یوسف صدیقی
پنج شنبه ای که گذشت در سرمای این روزها گذری بر ۴ محله بجنورد داشتیم تا راوی وضعیت آن ها باشیم. هر یک عریضه ای از مشکلات و کمبودها و برخی از شهرداری مطالبه داشتند، دیگری از نیروی انتظامی و آن یکی هم از میراث.
باشد که گامی برای پایان دغدغه های اهالی این محله ها برداشته شود.
شیب تند جاده نفس هر رهگذری را می گیرد و پیچ و خم کوچه پس کوچه های باریکش آدم را بی تاب می کند و می خواهی خود را از آن به یک محوطه باز برسانی. عمری 200 ساله دارد البته این را یکی از اهالی می گوید، درختی کهنسال (شاه توت) که آتش بی مهری به جانش افتاده و کمرش زیر نگاه های سنگین خم شده است؛ درختی که جزو میراث طبیعی محسوب می شود و با زبان بی زبانی از رهگذران می خواهد نسبت به او بی تفاوت نباشند تا بتواند برای نسل های آینده سبز و پا برجا بماند.
شیب تند خیابان
محله ای در جنوب شهر در بلندی قد علم کرده است، دل شیر می خواهد که در روزهای برفی و بارندگی با خودرو یا حتی پای پیاده از شیب تند خیابان اصلی اش بالا و پایین بروی؛ «حصار شیرعلی» را می گویم که نزدیک به شهر و به دلیل کم توجهی قامت خم کرده است.زوزه باد داخل گوش ات می پیچد و از سرما طاقت ایستادن نداری و سکوت مطلقی همه جا را احاطه کرده است. ظهر یک روز زمستانی از شیب تند خیابان وسط حصار با آسفالت نیمه جانش بالا می روم و هر از گاهی رهگذری را می بینم که از ترس ضربه سرما بر گونه هایش دوان دوان خود را به مقصد می رساند و گویا کسی حرفی برای گفتن ندارد.
چند کودک مدرسه ای در کوچه پس کوچه ها، باد سوزناک را که در حال زوزه کشیدن است به سخره گرفته اند و دنبال بازی خودشان هستند. «حصار شیرعلی» روی یک تپه بلند جزیره ای شکل قرار گرفته است که هر سویش به یک بیابان ختم می شود. باغ های سرسبزی که روزگاری زبانزد بودند و آب فراوانی در آن ها جاری بود این روزها به واسطه ساخت و سازها یکی یکی درختان شان قطع شده است. همچنان که از سربالایی تند خیابان اصلی حصار بالا می روم سرعت باد بیشتر می شود گویا قصد دارد مانع پیشروی هر جنبنده ای شود.
اگرچه خیابان اصلی اش آسفالت پینه بسته ای دارد اما برخی کوچه هایش هنوز خاکی و با شن ریزه تزیین شده است. در کنار ساختمان های نو نوار هنوز خانه های کاهگلی چشم هر رهگذری را به خود خیره می کند. به خاطر شیب تند جاده اصلی «حصار شیرعلی» خط واحد در همان ورودی محله با مسافران خداحافظی می کند. گاهی مسافربرهای شخصی و تاکسی های تلفنی از سربالایی تند محله بالا می آیند و خیلی زود پا به فرار می گذارند.
مدرسه در انتهای «حصار شیرعلی» قرار دارد که رفت و آمد دانش آموزان در روزهای برفی و بارانی با خطر همراه است. اصلا فضای سبز و پارک در این محله به چشم نمی خورد، گویا اهالی باید به جای پارک از فضای باغ های اطراف و زمین های کشاورزی بهره ببرند که این خود درگیری هایی را بین اهالی و صاحبان آن ها به وجود می آورد.
وقتی به بالای تپه که انتهای حصار است، می رسم شهر را زیر پایم حس می کنم. منظره ای زیبا و چشم نواز که فقط از دور ظاهری خوش دارد اما باطنش پر از مشکلات و درد بی توجهی است. «رحمانی» یکی از اهالی می گوید: یکی از مشکلات این محل حمل و نقل عمومی است که اتوبوس خط واحد ابتدای حصار مسافران را پیاده می کند و آن ها نمی دانند سربالایی تند را چطور با وسایل بالا بیایند. او اضافه می کند: ماشین در این سربالایی تند کم می آورد چه برسد به یک فرد سالخورده که بخواهد از این مسیر سخت خود را به خانه اش آن هم با وسایل برساند. البته وجود دامداری بیخ گوش حصار هم خود مشکل ساز شده است. کاش شهرداری از این محله بگذرد و معضلاتی را که اهالی حصار شیرعلی با آنها مواجه هستند از نزدیک ببیند شاید برای برطرف کردن آن ها اقدامی کند.
شاه توت ۲۰۰ ساله
بوی تند فضولات دامداری مشام هر کسی را می آزارد. «محمدی» یکی دیگر از اهالی می گوید: بی توجهی به این محله کم نیست همین درخت کهنسال را ببینید که یک گنجینه تاریخی است و مسئولان می توانستند با حفاظت و معرفی آن به مردم رونقی به این محله بدهند.
وی ادامه می دهد: به دلیل کم توجهی میراث فرهنگی این درخت کهنسال (شاه توت) که قدمتی بیش از 200 سال دارد و از قضا ثبت ملی هم شده است، ناله کنان با کمری شکسته روزهای آخر عمرش را سپری می کند.
او به تغییر کاربری باغ های چسبیده به حصار اشاره می کند و می گوید: تا چند سال پیش این محل پر از باغ های سرسبز بود اما سودجویان طمع را به جان صاحبان آن ها انداختند و پس از خشکیدن درختان ساختمان های بی جان در آن جا روییدند.
اگر اقدامی نشود همین چند باغی که روزگاری نماد این محله بود خیلی زود با طمع ورزی برخی بساز و بفروش ها خشک می شود و دیگر اثری از سرسبزی و خرمی در این محله نخواهد بود.
وی به نظافت کوچه ها هم اشاره می کند و می گوید: کوچه ها به ندرت نظافت می شود و با کوچک ترین وزش بادی زباله ها در محیط پراکنده می شود.
محله ای دیگر در همسایگی این محله ساکنانی را در خود جا داده که حال و روز بهتری از «حصار شیرعلی» ندارد.
کوچه پس کوچه های پیچ در پیچ با آسفالت پینه بسته که هر کدام از آن ها گودالی پر از آب را در خود جا داده اند.
کوچه هایش درد دارند از زخم کنده کاری و پساب های خانگی که گاهی در آن سرازیر می شوند و در سکوت فریاد می زنند. این همه مشکلات محله «صادقیه» نیست، محله ای که روزگار نه چندان دوری آن را با نام «بربرقلعه» می شناختند.
مخروبه هایی به نام خانه
مخروبه هایی نام خانه را یدک می کشند و در چند سال گذشته برخی دستی بر خانه های شان کشیده اند و خانه های کلنگی جای خود را به ساختمان های نو و چند طبقه داده اند.
به گفته اهالی کوی «صادقیه» که دردشان یکی، 2 تا نیست از همه آزار دهنده تر وجود خرده فروشان موادی است که این محله را بدنام کرده اند.
آسفالت پینه بسته
اهالی «صادقیه» یا «بربرقلعه» مردمانی نجیب و سخت کوش و اکثرشان کشاورز هستند ولی تعدادی خلافکار که هر کدام انگار در کوی و برزن این محله شعبه دارند به برخی افراد خاص خدمات ارائه می دهند و هوای کوچه پس کوچه های آن را با دود مواد آلوده می کنند.
«ایمانی» یکی از اهالی می گوید: یکی از معضلات این محله رهاسازی پساب خانگی توسط خانواده ها در وسط کوچه و خیابان است که علاوه بر بوی بد باعث آلودگی می شود ولی اصلا گوش شنوایی برای برطرف کردن این معضل وجود ندارد.
او به وجود خرده فروشان مواد هم اشاره می کند و می گوید: شاید اهالی با مشکلات آسفالت، نظافت کم و جاری شدن پساب خانه ها کنار بیایند اما با خلافکارها که آبروی این محله را برده اند، نمی توانند کنار بیایند و از نیروی انتظامی تقاضا داریم با مواد فروشان به شدت برخورد و آن ها را جمع آوری کند. وی ادامه می دهد: هر جا که نام کوی «صادقیه» یا «بربر قلعه» را می بریم ابتدا شنونده با قطع کلام مان می گوید، شنیده ام محله تان مواد سنتی خیلی خوبی دارد آدرس بدهید مشتری شویم! او اضافه می کند: بیشتر اهالی دختر دم بخت دارند که خواستگاران گاهی با شنیدن نام محل سکونت شان بدون ارزیابی محاسن خانواده آن ها بی خیال ازدواج می شوند.
«محمدی» یکی دیگر از ساکنان این محله پر رمز و راز است که به گفته او «صادقیه» کلکسیونی از اقوام مختلف کرد، ترک، ترکمن و فارس است.
او می گوید: در بانک شاغل هستم اما گاهی اوقات بین همکارانم از بیان نام محله ام به خاطر برخی کمبودها و بیشتر از همه به خاطر وجود مواد فروش ها خجالت می کشم. وی اضافه می کند: نظافت و اوضاع جدول کشی این محله تعریفی ندارد و با این که به شهر چسبیده اما مانند یک روستای دور افتاده است که کوچه های آن طی این سال ها دست نخورده باقی مانده است. با کمی جست و جو در این محله به افراد معتاد زیادی بر می خوری که برای خرید مواد از نقاط مختلف شهر به این محله مراجعه می کنند؛ معتادانی که گاهی خطرساز می شوند چون برق طلای کودکان که به خاطر نداشتن پارک محله داخل کوچه ها بازی می کنند، آن ها را وسوسه می کند.در نقاط غربی محله های «حصارشیرعلی» و«صادقیه» اگرچه در ظاهر ساخت و ساز می شود و اوضاع بهتری دارند اما در عوض از مشکلات دیگری همچون نداشتن درمانگاه یا حداقل یک خانه بهداشت و وسایل حمل و نقل عمومی رنج می برند.
«ویلا شهر» و شهرک «امام خمینی (ره)» را می گویم که روز به روز وسعت شان گسترش پیدا می کند و گوی توسعه را از سایر محله های حاشیه نشین می ربایند.
«منفردی» یکی از اهالی ویلاشهر می گوید: یکی از مشکلات عمده این محله شیب تند آن است که موقع بارندگی رواناب از خجالت خانه های پایین دست خیابان در می آید. او می افزاید: اکثر ساختمان ها یک شکل ساخته شده اند که شاید یکی از دلایل رغبت نداشتن مردم برای سکونت در این شهرک باشد.
وی ادامه می دهد: در بخش حمل و نقل عمومی به خاطر تردد خط واحد مشکل خاصی نیست اما تاکسی های عمومی حاضر نیستند در این محله خدمات ارائه دهند. وی به وجود سگ های ولگرد زیادی که در اطراف این شهرک پرسه می زنند، اشاره می کند و این قضیه شب ها باعث رعب و وحشت اهالی می شود. از ویلا شهر که بگذریم شهرک امام خمینی(ره) علاوه بر مشکل تاکسی عمومی، معضل خط واحد را به خاطر برخی مسائل هندسی در داخل شهرک دارد. شهرک امام خمینی(ره) قدمتی بیش از 20 سال دارد و اگرچه کمی رشد کرده اما در مبحث کیفی هنوز دچار مشکلات متعددی است. نبود پارک محله و از آن مهم تر یک درمانگاه یا حداقل خانه بهداشت که زمین اش سال هاست به مکان رشد علف های هرز تبدیل شده از دغدغه های حدود 2 هزار خانواری است که در شهرک «امام خمینی (ره)» ساکن هستند.
«قاسمی» یکی از اهالی این شهرک می گوید: در هر روستای دورافتادهای حداقل یک خانه بهداشت دایر است اما شهرک به این بزرگی از آن محروم است.
وی ادامه می دهد: شهرک با این جمعیت زیاد یک پارک محله کوچک دارد که جوابگوی ساکنان یک خیابان هم نیست چه برسد به حدود 2 هزار خانواری که هر کدام حداقل 2 بچه قد ونیم قد دارند. به گفته اهالی، بیشتر ساکنان قدیمی این شهرک را جانبازان تشکیل می دهند که به خاطر مشکلات جسمانی حداقل روزی یک بار برای تزریق آمپول به یک درمانگاه داخل شهر باید مراجعه کنند.
«رحمانی» یکی دیگر از اهالی می گوید: قیمت خانه و زمین و حتی اجاره بها در این شهرک بسیار بیشتر از سایر محله های مشابه و پرداخت اجاره از توان اکثر اجاره نشین ها خارج است و به ناچار باید مدام عقب نشینی کنند و به حاشیه شهرک، رانده شوند.