صدیقی
زیاده خواهی اش او را بی اعتبار و بی آبرو کرد. در عین توانمندی، دست به اعمال مجرمانه می زد و با دوستان ناخلف اش همچون گرگ به گله می زدند و احشام را سرقت می کردند.
می گوید: فکر نمی کرد با نقشه زیرکانه ای که داشت روزی دستش رو شود و پشت میز محاکمه قرار گیرد و جوابگوی کارهای نادرستش شود. حالابه گفته خودش باید با یک دنیا پشیمانی و البته بی آبرویی پشت میله های زندان به انتظار عفو مال باختگان بنشیند و روزهای محکومیت اش را یکی یکی خط بزند. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با یک مرد زندانی از نظر می گذرانید.
به چه جرمی زندانی شده ای؟
به خاطر سرقت و فروش مال غیر، الان مدتی است پشت میله ها به عاقبت طمع ورزی ام فکر می کنم.
چرا دست به سرقت می زدی؟ مگر نیاز مالی داشتی؟
اصلاً نیاز مالی نداشتم. خودم چند کارگر داشتم که برایم کار می کردند.
راستش طمع و زیاده خواهی آدم را داخل چاه می اندازد. البته دوستان نابابم در این ماجرا بی تاثیر نبودند و مرا با مشاوره غلط گمراه و وارد بیراهه کردند.
شغل ات چه بود و چه چیزهایی سرقت می کردی؟
شغل ام دامداری بود. تعداد زیادی دام سبک داشتم و دارم که به خاطر شغل ام دوستانم برای سرپوش گذاشتن بر اعمال مجرمانه شان به من پیشنهاد دادند دست به سرقت احشام بزنیم.
موقع سرقت همدست داشتی؟
بله، این کار به تنهایی انجام نمی شد! من و 2 نفر دیگر این کار را انجام می دادیم. البته من فقط گوسفندان را به محل مورد نظر منتقل می کردم و برای این که ماجرا لو نرود خودم وارد این کار نمی شدم و دو همدست دیگرم بعد از سرقت احشام آن ها را می فروختند و سهم خودشان را بر می داشتند.
شگرد سرقت تان چگونه بود که صاحبان احشام متوجه نمی شدند؟
من دامدار بودم و تعداد زیادی گوسفند داشتم. روزهایی که گوسفندان را برای چرا به صحرا می بردم چون از قبل نقشه داشتم گله را نزدیک گله های دیگر که مشغول چرا بودند، می بردم. بعد از آن با چوپانان مشغول خوش و بش می شدیم تا این که در یک فرصت مناسب در ساعات پایانی روز گله ها را با هم قاطی می کردم و دست و پای تعدادی از گوسفندان گله های دیگر را می بستم و آن ها را در گوشه ای رها می کردم تا بقیه کارها را همدستانم انجام دهند. البته بعضی از مواقع که فرصت نمی شد دست و پای گوسفندانی را که وارد گله ام شده بودند ببندم بعد از بازگشت به دامداری و قبل از این که صاحبان آن ها سراغ شان را بگیرند دوستان سارقم آن ها را می بردند و به افراد غریبه می فروختند.
آیا مال باختگان به تو شک می کردند؟
نه، چون خودم تعداد زیادی گوسفند داشتم کسی فکرش را نمی کرد که پشت سرقت احشام آن ها باشم. البته همدستانم بارها به خاطر سرقت های مختلف دستگیر می شدند اما هر بار که پای من را وسط می کشیدند چون مدرکی نداشتند نمی توانستند آن را ثابت کنند.
سابقه کیفری و اعتیاد داشتی؟
سابقه نداشتم و اولین بار است که سر از زندان در می آورم. اعتیاد نداشتم اما به شکل تفننی با دوستانم مواد مصرف می کردیم. چون مدام در بیابان بودیم و دارو در دسترس نبود در مواقع مریضی از جمله سرماخوردگی از مواد سنتی استفاده می کردیم.
خانواده و فرزند داری؟
بله، دارای همسر و 2 فرزند هستم که بزرگ شده اند و وقت ازدواج شان است. نمی دانم با چه رویی مقابل آن ها قرار گیرم.
چطور شد دستگیر شدی؟ اصلاً فکر می کردی روزی دستت رو شود؟
آدم طمع کار همیشه ته چاه است و مدام فکر می کند به خاطر زیرکی هیچ وقت در دام قانون گرفتار نمی شود اما این ها خیال باطل است. آدم خلافکار دیر یا زود هر چقدر هم که زرنگ و نقشه اش درست باشد، گیر می افتد. بالاخره بعد از مدت ها زرنگ بازی روزی بابت سرقت احشام لو رفتم و دستگیر شدم.
چند شاکی داری و تا کی باید در زندان بمانی؟
5 شاکی دارم که بابت سرقت احشام از من شکایت کرده اند. تا زمانی که ضرر و زیان آن ها را نپردازم از رضایت خبری نیست. اگر چه دادن مبلغ جریمه، رد مال و گرفتن رضایت از شاکیان به خاطر توان مالی برایم سخت نیست اما آبرویی که ریخته شد هزینه اش قابل جبران نیست و تا آخر عمر باید پیش همه به خصوص خانواده ام سرافکنده باشم و حرفی برای گفتن ندارم. علاوه بر گرفتن رضایت شاکیان باید دوران محکومیت را بابت اعمال مجرمانه ام که چند سال است بگذرانم.
خانواده ات با این ماجرا چگونه کنار آمدند؟
خانواده ام بابت این افتضاحی که به بار آوردم خیلی شرمنده شدند چون آدم می تواند هر سختی و فشاری را تحمل کند اما با بی آبرویی نمی تواند زندگی آرامی داشته باشد و مدام باید زخم زبان دوست و فامیل را بشنود و از خجالت دم نزند. هر اشتباهی تاوانی دارد و من باید با دوری از خانواده و کسب و کارم چند سال از عمرم را پشت میله های زندان تلف کنم. این عاقبت آدم های طمع کار و زیاده خواهی است که فکر می کنند تا آخر عمر با زرنگ بازی بدون دادن تاوان و هزینه می توانند به کارهای پلیدشان ادامه دهند.