ماجرای مرد عاشق نما که دستش رو شد
تعداد بازدید : 154
وقتی ماه از پشت ابر بیرون آمد
صدیقی
بالاخره ماه از پشت ابر بیرون آمد و دست مرد عاشق نما رو شد. مردی که در خفا دست به ازدواج مجدد و تجدید فراش زده بود روزی دستش از سوی همسر اولش رو شد و قطار زندگی مشترک شان در ایستگاه قانون توقف کرد.
بنا بر اظهارات زن جوان، ماجرا از این قرار است که زوج جوان زندگی مشترک شان را با عشق و پر از احساس آغاز کردند اما رفته رفته با پشت پا زدن مرد خانواده به رویاهای زندگی مشترک شان از جاده روراستی و صداقت خارج شدند و در دست انداز فریب و نیرنگ افتادند. مرد جوان در یک اداره دولتی شاغل بود و بنا بر اقتضائات شغلی اش مدام محل کارش عوض می شد و همسر او نیز از این بابت مشکلی نداشت.
باغ زندگی مشترک زوج جوان بعد از چند سال به ثمر می نشیند و صاحب یک پسر می شوند.
زندگی زناشویی شان شیرین تر از قبل می شود و زن جوان هیچ وقت به ذهنش خطور نمی کند روزی این شیرینی و عشق و علاقه بین او و همسرش به نفرت تبدیل شود. مرد خانواده مدام همسر جوانش را با کلمات عاشقانه خطاب می کرد و این موضوع باعث شده بود زن های فامیل به آن غبطه بخورند اما خبر نداشتند که این داستان سر درازی دارد و شگفتی های زیادی در راه است.
همه فامیل داماد جوان را صادق میپنداشتند و هیچ کس در فکرش گمان بد به او نمی برد تا این که روی دیگر داماد بعد از گذشت سال ها هویدا شد. گویا مرد جوان روزی با دختر همسایه دیوار به دیوار محل کارش سر یک اتفاق چشم در چشم می شود و عشق یگانه اش به همسر اولش ناگهان دو تکه می شود و در گوشه قلب اش جایی را برای یک عشق دیگر باز می کند. مرد جوان که اسیر حیله دختر همسایه محل کارش شده است نه تنها ارتباطش را نمی تواند قطع کند بلکه با پافشاری دختر جوان به این بازی دوسر باخت ادامه می دهد.
همسر اول مرد جوان در این گیر و دار برای بار دوم باردار می شود و مرد جوان به جای توجه کافی به همسر اولش مدام با فشار همسر صیغه ای اش بیشتر وقتش را صرف گشت و گذار با او می کند. مرد در دام هوس افتاده برای لو نرفتن ماجرا گوشی و سیم کارت جداگانه ای را برای خودش تدارک می بیند تا مبادا راز ازدواج دومش فاش شود و زندگی اش در سراشیبی سقوط قرار گیرد. همسر اول مرد جوان که اعتماد کافی به شوهرش دارد اصلاً به او سخت نمی گیرد که چرا مدام دیر از سر کار به خانه برمی گردد.
این پنهان کاری مرد جوان مدتی ادامه پیدا می کند و هر بار به بهانه ماموریت کاری چند روزی از خانه خارج می شود و اوقاتش را با همسر دومش سپری می کند تا ببیند گذشت زمان به نفع چه کسی رأی خواهد داد. همسر اول مرد پنهان کار بالاخره بعد از مدت ها به خلق و خوی و دیر آمدن های گاه و بیگاه همسرش شک می کند اما باز با خود می گوید که نباید گمان بد به شوهرش بکند. زن جوان با چشمانی اشک آلود می گوید: کاش زیاد به شوهرم اطمینان نمی کردم و کمی به رفتار و گفتار متناقض او شک می کردم تا این گونه رو دست نمی خوردم.
بعد از مدت ها روزی ناگهان پیامک ناشناسی برای گوشی ام ارسال شد که حاوی پیام تهدید آمیز از سوی یک زن غریبه و در آن از من خواسته بود از زندگی مشترک او و همسرش بیرون بروم. ابتدا توجهی به این موضوع نکردم و با خود گفتم پیام یا اشتباهی برایم ارسال شده یا کسی با من شوخی می کند.
چند روزی این ماجرا ادامه پیدا کرد و هر بار متن تهدیدآمیز پیامک ها تندتر می شد تا این که تصمیم گرفتم پی به پشت پرده آن ببرم. روزی شوهرم با این که شیفت کاری اش نبود به بهانه ماموریت از خانه خارج شد و من هم که به موضوع شک کرده بودم پنهانی او را تعقیب کردم تا صحت و سقم گفتار همسرم را بسنجم. بعد از تعقیب و گریز چند ساعته چیزی را که از آن می ترسیدم دیدم.
زنی جوان سوار خودروی همسرم شد و از خودم پرسیدم که چه نسبتی با همسرم دارد؟ برای اثبات ادعاهایم از تمام حرکات همسرم و زن غریبه فیلم گرفتم تا شوهرم نتواند حاشا کند.
بعد از دیدن این صحنه چنان حالم بد شد که نفهمیدم چطور به خانه رسیدم و با برداشتن چمدان و بچه مان به خانه پدرم رفتم. بدون مقدمه به خانواده ام گفتم که دیگر با همسرم زندگی نمی کنم و آن ها در حیرت فرو رفتند. وقتی پدرم موضوع را فهمید به همسرم فیلم را نشان داد. شوهرم هاج و واج مانده بود و حرفی برای گفتن نداشت و از طرفی رنگش مثل گچ سفید شد.
در این لحظه از شدت عصبانیت به او سیلی محکمی زدم اما او از شدت شوک و خجالت واکنشی نشان نداد. بعد از گذشت چند دقیقه بالاخره شوهرم اعتراف کرد که چند سال است با زنی به صورت پنهانی ازدواج کرده است.
شوهرم ادعا می کرد که او در دام زن دومش افتاده بود، به طوری که روزی زن غریبه با نیرنگ و به بهانه پیگیری یک موضوع او را به خلوتگاه شیطانی می کشاند و با نقشه از قبل طراحی شده او را در عمل انجام شده قرار می دهد و او یک گزینه بیشتر نداشت یا باید با او ازدواج می کرد یا در برابر قانون قرار می گرفت و برای ریختن آبرویش آماده می شد که او گزینه اول را انتخاب می کند.
زن دوم همسرم بعد از این ماجرا نه تنها پا پس نکشید بلکه جسورتر هم شد و مدام مقابل خانه ام آبروریزی راه می انداخت تا این که وقتی دیدم همسرم جرئت ایستادن در مقابل او را ندارد به ناچار دست به دامان قانون شدم تا هر چه زودتر تکلیف زندگی مشترک بر باد رفته ام را روشن و شوهرم را مجبور به پس دادن تاوان سنگین کارش کنم.