از رفیق بازی تا کارتن خوابی
تعداد بازدید : 107
لغزش های بی پایان مسافر کمپ
صدیقی
تحصیلات دانشگاهی داشت اما دنبال هیجانات زودگذر بود. در زمینه نصب دوربین مدار بسته فعالیت می کرد اما مدار زندگی اش را با دود بست و از بن ویران کرد.
حاصل چندین سال بیراهه رفتن او چیزی جز دربه دری، از هم پاشیدن زندگی مشترک اولش و کارتن خوابی بود. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با مردی که هم اکنون در کمپ به سر می برد، می خوانید.
چطور شد سر از کمپ درآوردی؟
بیش از 2 ماه است که به خاطر اعتیاد به مواد صنعتی به امید رهایی از این بلای خانمان سوز شب هایم را در کمپ صبح می کنم.
شغل ات چه بود؟ آیا سواد داری؟
فوق دیپلم مهندسی برق گرفتم و وارد کار تعمیر و نصب دوربین های مدار بسته شدم. البته بعضی از مواقع کار ساختمانی می کردم.
چرا به مواد آلوده شدی؟
دلیل اش رفیق بازی و شب نشینی های گاه و بی گاه بود. قبل از دانشگاه به شکل تفننی سیگاری و مواد سنتی مصرف می کردم. بعد از این که وارد دانشگاه شدم ماجرا عوض شد و با همکلاسی هایم که اتاق مجردی داشتند مواد مصرف می کردم تا به خیال خودم بیشتر درس بخوانم. همین ماجرا باعث شد رفته رفته در دام اعتیاد بیفتم و آینده ام تباه شود.
کسی به اعتیادت مشکوک نشد؟
اوایل به ظاهرم می رسیدم و اگر کسی شک می کرد، زیر بار نمی رفتم و می گفتم حتی از نزدیک مواد را ندیده ام چه برسد به آن که مصرف کنم.
بالاخره ماه پشت ابر نماند و پدرم به خاطر رفتارهای غیر معمول و بیدار ماندن های شبانه مچم را گرفت و بعد از یک کتک مفصل مدتی مرا در زیرزمین خانه زندانی کرد تا تکلیف ام را روشن کند. بعد از مدتی پاک و از زیرزمین خارج شدم اما دوباره همان آش و همان کاسه شد. پدرم از دود و اعتیاد بدش می آمد، برای همین به شدت با قلیان و سیگار مخالف بود.
چرا دوباره لغزش پیدا کردی؟
به خاطر زورگویی پدرم بود. او فکر می کرد برای دست کشیدن از مواد باید ازدواج کنم، روزی بدون مشورت با من از دختر دایی ام خواستگاری کرد که اصلا به او علاقه نداشتم.
جرئت نکردم سر عقد حاضر نشوم، برای همین از سر اجبار با دختر دایی ام نامزد کردم و سر این ماجرا افسرده شدم و دوباره به سراغ مواد رفتم.
اوایل هیچ کس از اعتیادم بویی نبرد اما به خاطر رفتارهای غیر طبیعی پدر زنم به من شک کرد و روزی مچم را گرفت و کار به جای باریک کشیده شد. هر چقدر تلاش کردم خانواده همسرم به من فرصت بدهند اما فایده ای نداشت و دایی ام طلاق دخترش را از من گرفت و هر کسی پی زندگی اش رفت. به خاطر این ماجرا اعصابم به هم ریخت و از زادگاهم بیرون زدم و مدتی به عنوان شاگرد در یک مغازه تعمیر دوربین های مدار بسته مشغول به کار شدم.
بعد از مدتی در یک پارک با مواد صنعتی آشنا شدم و همین اتفاق باعث شد از هستی ساقط شوم. بعد از اعتیاد به مواد صنعتی نزدیک به 3 سال کارتن خواب شدم و در این مدت روزهایم را در پارک ها و گوشه خیابان ها سپری می کردم.
زمستان ها در هوای سرد برای جا با سایر کارتن خواب ها دعوا می کردم و شب ها در جوی آب و زیر پل می خوابیدم و روزها را با جمع کردن ضایعات سپری و بعضی از مواقع با سرقت هزینه موادم را جور می کردم. خانواده ام اصلاً دنبالم نیامدند، خودم هم تمایلی به رفتن نزد آن ها نداشتم چون دنیا را برای خودم تمام شده می دانستم.
زور مواد خیلی بیشتر از اراده ضعیف من بود. بعد از سال ها آوارگی خسته شدم و به زادگاهم برگشتم. شاید اگر پدر نامزدم به من فرصت می داد این اتفاقات تلخ برایم رخ نمی داد.
بعد از برگشت به خانه چه کار کردی؟
چند بار به کمپ رفتم اما فایده نداشت و دوباره پایم می لغزید. بار آخر توانستم بر اعتیادم غلبه کنم و مدتی پاک بمانم. بعد از پاک شدن در یک مغازه الکتریکی و دوربین های مداربسته مشغول به کار شدم و اوضاع مالی ام بهتر شد و به زندگی عادی برگشتم. بعد از این اتفاق دوباره ازدواج کردم. همسرم می دانست که سابقه اعتیاد دارم، به او قول دادم دیگر اشتباهم را تکرار نکنم. بعد از چند سال زندگی مشترک صاحب یک فرزند شدیم.
زمانی که زندگی ام رو به راه شد، ورق برگشت و انگار خوشی زیر دلم زد.
روزی هوس کردم به شکل تفننی مواد مصرف کنم. فکر می کردم با مصرف کنترل شده مواد و کار زیاد می توانم به کار و کاسبی ام رونق بیشتری بدهم اما مرتکب بزرگ ترین اشتباه زندگی ام شدم و دوباره داخل منجلاب افیون افتادم.
همسرت بعد از این که متوجه شد به سراغ مواد رفتی چه کار کرد؟
زمانی که متوجه شد دوباره پایم لغزیده به شدت از دستم عصبانی و جنگ و جدل بین ما شروع شد. بعد از این ماجرا از همسرم فرصت خواستم که به کمپ بیایم و خودم را اصلاح کنم و دوباره مثل سابق شوم.
الان مدتی است که روزهایم را در کمپ سپری می کنم و به خودم فرصت داده ام تا گذشته سیاهم را فراموش و اصلاح کنم و همسری خوب برای زنم و پدری ایده آل برای فرزندم باشم.