علوی- تا همین چند سال پیش هنوز هم وقتی از کنار برخی خانه ها که به یمن متدهای امروزی از پای بست ویران نشده و به جای آن ها ساختمان های چند طبقه سر بلند نکرده بودند، می گذشتی، می دیدی سفره های افطاری در حیاط های بزرگ با آن گل و گیاه زیبا گسترانده شده و چند نفر دور هم نشسته اند، گل می گویند و گل می شنوند و کنار هم افطار می کنند. اما امسال دیگر رنگ و بوی ماه مهمانی خدا با سال های دیگر تفاوتی از زمین تا آسمان دارد و با توجه به شیوع کرونا حتی نزدیک ترین بستگان هم صلاح نیست به خانه هم بروند و مهمان هم شوند، هر چند متاسفانه بسیاری از مردم وضعیت را عادی تصور می کنند و دیگر ترس و واهمه ای از ویروس مهلک کرونا ندارند و خود را نیز ملزم نمی دانند که پروتکل های بهداشتی را رعایت کنند اما باز هم در مقابل عده ای هستند که موارد بهداشتی را رعایت می کنند و حتی برخی از همان ابتدای قرنطینه هنوز از خانه بیرون نیامده اند. رنگ و بوی ماه رمضان امسال با همه ماه های رمضان گذشته فرق دارد و عده زیادی تلاش کرده اند همدلی ها را حفظ کنند و با تماس های صوتی و تصویری دلتنگی های خود را التیام بخشند.
با این که ویروس کووید 19 امسال مهمان ناخوانده دنیا شده است اما هنوز هم می توان بوی آش نذری، حلوای خوش عطر و طعم، نان و پنیر و سبزی را که زینت بخش سفره های افطاری ساده و بی ریاست، حس کرد، درست مانند قدیم ها.
قدیمی ها اعتقاد داشتند که روزه داران مهمانان خدا هستند و با افطاری دادن و میزبانی از آن ها، میزبان مهمانان خدا می شوند و برای این کار ارزش بسیار زیادی قائل بودند. سفره های شان با این که چندان رنگ و رویی نداشت اما مهر و صفا در آن جاری بود.
یکی از شهروندان کهن سال می گوید: در زمان قدیم مردم سفره های ساده افطار داشتند و نان و پنیر تازه محلی، مسکه و خرما زینت بخش سفره های شان بود، به راحتی و بدون ریا به خانه های خود مهمان دعوت و مهمانی های افطاری خود را ساده برگزار می کردند.
به گفته این بانوی سالخورده، در زمان قدیم لذت ماه های رمضان به پای هیچ زمان دیگری نمی رسید. او که با لذت خاطرات گذشته خود را مرور می کند، می گوید: آن زمان فرقی نداشت که خانه ات بزرگ باشد یا کوچک، وسایل زیادی در خانه داشته باشی یا کم، فقط کمی صفا لازم بود. آن موقع با این که برخی خانواده ها با هم مانند بسیاری از خانواده های دیگر اختلاف داشتند اما همه مقید بودند که باید پای یک سفره بنشینند. وی می افزاید: در خانه ها به روی همه باز بود و اصلاً نیازی به در زدن نبود. هر کس دلش هوای خانه دیگری را می کرد راه می افتاد، می رفت و با کمک هم سفره افطار را می چیدند به خصوص اگر هوا گرم و ماه رمضان در بهار یا تابستان بود، سفره های افطار و سحر در حیاط یا ایوان خانه ها پهن می شد.
بانویی دیگر هم با بیان خاطرات خود از آن روزها اظهارمی کند: آن موقع همه چیز عطر تازگی داشت، بوی نان تازه، سبزی معطر، صدای غلغل سماور نفتی یا زغالی که سر سفره قرار می گرفت همه را به وجد می آورد. صدای شیر آب که شنیده می شد تا سبزی های تازه را با آن بشویند هم حکایت دیگری داشت.
بانو «اسماعیلی» هم بیان می کند: خاطرات ماه های رمضان سال های قبل هیچ گاه از خاطرمان نمی رود. هر وقت افراد فامیل، دور هم جمع می شویم، یاد آن ها می افتیم. وی بیان می کند: سفره های افطار که جمع می شد بچه ها دور و بر بزرگ ترها بودند و با بازی و خنده های شان سکوت شب را می شکستند. جای پدر و مادرها همیشه بالای مجلس بود و با خواندن نماز، قرآن و ادعیه تا پاسی از شب سرگرم بودند.
وی می افزاید: همه دور هم تا پاسی از شب می نشستند و از برکات این ماه بهره مند و در شب های دیگر باز هم مهمان افراد دیگر فامیل می شدند.
وی غذاهای وعده افطار آن موقع را ساده و به دور از ریا می داند و می گوید: آن زمان غذاهای ساده و سالم زینت بخش سفره ها بود و عطر آش، فرنی تازه و حلوایی که مادر یا مادربزرگ می پخت تا 7 خانه آن طرف تر هم می رفت.
شهروندی دیگر به دورهمی های برخی خانواده ها در هنگام سحر اشاره می کند و می گوید: برخی خانواده ها به دورهمی عادت داشتند و از وعده افطار تا زمان سحر کنار هم می ماندند و بانوان به هم در پختن غذا کمک می کردند. شب های لذت بخشی برای بچه ها بود و آن ها تا سحر می توانستند با هم بازی کنند و از این در و آن در حرف بزنند.
«کرامتی» ادامه می دهد: بارها از بزرگ ترهای خود شنیده ام که در زمان بسیار قدیم که از ساعت های زنگ دار برای بیدار شدن خبری نبود برخی افراد کوچه به کوچه می رفتند و چون جمعیت شهر در آن زمان کم بود مردم را برای سحری بیدار می کردند تا خواب نمانند. وی می افزاید: این افراد مردم را یک ساعت مانده به سحر بیدار می کردند تا فرصت داشته باشند غذای خود را آماده و اهل خانه را بیدار کنند. وی بیان می کند: هر یک از همسایه ها نیز که زودتر از خواب بیدار می شد و می دید که فانوس یا چراغ خانه همسایه ای خاموش است به در خانه اش می رفت و او را بیدار می کرد تا برای وعده سحری خواب نماند. البته بماند که آن موقع ها به همدیگر نیز بسیار تعارف می کردند که با آن ها هم سفره شوند. وی می گوید: خنکای سحر، خواب آلودگی بچه ها و غر زدن های شان، همه و همه شیرینی خود را داشت و دیگر تکرار نشد.