چه شد وارد حرفه اجرا شدید؟
ابتدا در تئاتر بازی می کردم و اکنون همزمان با اجرا روی صحنه بازی هم می کنم. سال 87 نمایشی داشتم و کارگردان برنامه «ترمه طلا» برای تماشای آن آمده بود که یک کار بزرگ سال بود. یکی از دوستانم از کار تعریف کرد و من با صدای کودکانه از او تشکر کردم و کارگردان برنامه از من تقاضا کرد در «ترمه طلا» بازی کنم. فردای آن روز به دفتر کارگردان رفتم و برای نقش ترمه برنامه «ترمه طلا» انتخاب شدم و از آن جا پایم به تلویزیون باز شد. بعد از سال 90 تصمیم بر این شد وارد برنامه «مل مل» شوم و به عنوان مجری - بازیگر فعالیت کنم. همیشه کاراکترم به گونه ای بود که بازی هم می کردم.
اکنون با نخستین تجربه سریال خود، «آخر خط» روی آنتن شبکه سوم سیما هستید.
همین طور است. سال گذشته در سریال «آخر خط» به کارگردانی علی مسعودی کار کردم که تجربه خوبی بود. البته در گذشته در فیلم کوتاه کار کرده بودم اما «آخر خط» اولین سریالم بود که خدا را شکر کارگردان و دیگر دوستان نظر مساعدی داشتند و ان شاءا... مردم هم دوست داشته باشند.
خانواده شما با ورودتان به این حرفه مخالفتی نداشتند؟
والدینم برای ورودم به تلویزیون تمایل داشتند اما مخالف بازی ام در صحنه تئاتر بودند. از 13، 14 سالگی کار تئاتر انجام می دادم و پدرم خیلی مخالف بود اما من اصرار و چون تئاتر کار می کردم درسم بهتر شده بود و خوب درس می خواندم تا با بازی ام در تئاتر موافقت کنند.
رمز استمرارتان در این حرفه را در چه می دانید؟
همیشه پشتکار و دوست داشتن و عشقی که به کار دارم دغدغه ام بوده و خیلی وقت ها سدهای وحشتناکی در مسیرم بوده و اذیت و گاهی هم غمگین شده ام و گاهی هم به هر دلیلی توی ذوقم خورده اما عاشق کارم بودم و به همین دلیل خدا کمک ام کرد و این مسیر را پیش رفتم.
چقدر تحصیل در رشته فلسفه در حوزه اجرا کمک تان می کند؟
بسیار زیاد به کمک ام می آید. اگر بخواهم دنیای فلسفه را در یک جمله تعریف کنم یعنی فکر کردن به هر چیزی. وقتی شما با این جمله جلو می روی هر چیزی را روی آنتن نمی گویی، هر حرفی را به بچه نمی زنی، هر طوری نگاه نمی کنی، کارهای مختلف را انجام نمی دهی و ابتدا فکر و بعد عمل می کنی. خیلی تلاش می کنم اما من هم آدم هستم و خیل سوتی داده ام اما تلاشم را کرده ام که فکر کنم.
آموزش بچه های دیروز با امروز با توجه به پیشرفت فضای مجازی چه سختی هایی برای تان دارد؟
من چون شخصیت «خاله گلی» را بازی می کنم تمام اشتباهات کارهای بچه ها را عین خودشان اجرا می کنم و بعد نتیجه اش را در قالب نمایش نشان می دهم و بچه ها می بینند که پایان اشتباهی که انجام می دهند چیست و خودشان راه درست را انتخاب می کنند.
مجریان زن در تلویزیون چقدر موفق عمل می کنند؟
خیلی به همکارانم ارادت دارم و می دانم بچه ها واقعاً دوست شان دارند و این موفقیت برای آن هاست اما به عنوان عضو کوچکی در جامعه و نه به عنوان همکار این عزیزان می خواهم بگویم که دوره این گذشته که بخواهیم به بچه ها مستقیم بگوییم چه کاری خوب و چه کاری بد است؛ باید با روش های غیرمستقیم با آن ها حرف بزنیم. همکارانم خیلی عاشق بچه ها هستند اما فکر می کنم اگر روش شان اندکی با متد نسل فعلی جلو برود درست تر باشد.
شنیده ام به حرفه معلمی هم می پردازید و به طور حتم با توجه به تفاوت بچه های امروز خودتان را به روز می کنید.
بله، چون معلم هستم به روز شدنم با روزگار و زمان است. اکنون کنار بچه ها هستم و بچه های امسال با بچه های پارسال فرق می کنند و به تبع آن بچه های پارسال با سال قبل تر هم همین طور.
بچه ها دغدغه های شان بیشتر شده چون پدر و مادرها متفاوت شده اند، دنیای مجازی خیلی وارد دنیای واقعی شده و نمی توانیم بگوییم دنیای مجازی را کنار بگذارند چون نمی شود ولی اگر بتوانیم به طور غیرمستقیم بچه ها را با این دنیا جلو ببریم خیلی مهم است.
دغدغه الان تان چیست؟
دغدغه ام این است که یک زندگی آرام داشته باشم و این زندگی را در چشمانم به بچه ها نشان دهم. اگر زمانی غم داشته باشم حداقل ماهی یک بار پیش روانکاو می روم به خاطر این که برون ریزی کنم، چون روی آنتن برنامه زنده بچه می فهمد که در چشمانم غم دارم. از خداوند آرامش می خواهم تا به بقیه بچه ها آرامش دهم. اکنون دغدغه ام این است که وقتی بچه ها برنامه ما را می بینند چیزی یاد بگیرند، این برنامه تاثیرگذار باشد و شادشان کند. هر لحظه برای بچه ها کار کردن برایم خاطره است.
دوران کودکی تان چگونه سپری شد؟
بچه بسیار آرامی بودم. تا کلاس اول همه تصور می کردند من لال هستم، خیلی بچه ساکتی بودم(می خندد). بازی هایم هم درونی بود و از کلاس سوم و چهارم به بعد تغییر کردم.
در دوران کودکی عاشق چه کارتون هایی بودید؟
کارتون هایی همچون «زنان کوچک»، «ملوان زبل»، «بامزی» و «بابا لنگ دراز» را دوست داشتم. یادم می آید در کودکی وقتی «پرین» پخش می شد و نان های باگت را می دیدم والدینم را مجبور می کردم برای من نان باگت پیدا کنند و بخرند.
مجری مورد علاقه دوران کودکی تان چه کسی بود؟
«گیتی خامنه» مجری مورد علاقه دوران کودکی ام بود و خیلی دوستش دارم و واقعاً استاد و فهیم است. خیلی با او در ارتباط هستم، او جامعه را می شناسد و می داند چه حرفی را باید کی و کجا بزند.
دنیای درون تان چه رنگی است؟
دنیای درونم را سفید می بینم و اگر بوم نقاشی به من بدهند دنیای درونم را مثل یک گلدان می کشم که ریشه گل از آن خیلی بیرون زده است.
وقتی به دوران کودکی تان سفر می کنید چه چیزی برای تان تداعی می شود؟
خنده هایم. من خیلی بلند می خندیدم به اندازه ای که از آن سو می افتادم و نفس ام بند می آمد.
شرایط اجرا اکنون با وجود شیوع کرونا چطور است؟
اگر این حرف را بزنم از لحاظ علمی خودم را محکوم به بی سوادی می کنم اما از لحاظ انسانی از روز اول این ماجرا را رها کردم برای این که اعتقاد دارم اگر امروزم از دست برود تمام است، بنابراین در اوج کرونا نکات بهداشتی را رعایت کردم و ماسک زدم اما کارم را انجام دادم و اصلاً استرس گرفتن کرونا را نداشتم و ندارم.
حرف پایانی تان با خوانندگان ما؟
ان شاءا... حال دختران مملکت ام همیشه خوب باشد و قدر خود را بدانند و عزت نفس داشته باشند و حال دل شان خوب باشد.