسیده است؛ این خاطره بخشی از آن هاست: «دخترم 6 ساله بود که آقا به استان آمدند. آن روز را خوب به یاد دارم، گفته بودند مکان دیدار با آقا استادیوم تختی است. خانه ما نزدیک چهارراه همت بود. ساعت 8:30 بود که همسرم دخترمان را روی دوش خود سوار کرد و به طرف چهارراه همت رفتیم. جمعیت کنار خیابان ایستاده بودند و ما هم جایی پیدا کردیم و ایستادیم. نگاه های منتظر به خیابان امیریه داشتیم تا شاید از آن دورها خودروی حامل آقا را ببینیم. سرانجام انتظارمان به سر آمد، این را زمانی فهمیدیم که خیل عظیم جمعیت به سمت مان آمدند. دختر ما دارای معلولیت جسمی - حرکتی و ضعیف بود، برای این که در این جمعیت عظیم آسیب نبیند در پناه درختی ایستادیم؛ درختی که از قضا درست کنار جدول قرار داشت. جمعیت مواج بود و هر لحظه بیشتر می شد، بعضی ها می دویدند و گریه می کردند، در میان این همه تصاویر ناب ناگهان خودروی حامل حضرت آقا از مقابل مان عبور کرد و ایشان در حال دست تکان دادن برای مردم بودند. فاصله مان به اندازه یک شیشه ماشین بود، همان قدر نورانی و آرام. هر چند کم اما به آرزوی مان رسیدیم. آن شب به شدت دلتنگ بودم. شنیده بودم که آقا با خانواده شهدا در استان دیدار می کنند و این فکر که چرا ما نمی توانیم با ایشان دیدار داشته باشیم در ذهنم بود. شب خوابی عجیب دیدم؛ کبوتری سفید شاخه ای سبز را به نوک گرفته بود و با نوکش شیشه پنجره را می زد، پنجره را که باز کردم ناگهان از خواب پریدم. بعد از ظهر 21 یا 22 مهر بود، کسی جز من و دخترم در خانه نبودیم که در حیاط به صدا در آمد، چادرم را برداشتم و در را باز کردم، چند مرد پشت در ایستاده بودند، مرتب و آرام. یکی شان گفت نماینده بهزیستی است و نماینده دفتر رهبری به نیابت از ایشان با چند نفر از مددجویان این نهاد ملاقات می کند و دخترم نیز در فهرست این دیدارها قرار دارد. باورم نمی شد اما آمده بودند. دخترم خواب بود. آمدند و مهمان خانه مان شدند. شاید بیش از نیم ساعت نشستند تا شاید دخترم از خواب بیدار شود. نماینده رهبری دستی بر سر دخترم که در خواب بود کشید و حرف هایم را شنید و هدیه ای را که از طرف رهبر آورده بود به دخترم داد. آن لحظه معنای آن خواب را فهمیدم و دلم آرام گرفت».
راهی برای دیدار
یکی از خبرنگاران تحریریه بجنورد نیز خاطره شیرینی دارد؛ او می گوید: زمانی که مقام معظم رهبری در یکی از دیدارها در مصلای بجنورد سخنرانی داشتند برای پوشش خبری در این جلسه حضور یافتم و چون جمعیت مشتاق بسیار زیادی در مصلی بودند، در ردیف آخر در انتظار ورود حضرت آقا به جایگاه سخنرانی بودم، با این وجود خیلی دلم می خواست در ردیف های جلو باشم تا مقام معظم رهبری را از نزدیک ببینم. زمانی که مقام معظم رهبری وارد شدند جمعیت به احترام ایشان قیام کردند و در همین حین راهرویی به سمت جلو باز شد به طوری که توانستم به راحتی به 10 ردیف جلو راه پیدا کنم که بسیار خوشحال شدم.