صدیقی
روزگاری برای خود عزت و احترامی داشت اما همه آن ها را به خاطر طمع و دریافت رشوه از دست داد. در یک بزنگاه فریب الفاظ پوچ دوستانش را خورد و با سوء استفاده از موقعیت شغلی اش خواست برای خودش مال نامشروع جمع کند اما با سر داخل چاه وسوسه افتاد. عاقبت سوء استفاده از عنوان شغلی اش، اخراج از محل کار، زندان و آوارگی و از دست دادن اعتبار و جوانی اش بود. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با یک زندانی اخراجی و رشوه بگیر می خوانید.
به چه جرمی و چند وقت است در حبس هستی؟
الان حدود 3 سال است که به عناوین مختلف از جمله رشوه، قاچاق مواد و سوخت و بدهی مالی در زندان به سر می برم.
شغل ات چه بود و متاهل هستی؟
قبل از این که در یک سازمان دولتی استخدام شوم جوشکاری می کردم و از این طریق روزگارم را می گذراندم. بعد از مدتی که مدرک دانشگاهی ام را گرفتم در یک سازمان دولتی استخدام شدم که با طمع ورزی و تبعیت از شیطان به خاک سیاه نشستم و از کارم اخراج و به خاطر قاچاق مواد، رشوه و غیره راهی زندان شدم. قبل از این که به زندان بیفتم ازدواج کردم و صاحب 2 فرزند هستم.
چه شد که به سمت سوء استفاده از عنوان شغلی ات رفتی؛ مگر درآمدت کافی نبود؟
آدم بعضی مواقع فریب شیطان را می خورد و من هم با طمع ورزی ام در زندگی ام سیل به راه انداختم. وقتی در یک سازمان دولتی استخدام شدم به واسطه پستی که داشتم با افراد زیادی ارتباط داشتم و البته درآمدم کافی بود. بعد از چند سال کار در سازمان دولتی زندگی ایده آلی را برای خود و همسر و فرزندانم فراهم کردم اما در یک بزنگاه پایم سر خورد و وسوسه شدم که از موقعیت شغلی ام سوء استفاده کنم و از مردم رشوه بگیرم. به خاطر رفیق بازی و موقعیت شغلی ام مدام افراد نااهل در اطرافم پرسه می زدند و سر متلک های آن ها که به من می گفتند «تا کی می خواهی با حقوق اندک زندگی کنی و چرا از پست و مقامت سوءاستفاده نمی کنی تا زندگی ات زیر و رو شود»، رفته رفته تحت تاثیر قرار و از مردم در حین ماموریت کاری رشوه گرفتم. البته چون همکار داشتم و محل کارمان در یک شهر مرزی بود با کمک او بعضی مواقع دست به قاچاق مواد و سوخت می زدم تا به قول دوستانم راه صد ساله را یک شبه طی و زندگی اشرافی برای خودم دست و پا کنم. بعد از مدتی کار خلاف بالاخره دستبند قانون بر دستانم گره خورد و روانه زندان شدم.
بعد از این که دستگیر شدی چه اتفاقی افتاد؟
ناگهان همه چیز به هم ریخت و زندگی ام به جای صعود به ته چاه سقوط کرد و به خاطر کارهای خلافم در حین خدمت و ماموریت از کارم اخراج شدم و روزگارم سیاه شد. هر چه رشته کرده بودم ناگهان پنبه شد و آبرو و حیثیت خود و خانواده ام را پیش فامیل و همکارانم بردم. هر چیزی را که به ناحق به دست آورده بودم از دست دادم و از یک خانواده متمول به حاشیه شهر رانده شدم و زندگی را برای زن و فرزندانم زهر کردم.
غیر از قاچاق مواد و رشوه جرم دیگری نیز داری؟
بله یک جرم دیگر هم که بدهی مالی است در پرونده ام دارم. ماجرای بدهی ام از این قرار است که در همسایگی مان یک دوست داشتم که او به خاطر برخی مسائل دچار بحران مالی شد و هر روز طلبکارها جلوی در خانه اش سبز و باعث آبروریزی می شدند.
یک روز زمانی که طلبکارها با حکم جلب جلوی در خانه دوستم حاضر شده بودند خونم به جوش آمد و خواستم کاری برای او بکنم که از طلبکارها مهلت خواستم. چون طلبکارها به دوستم اعتماد نداشتند از من خواستند اگر مایل هستم ضمانت او را بکنم تا آن ها یک مهلت دیگر به او بدهند.
من هم فریب چرب زبانی دوستم را خوردم و به جای او مقدار زیادی سفته به شاکیان دادم تا دوستم در مهلت مقرر بدهی اش را با طلبکارها صاف کند. دوستم بعد از مدتی زیر قول و قرارش زد و ناپدید شد و طلبکارها چون مدرک داشتند از من شکایت کردند و برای همین همزمان با اتهام رشوه و قاچاق مواد راهی زندان شدم و برای هر کدام از خلاف هایم باید جداگانه حبس بکشم. اشتباه بدی مرتکب و ضامن دوست ناخلف ام شدم و پرونده ام را سنگین تر کردم.
خانواده ات بعد از زندانی شدنت چه کار کردند؟
در به در شدند و اگر کمک خانواده ام و یک نهاد حمایتی نبود زندگی ام تار و مار شده بود. هر چند الان هم از زندگی ام فقط یک اسم باقی مانده و به تار مویی بند و هر لحظه ممکن است زیر بار سنگین مخارج و بدهی سقوط کند. همسرم بارها به حالت قهر خانه را ترک کرد اما با پادرمیانی خانواده و همچنین به خاطر فرزندانم دوباره حاضر شد تا زمان آزادی ام از زندان صبر کند.
تا کی باید در زندان بمانی؟
مدت حبس ام حدود 13 سال بود که البته بیشترش عفو خورد. مشکل من جریمه و رد مال است که توان پرداخت آن را ندارم. بیش از همه مادرم به دنبال کارهای من است و کار زیادی نیز از دستش بر نمی آید. تا زمانی که پول جریمه و رد مال را پرداخت نکنم باید در زندان بمانم.
حرف آخر؟
کاش به داشته هایم قانع بودم و طمع نمی کردم تا این گونه زمین بخورم. به خاطر طمع ورزی باید تاوان سختی را بپردازم که البته مقداری از آن را پرداخت کرده ام و مقداری نیز باقی مانده است. عاقبت بیراهه رفتن چیزی غیر از سرشکستگی نیست و خلافکار باید بداند دیر یا زود دستبند قانون بر دستانش خواهد نشست همان طور که برای من اتفاق افتاد. پس بهترین گزینه انتخاب راه درست است هر چند درآمدش کم و ناچیز باشد اما بهتر از قرار گرفتن در پشت میله های زندان است.