گزارشی از محله ای که گویا از بجنورد سهمی ندارد
تعداد بازدید : 34
آقای استاندار، ما هم بجنوردی هستیم!
نازلی حیدرزاده
پشت شهربازی، کمبودهای شهری گویا به ساکنان نیشخند می زند و آن ها را به بازی گرفته است؛ با دست اندازهای کوچه پس کوچه هایش و چهره اخم آلود و پیر آسفالت در بیشتر نقاط و طاقتی که سال هاست طاق شده از کشمکش با باد و باران، برف و یخبندان و حتی گرد و غبار در فصل گرم تابستان.
شهربازی بسان قاب عکسی زیبا و خوش منظره است روی دیوار خانه ای کاهگلی و در حال فروریختن زیرا بیشتر خانه های این منطقه، قدیمی و محقر و برخی از افرادی که از نظر اقتصادی ضعیف هستند در آن ها ساکن اند؛ مانند اهالی باقر خان که با گذشتن از کوچه های محله شهربازی به این نقطه از شهر می رسیم.
اهالی این محله گویا از بجنورد سهمی ندارند.
وقتی با آن هاصحبت می کنیم می گویند: آقای استاندار، ما هم بجنوردی هستیم و نیاز است طرحی نو برای این محله قدیمی اندیشیده شود.
خیابان نشاط را طی و به این موضوع فکر می کنم که چه نام قشنگی برای این خیابان که در مجاورت شهربازی قرار دارد، انتخاب کرده اند و متناسب با آن است.
ناگهان داخل چاله ای که سر چهارراه سبز شده است می افتیم، راننده غرغرکنان از این که حواسش نبوده و به خودرویش آسیب رسیده است از آن عبور می کند و به مسیرش ادامه می دهد.
ترافیک در ایستگاه اتوبوس
ایستگاه اتوبوس خط واحد، نخستین جایی است که نظرم را جلب می کند؛ نقطه ای که در زمان توقف اتوبوس به دلیل کم عرض بودن خیابان باعث ایجاد ترافیک می شود به خصوص در ساعات پیک تردد که تعداد زیادی از شهروندان با اتوبوس خط واحد، خودروی شخصی یا تاکسی جا به جا می شوند. علاوه بر استفاده ساکنان محله شهربازی از اتوبوس خط واحد، برخی شهروندان برای رسیدن به پارک شهربازی از سرویس حمل و نقل عمومی بهره مند می شوند.
به اعتقاد یکی از رانندگان تاکسی تلفنی که در این مسیر رفت و آمد زیادی دارد، باید ایستگاه خط واحد از این محل به جای بهتری منتقل شود چون در زمان توقف اتوبوس ترافیک زیادی ایجاد می شود و اتوبوس قسمت زیادی از خیابان را تا زمان سوار و پیاده شدن مسافران اشغال می کند که می تواند خطرآفرین باشد.
او البته به چهارراه خیابان نشاط هم اشاره می کند که خطرناک و حادثه ساز است و خودروهای زیادی در این محل تصادف کرده اند و دچار خسارت شده اند.
صف نانوایی
با وجود این که نزدیک به ظهر است اما گویا مردم به خواب فرو رفته اند و شاید هم هوای سرد زمستان موجب شده است این نقطه از شهر ساکت باشد. صف نانوایی و مردانی که گردن های شان را درون یقه کاپشن خود خم کرده و زنانی که خود را در چادرهای شان پیچیده اند، ما را یاد روزهایی می اندازد که در زمستان های استخوان سوز سال های دور، در صف نانوایی می ایستادیم و لذت گرفتن نان داغ و بخاری که از آن متصاعد می شد گرم مان می کرد اما آن روزها نه کرونایی بود و نه ماسک و ترس از انتقال این بیماری. این جا هم گویا تعدادی از زنان و مردان فکر می کنند هنوز در دوران پیش از کرونا هستند که این چنین بی باک در صف نان ایستاده اند آن هم بدون ماسک و چفت در چفت هم!
زخم های کوچه ها
عطر خوش نان داغ و تازه حتی از پشت ماسک هم به مشام می رسد و از کنار آن هایی که در صف ایستاده اند می گذرم و به خیابان نیایش می رسم. بعضی از کوچه ها مرتب و بدون زخم هستند و برخی زیر برف و یخ پنهان شده اند تا شاید تله ای باشند برای پایی که روی آن ها می لغزد و در ناهمواری سقوط می کند. کوچه های ستایش هم چیزی کم نمی آورد به طوری که چاله ها چهره نازیبایی به کوچه ها داده و موجب نارضایتی اهالی شده است. یکی از اهالی می گوید: وضعیت کوچه ها آن قدر نامناسب است که وقتی به تاکسی تلفنی آدرس می دهیم رانندگان از سرویس دهی ممانعت می کنند و این موضوع مشکلات زیادی را ایجاد کرده است، به خصوص وقتی ساعت کار اتوبوس خط واحد به پایان می رسد یا عجله داریم.
«غلامی» می افزاید: کوچه های خیابان ستایش از گذشته آسفالت بودند و به همین دلیل برای ترمیم آسفالت آن ها اقدام نشد ولی خیابان های دیگر را که آسفالت نداشتند آسفالت کردند و وضعیت بهتری دارند.
او به آثار به جا مانده از حفاری شرکت های خدماتی در کوچه ها اشاره می کند و با بیان این که آسفالت این قسمت ها به ترمیم و زیرسازی مناسب تری نیاز دارد، اظهارمی کند: از پیگیری برای آسفالت و رسیدگی به کوچه ها خسته شدیم و ناچاریم بسوزیم و بسازیم، زیرا در فصل بارندگی باید از گل و لای پذیرایی کنیم و در فصل گرما از گرد و خاک، البته الان هم وضعیت مان را می بینید که یخ بستن معابر مایه درد سرمان شده است.
برخی از کوچه های خیابان آزادگان هم لباسی از برف و یخ پوشیده اند و ممکن است با رفتن روی آن ها در ناهمواری های آسفالت زخمی فرو برویم. بنابراین باید با دقت تمام گام برداریم تا به قسمتی از معبر که خشک است، برسیم.
نخاله های ساختمانی در زمین های رها شده
با پشت سر گذاشتن خیابان آزادگان به باقر خان می رسیم که ساکنان آن سال هاست دل پر دردی از مشکلات خود دارند؛ افرادی که بیشترشان از قشر ضعیف و حتی برخی به نان شب محتاج هستند. در این میان آن چه بیشتر نظرمان را جلب می کند، نخاله های ساختمانی و زباله هایی است که در هر نقطه از زمین های رها شده، از زیر برف سر بیرون آورده و رهگذران را به سخره گرفته اند. تصور این که با آب شدن برف ها تپه هایی که به چشم می خورند، نخاله یا زباله هستند این سوال در ذهن ایجاد می شود که مسئولیت سامان دهی به این اوضاع کیست؟ بوی مشمئز کننده زباله ها در فصل تابستان و حشرات موذی که اطراف آن ها می چرخند از جمله مواردی است که زن جوانی که مستاجر یکی از خانه های محقر این جاست به آن ها اشاره می کند.
او که به گفته خودش از 3 سال قبل با همسرش ساکن این محله شده است، با بیان این که قبل از آن در روستا زندگی می کردیم که وضعیت اش از این جا بهتر بود، می افزاید: بارها با همسایه ها با افرادی که نخاله ها را در زمین های رها شده تخلیه می کنند، برخورد کرده ایم اما تا چشم بر هم می گذاریم راننده خودروی دیگری به سرعت نخاله هایش را خالی می کند.
او به رشد خارها و علف های هرز در این زمین ها اشاره می کند و می افزاید: تسطیح کردن این زمین ها و زدن تابلو برای ممانعت از آلوده کردن آن ها، برخی از مشکلات این محله را برطرف خواهد کرد.یکی دیگر از ساکنان با گلایه از این که برخی افراد زباله ها و نخاله ها را در جوی آب می ریزند و موجب تجمع آب آلوده می شوند که بوی نامطبوعی می دهد، می گوید: من و یکی از همسایه ها ناچاریم هر چند روز، در دست مان دستکش و زباله ها را خارج کنیم تا محل زندگی مان تمیز بماند.او از استاندار درخواست می کند به مشکلات ساکنان این محله به شکل ویژه رسیدگی شود.
نگهداری دام ها
نگهداری دام از دیگر معضلاتی است که اهالی باقرخان با آن مواجه هستند، یکی از ساکنان باقرخان 27 با اشاره به این که نمی دانیم آسفالت نبودن کوچه ها را تحمل کنیم یا بوی نامطبوعی را که حاصل نگهداری دام در برخی خانه هاست؟ می گوید: تعدادی از اهالی این منطقه با نگهداری و حتی رها کردن دام های خود، مایه عذاب مان شده اند و به تذکرهای ما به هیچ وجه توجه نمی کنند.او با بیان این که 20 سال است ساکن باقرخان هستم و پیشرفت چندانی را در این محله ندیده ام، ادامه می دهد: کاش افرادی که در مناطق مسکونی از دام نگهداری می کنند، جریمه شوند تا محیط را به خاطر نوع زندگی خود آلوده نکنند.
فریاد نبود بهداشت
در این محله مرکز بهداشت وجود دارد اما بهداشت نیست! ماسک های رها شده در محله فریاد نبود بهداشت را می زند اما گویا گوش شنوایی نیست ولو کنار مرکز بهداشت باشد.
انگار این صدا را کسی نمی شنود و هیچ چشم بهداشتی این مشکل را نمی بصیند. یکی از اهالی می گوید: مرکز بهداشت در این محله قرار دارد اما برخی از افراد، ماسک و دستکش های یک بار مصرف خود را در زمین رها شده ای که در مجاورت ساختمان مرکز بهداشت قرار دارد، می اندازند و موجب آلودگی محیط می شوند. او با اشاره به مشکلات این محله می گوید: به نظر می رسد این جا جزو بجنورد نیست که توجه چندانی به خدمات رسانی آن نمی شود.
گوری برای مخزن زباله!
شهروندی دیگر به ماجرای تعبیه مخزن زباله می پردازد، گویا پس از کلی رفت و آمد، شهرداری به تعبیه آن راضی می شود اما مخزن بی انصافی می کند و شیرابه های زباله را بیرون می ریزد؛ مخزنی که مانند تور سوراخ سوراخ شده است! زباله های برخی ساکنان به منظره گوری برای این مخزن شده است!
جنگ با میکروب ها
خادم افتخاری با محاسن برفی و قد خمیده اش بیلی را برداشته و زباله ها را به سمت دیگری انتقال می دهد تا همشهریانش از شر میکروب ها خلاص شوند، به خصوص نوه او که همراه با همسن و سالانش در این زمین بازی می کنند. او به جنگ میکروب هایی رفته که طفلان معصوم را تهدید می کند.اما بچه ها هم حق دارند این جا بازی کنند چون زمین بازی دیگری وجود ندارد جز همین زمین های رها شده.
اجساد سگ، گربه و گوسفند
بگذریم از این که این محله، جزیره ای است در میان زمین های رها شده و بوی اجساد برخی حیوانات بر معضلات آن افزوده است؛ اجساد رها شده حیواناتی همچون سگ، گربه و حتی گوسفند. سگ هایی که به سراغ این اجساد می آیند قصه ای دیدنی و شنیدنی است که یکی از اهالی آن را تعریف می کند؛ قصه ای فراتر از انتشار میکروب های منتشر شده، جایی که جنگ سگ های ولگرد و گربه های گرسنه می شود و خود ماجرایی دارد.یکی از بانوان می گوید: چندی قبل زمانی که صبح زود در حال رفتن به محل کارم بودم با دیدن چهره ترسناک و متلاشی شده سگ در زمین مجاور منزل مان، خیلی ترسیدم اما نمی توانستم به آن نزدیک شوم و آن را از محل زندگی مان دور کنم.او با اشاره به این که این جسد تا چند روز جا خوش کرده بود تا این که همسرم از مسافرت بازگشت، ادامه می دهد: برخی از همسایه ها که از دام نگهداری می کنند، وقتی دام شان را از دست می دهند آن را در زمین های اطراف رها می کنند.
این محله را که کوه باباموسی آن را زیر نظر قرار داده و رخت سفیدش از دور دست پیداست ترک می کنم؛ کوهی که از آن بالا مشکلات محله های زیر پای خود را می بیند و شاید تن استوارش برای برخی از آن ها می لرزد؛ درست مانند زن سرپرست خانواری که تنش از ریزش دیوار منزل خود به دلیل رها شدن فاضلاب برخی ساکنان و سرازیر شدن آن می لرزد و اشک می ریزد.