دو روی سکه شهر در روزهای کرونایی
تعداد بازدید : 17
پرسه مهمان ناخوانده در شهر
زهره اسدی
رد پای مهمان ناخوانده در بجنورد دیده می شود، حتی با وجود این که برخی آن را جدی نگرفته اند و بی محابا در شهر قدم می زنند اما مهمان ناخوانده کار خود را کرده است. از چهارراه بیمارستان امام رضا(ع) به سمت میدان شهید می روم، این بخش از شهر همیشه شلوغ است به ویژه در روزهای منتهی به نوروز هر سال شاهد ازدحام زیاد شهروندان، دست فروش ها و اجناس و کالاهای نوروزی است که حال شهر را دگرگون و بهاری می کند. ساعت 10 صبح است، به ندرت دست فروشانی دیده می شوند که در کنجی پنهان از نگاه ها بساط کرده اند و شیرینی و دستمال کاغذی می فروشند، دیگر از آن بازار عید خبری نیست، ماهی های قرمز و سبزه های سفره هفت سین چشم را خیره نمی کند و خبری از سنبل ها نیست و بسیاری از گل فروشی ها تعطیل هستند. البته در این بخش از شهر در شمالی ترین قسمت خیابان شهید بهشتی با وجود هشدارها و ممنوعیت ها هنوز بسیاری از مردم شهر و روستا در حال خرید هستند. یکی از آجیل فروشی های این منطقه مملو از مشتری است و برخی لباس فروشی ها هم چنین تصویری را تکرار می کنند، اما با این که جمعیتی در خیابان در حال تردد هستند، بقیه مشاغل خرید و فروشی را تجربه نمی کنند و فروشندگان به تنهایی روی صندلی خود مقابل در مغازه نشسته اند یا پشت پیشخوان دست به زیر چانه زده اند و آثار «کرونا» را تماشا می کنند. برخی شهروندان بدون هدف در این خیابان می چرخند، یکی از آن ها پیرمردی است که آهسته راه می رود و گاهی پشت ویترین مغازه ای می ایستد و گاهی با یکی از مغازه دارها همکلام می شود، گام هایم را با او هماهنگ می کنم و از او می پرسم چرا با وجود خطر ابتلا به ویروس کرونا همچنان در شهر قدم می زند؟ او که به سختی به فارسی صحبت می کند با زبان محلی خود می فهماند که از خانه ماندن خسته می شود و نمی تواند در خانه بماند، نه ماسک و نه دستکش دارد، قدم هایم را تندتر بر می دارم و فاصله ام با او بیشتر و بیشتر می شود. زنی را با کودکی حدود 4 یا 5 ساله در مغازه لوازم تحریر می بینم که خط کش و پاک کن می خرد، نمی دانم خریدش ضروری است یا نه؟ اما به نظرم آوردن کودکش به بازاری که بسیاری الزامات بهداشتی در آن رعایت نمی شود، خطر بالایی دارد. کودکش می دود و از پشت ویترین ها به مغازه ها نگاه می کند، صورتش را به شیشه ها می چسباند و مادرش بی خیال فقط او را نگاه می کند، رفتار پر خطر کودک و بی خیالی مادر مرا به فکر فرو می برد. داخل مغازه ها را نگاه می کنم، بازار عجیب دستخوش تغییر شده است، پرسه «کرونا» در شهر، کسادی و اوضاع بد اقتصادی را به همراه داشته، هر چند برخی ها از این تهدید پیش آمده سوء استفاده می کنند. گوشه ای از این خیابان نوجوانی ایستاده و مدام تکرار می کند؛ «5 ماسک، 15 هزار تومان» و برخی دورش را گرفته اند، من هم به سراغش می روم، ماسک های دست دوزی را به رنگ سیاه در پلاستیک هایی بسته بندی کرده است و در روزگار کمبود ماسک آن ها را می فروشد تا از این راه پولی به جیب بزند.
به میدان شهید که می رسم تصویر کمی تغییر می کند، کرکره برخی مغازه ها پایین است و بازار خلوت تر می شود، دیگر از ترددهای خیابان شهید بهشتی شمالی خبری نیست و تعداد کمی از شهروندان با ماسک و دستکش و برخی بدون این موارد در حال تردد هستند. صف تاکسی های شهری در این خیابان دیده می شود اما خبر چندانی از مسافر نیست. کرکره برخی طلا فروشی ها نیز پایین است. سری به بازارچه فردوسی می زنم، معمولا روزهای آخر سال این بازارچه شلوغ است اما سکوت آن جا عجیب است، برخی مغازه ها باز و برخی بسته اند اما جای خالی مشتری دیده می شود، به قول قدیمی ها حتی پرنده پر نمی زند.
ساعت 11 شده است و بسیاری از موبایل فروشی ها، ساعت سازی و ساعت فروشی ها تعطیل هستند، برخی ساندویچ فروشی ها و فروشندگان موادغذایی جدا از این که کرکره مغازه خود را پایین کشیده اند با چسباندن برگه ای اعلام کرده اند: با توجه به شیوع ویروس کرونا برای حفظ سلامت و جان شهروندان تا اطلاع ثانوی تعطیل هستند و خدمات ارائه نمی کنند. از چهارراه مخابرات به سمت امیریه تنها چند نفر در حال تردد هستند.
به محیط های عمومی دیگری مانند پارک مادر و کودک و فرهنگ سرای شهروند نیز سر می زنم، هر سال بوی بهار که به مشام می رسید دیگر تاب ماندن در خانه سر می آمد و بسیاری از افراد کودکان خود را برای تفریح به این مکان می آوردند، من هم همیشه با فرزندم به این مکان می آمدیم و از تازه شدن طبیعت لذت می بریدم اما امسال، پارک و وسایل بازی کاملا پلمب شده اند و نوار زرد رنگ خطر دور وسایل و تجهیزات بازی پیچیده شده است. زمین کنار فرهنگ سرا سال های گذشته در چنین روزهایی شاهد برگزاری جشنواره سمنو بود و بوی چوب سوخته، دود و سمنو با صدای قوشمه و موسیقی محلی در هم آمیخته می شد و شهروندان را به سوی خود می کشید اما روز گذشته سکوت تنها چیزی بود که شنیده می شد.
حال و روز شهر کرونایی است، این ویروس در شهر پرسه می زند و رنگ آن را به کلی تغییر داده است؛ حال و روز شهر این روزها به مثابه یک سکه دو طرفه و مهمان ناخوانده کار خود را کرده است.