از «تخیه» و «تپاوه» تا جوراب های پشمین
تعداد بازدید : 200
دود خاطرات از لباس های قدیمی
علوی
همچنان که آلبوم عکس هایش را ورق می زند، به یاد روزهای قدیمی اش می افتد؛ روزگاری که از مغازه های رنگارنگ و کانال های مختلف مجازی خرید و فروش لباس خبری نبود و آن چه را که می خواستند باید خودشان تهیه می کردند. خاطرات دستش را گرفتند و او را قدم به قدم با خود به سال های دورتر بردند. یادش آمد که دختربچه ای کوچک بود که همیشه دلش می خواست پالتویی صورتی داشته باشد. هر بار که پدرش به بازار می رفت با التماس از او می خواست همان چند بزازی اندک شهر را با دقت نگاه کند و ببیند که آیا پارچه پالتویی رنگ دلخواهش را دارند یا نه. خدا می داند چه روزها و شب هایی انتظار کشید و هر شب در خواب خودش دختر کوچکی را می دید که پالتویی به رنگ گل های بهاری بر تن کرده و در باغ می دود اما این آرزوی کودکی اش هیچ وقت محقق نشد.
حالا سال ها از آن روزها می گذرد و می تواند همان طور که در خانه نشسته است، لباس های دلخواهش را سفارش دهد و در کمترین زمان به دستش برسد.
خوب به خاطر دارد زمانی که عروسی خواهر بزرگ ترش بود خیاط را به خانه آورده بودند تا یک به یک اندازه خانم های خانه را بگیرد و برای آن ها لباس بدوزد. او که اکنون 75 ساله است، بیان می کند: آن روز را به طور دقیق در خاطر دارم که خانه مان شلوغ و پر از مهمان بود؛ یکی می رفت و دیگری برای تبریک گفتن و مبارک باد به خانه مان می آمد، بعضی روزها نیز مهمان راه دور داشتیم و در این گیر و دار باید برای عروسی هم لباس تهیه می کردیم. آن موقع مغازه ای که لباس حاضری بفروشد نبود و به جز چند بزازی در بجنورد، پارچه فروشی آن چنانی وجود نداشت به همین دلیل یک روز مادرم با زن عموها و خاله هایم راهی بازار شدند و چندین قواره پارچه خریدند و به خانه آوردند، سپس خیاطی را که از قبل می شناختند و همیشه کارهای خیاطی مان را انجام می داد، خبر کردند و او که «زری» نام داشت به خانه مان آمد. وی ادامه می دهد: روزهای شیرینی بود، ما دخترهای کوچک تر از لای درهای دو لت چوبی یواشکی نگاه می کردیم که خیاط چگونه اندازه لباس خواهرم را می گیرد، بعد از او نوبت به مادرم رسید و همین طور به ترتیب اندازه همه خانم ها گرفته و نوبت کوچک ترها شد. نمی دانید چه قندی در دل مان آب می شد وقتی قرار بود پیراهن های گل گلی برای مان دوخته شود و با آن لباس های زیبا جلوی همه مهمان ها ظاهر شویم. وی می افزاید: برای این که کار خیاط خیلی طول نکشد و بدقولی نکند، مادرم او را 3 روز به خانه مان دعوت و از او پذیرایی کرد تا تمام وقتش را برای دوخت و دوز لباس ها بگذارد و زودتر بتواند سفارش های مان را آماده کند.
یکی دیگر از آن هایی که مویی سپید کرده است، اظهارمی کند: در زمان قدیم تنوع جنس مانند الان نبود و بیشتر پیراهن ها از جنس چیت و تترون های خنک دوخته می شد و برای نوزادان هم لباس های نرم و لطیفی از جنس پنبه و ململ درست می کردند، البته بیشتر خانم های آن موقع خیاطی بلد بودند و خودشان در خانه کارهای خیاطی را انجام می دادند. بانو «صفری» ادامه می دهد: شب های سرد زمستان فرصت مناسبی برای بافتن لباس های مختلف بود چنان که آن زمان به دلیل آن که سرگرمی چندانی نداشتیم و همه خانه ها هم تلویزیون نداشتند ساعتی بیدار می ماندیم و بافتنی می کردیم و آن قدر در این کار مهارت پیدا کرده بودیم که می توانستیم در مدت کوتاهی برای بچه ها و خودمان لباس ببافیم. وی می افزاید: کلاف های پشمی در کنج انباری ها نگهداری می شد.
وی بیان می کند: بیشتر مردم آن موقع لباس هایی با پارچه های ساده اما باکیفیت تن شان می کردند و البته پارچه ها بر حسب جنس و موارد استفاده انواع مختلف و به همان نسبت قیمت های متفاوتی داشت.
بانو «زهرا داوری» هم که دهه 70 عمر خود را سپری می کند، به برخی پوشش های زمان قدیم مانند «تخیه» و «تپاوه» اشاره و اظهارمی کند: در زمان قدیم کلاه هایی با نخ ابریشم درست می کردند و روی آنها نقش و نگارهای زیبایی می انداختند که با توجه به ذوق و سلیقه شان متنوع و از زیبایی خاصی برخوردار بود و آستری هم زیر آنها می دوختند تا سرشان از سرمای بی امان آن روزها محافظت شود و به این کلاه ها در زمان قدیم «تخیه» می گفتند.
وی ادامه می دهد: البته آن موقع مردم مناطق مختلف با توجه به محصولاتی که داشتند و به دست می آوردند، کلاه هایی از اجناس مختلف درست می کردند که جنس برخی از آن ها پوست، نمد، پشم شتر و پشم گوسفند بود. وی می گوید: برای آن که دست و پای مان نیز در زمستان های سرد و طولانی و پر برف آن موقع از سرما محافظت شود، مچ بندهایی از جنس ابریشم درست می کردیم؛ برخی نوع ساده آن را انتخاب می کردند و برخی هم نوع گلدار آن را که به سلیقه هر فردی بستگی داشت و از همین جنس ابریشم پارچه هایی بلند درست می کردند و دور مچ پای خود نیز می پیچیدند و به آن «تپاوه» می گفتند.
وی بیان می کند:روزهای سرد زمستان فرصت مناسبی بود که از پشم گوسفندان که به دقت نخ ریسی شده بود، جوراب های پشمی ببافیم. این جوراب ها بسیار گرم بود و برای بدن خاصیت داشت. وی بیان می کند: پشم گوسفندان را یک به یک شانه می زدیم تا کرک آن گرفته شود، سپس آن را تبدیل به نخ می کردیم و با آن دستکش، کلاه و جوراب می بافتیم. یکی از شهروندان قدیمی هم به شلوارهای مردان در زمان قدیم اشاره می کند و می گوید: در قدیم از شلوار راحتی به نام «تمان» استفاده می کردند تا به ویژه بچه ها که مدام در حیاط و کوچه مشغول بازی و شیطنت بودند و از دیوار راست هم بالا می رفتند، راحت باشند.
وی خاطرنشان می کند: لباس های زمان قدیم بیشتر حاصل دسترنج خود مردم بود. در آن موقع رسم بود آن هایی که سید بودند دستاری از پارچه سبز دور سر خود می پیچیدند. «قربانی» که اکنون پدربزرگی 73 ساله است، اظهارمی کند: در زمان قدیم از پدربزرگم بارها شنیده بودم که می گفت در دوران کودکی اش، گذاشتن کلاه و پوشاندن سر مردان از اهمیت خاصی برخوردار بود.
وی از قول پدربزرگ خود ادامه می دهد: آن موقع هر فردی که متمول و از ثروت و دارایی بیشتری بهرهمند بود کلاهی از جنس اعلی بر سر می گذاشت و افرادی که تمکن مالی معمولی داشتند کلاه معمولی تر سرشان می کردند و آن قدر کلاه در پوشش مردان آن زمان اهمیت داشت که شغلی به نام «کلاهدوزی» وجود داشت و از جنس های مختلف و در رنگ ها و اندازه های متفاوت برای مردان کلاه دوخته می شد.