صدیقی
در یک بزنگاه در تله نارفیق و البته طمع خود گرفتار شد. به گفته خودش می خواست راه صد ساله را یک شبه طی کند غافل از این که قدم در باتلاقی می گذارد که بیرون آمدن از آن تاوان سنگینی همچون زندان را در پی خواهد داشت.
شغل اش تراشکاری بود و به جای تراش مشکلات زندگی به تلاش برای به دست آوردن پول بادآورده از راه نامشروع پرداخت و زندگی اش را به پرتگاه کشاند. با بیراهه رفتن، زندگی اش به بن بست کشیده شد و خانواده اش را پیش بقیه سرافکنده کرد. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با مرد 45 ساله محکوم به حبس ابد می خوانید.
به چه جرمی اسیر میله های زندان شدی؟
6سال است که به جرم قاچاق مواد در زندان روزگارم را سپری می کنم.
سابقه کیفری داری؟ اعتیاد چطور؟
سابقه کیفری نداشتم اما مصرف کننده مواد بودم.
شغل ات چیست؟ چقدر سواد داری؟
تراشکار بودم. البته غیر از تراشکاری کارهای متفرقه ساختمانی را هم انجام می دادم.
آیا همسر و فرزند داری؟
بله 3 فرزند قد و نیم قد دارم که با ندانم کاری و البته طمع زندگی و آینده آن ها را به قهقرا بردم.
فقط حمل کننده مواد بودی؟
نقش من فقط حمل و جا به جایی مواد بود و در بقیه کارها هیچ نقشی نداشتم. قبل از وارد شدن در منجلاب مواد تراشکاری داشتم و مشغول کار خودم بود اما بعد از مدتی به واسطه گرفتن پول بهره ای کم آوردم و رفته رفته با زیاد شدن بدهی ام ورشکست و مجبور شدم مغازه ام را جمع کنم. بعد از این اتفاق بیکار شدم و با یکی از دوستانم که در کار سقف کاذب بود، شروع به کار کردم و مدام بین شهرها در رفت و آمد بودم. درآمدش بد نبود اما طمع باعث شد دست از این کار بکشم و وارد باتلاق مواد شوم.
کمی از ماجرای چگونگی وارد شدنت به کار قاچاق مواد تعریف کن.
سر یک پیشنهاد وسوسه انگیز یکی از دوستان قدیمی ام این اتفاق افتاد. ماجرا از این قرار است که روزی به مغازه یکی از دوستانم رفتم و صحبت از کار و کاسبی شد. دوست ناباب من با حرف های گمراه کننده اش و البته کمی متلک در مورد کارم مرا به فکر واداشت. دوستم می گفت که تا کی باید آواره این شهر و آن شهر باشی، در این مدت چیزی عایدت نشده و مدام هشت ات در گرو نه ات است.
او با این حرف های تحریک آمیز مرا وسوسه کرد. دوستم به من گفت که اگر کمی زرنگ باشم می توانم در مدت کمی زندگی ام را سر و سامان دهم و بالاخره تصمیم گرفتم با او همکاری کنم.
برای جا به جایی مواد چقدر پول دریافت میکردی؟
بابت هر جا به جایی از یک تا چند میلیون تومان می گرفتم. البته پول بادآورده بود چون به واسطه کار نه چندان زیاد این مقدار پول گیرم می آمد.
چطور دستگیر شدی؟
بعد از این که وارد کار جا به جایی و نگهداری مواد شدم، طبق آدرس اعلامی از سوی صاحب مواد آن را به دست خریدار می رساندم. با هر بار جا به جایی مواد حرص و طمع من بیشتر می شد و دفعه بعد سعی می کردم برای دریافت مزد بیشتر مقدار زیادی مواد جا به جا و به خیال واهی زندگی ام را دگرگون کنم و سری در میان سرها درآورم. در همین فکر و خیال و توهم به کار جا به جایی مواد ادامه دادم تا این که روزی در حین تحویل مواد به مشتری گیر افتادم و تمام نقشه های خیالی من نقش بر آب شد و تا به خودم آمدم دیدم پشت میله های زندان هستم.
چه حکمی برایت صادر شد؟
بعد از دستگیری به جرم حمل مواد زیاد آن هم از نوع صنعتی حکم ام اعدام بود اما به خاطر نداشتن سابقه کیفری به حبس ابد تقلیل یافت. این حکم فرصتی شد تا به اصلاح روش زندگی و گذشته تاریکم بپردازم.
حرف آخر؟
فکر می کردم با کار خلاف می توانم زندگی ام را سر و سامان دهم اما خبر نداشتم که این فقط سراب است. با ندانم کاری وارد بازی خطرناکی شدم که جز بدنامی و پشیمانی چیزی عاید خودم و خانواده ام نشد، با این کارم خانواده ام را پیش دوست و آشنا سرافکنده و محتاج کردم.
همسرم دیگر تحمل ندارد و نمی خواهد به زندگی مشترک با من ادامه دهد، البته حق هم دارد چون من برایش کاری نکردم و فقط او را بیش از پیش در گرفتاری غرق کردم.