شگردهای سارق خانه ها
تعداد بازدید : 20
سازی که صبح صدایش درمی آمد!
صدیقی- داس طمع در دست گرفت تا از طریق دور زدن قانون و سرقت از مردم، آمال و آرزوهایش را درو کند اما دستش را برید. روزی ساز می زد اما به گفته خودش صدای ساز زدن های خلافش صبح ها در می آمد چون مال باخته صبح ها متوجه سرقت از خانه اش می شد و صدای آه و ناله اش در می آمد. با پول های دزدی، مثل آدم های پولدار دوستانش را به رستوران دعوت می کرد تا آن ها حسرت زندگی اش را بخورند اما خبر نداشت که باید روزی داخل زندان حسرت آن ها را بخورد که در بیرون آزادانه زندگی می کنند. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با پسر جوان و زندانی 37 ساله می خوانید.
به چه جرمی زندانی شدی؟
به جرم سرقت از منازل دستگیر و زندانی شدم.
سواد داری؟ شغل ات چه بود؟
اوایل در کار موسیقی بودم و بعد از آن به دلالی خودرو پرداختم و بعضی از مواقع هم در پیک موتوری کار می کردم. تا مقطع سیکل بیشتر درس نخواندم.
سابقه کیفری داشتی؟ دست به چند فقره سرقت زدی؟
یک بار سابقه کیفری داشتم و در مدت کار خلافم حدوداً دست به 40 فقره سرقت زدم.
همدست و اعتیاد داشتی؟
من و یک نفر دیگر بعضی مواقع دست به سرقت می زدیم. اهل دود و مواد نبودم اما در زمان سرقت نوشیدنی های الکلی مصرف می کردم تا ترسم بریزد!
چطور با همدستت آشنا شدی؟
چون در فیلم ها دیده بودم که پاتوق اغلب خلافکارها چای خانه هاست من هم به این مکان ها می رفتم و گوشه ای می نشستم و به حرف های مشتری ها گوش می دادم. از لا به لای حرف های آن ها متوجه می شدم که چطور دست به سرقت می زنند و از این راه پول به دست می آورند. من هم وسوسه شدم که سرقت از منازل را انتخاب کنم. روزی که داخل یک چای خانه بودم با یک نفر که سابقه دار بود آشنا شدم و روش سرقت را از او یاد گرفتم و در برخی مواقع با هم از منازل سرقت می کردیم.
چرا به سمت سرقت رفتی؟
پدرم فوت کرده بود و از نظر مالی وضعیت درستی نداشتیم. مادرم مستمری بگیر بود و با آن زندگی اش را اداره می کرد. وقتی از طریق ساز و موسیقی نتوانستم پول زیادی به دست آورم سراغ شغل های دیگری رفتم اما درآمدشان مرا اقناع نمی کرد. وقتی اطرافیان و بعضی از دوستانم را می دیدم که چطور لباس های گران قیمت می پوشند و ماشین مدل بالا زیر پای شان است، حسرت می خوردم، برای همین تصمیم گرفتم از طریق قانون گریزی و سرقت خیلی زود به آرزوهایم برسم.
موقع سرقت از منازل چه مواردی را در نظر می گرفتید؟
اوایل شب که کوچه ها تاریک می شد من و همدستم جلوی ساختمان های ویلایی می رفتیم که چراغ منزل شان خاموش بود. بعد از آن به بهانه ای زنگ خانه را می زدیم و چند دقیقه صبر می کردیم تا ببینیم کسی جواب می دهد یا نه و بعد از این که مطمئن می شدیم کسی داخل نیست با شگرد توپی زنی قفل در وارد خانه می شدیم و اشیای قیمتی از قبیل طلا و پول نقد را به سرقت می بردیم. البته برای سرقت از منازل آپارتمانی هم ابتدا زنگ خانه را می زدیم، اگر کسی جواب نمی داد با ترفندی خاص قفل در ورودی ساختمان را باز می کردیم و مقابل در خانه مد نظر می رفتیم. دوباره قبل از ورود به داخل واحد برای اطمینان از خالی بودن گرما و سرمای خانه را بررسی می کردیم، یعنی دست مان را زیر در ورودی می گرفتیم، اگر تابستان باد خنک یا زمستان هوای گرم بیرون می زد می فهمیدیم که احتمالاً کسی داخل خانه است و منصرف می شدیم اما اگر خبری از هوای خنک و گرم نبود با همان روش وارد خانه می شدیم و دست به سرقت لوازم قیمتی می زدیم و به سرعت از آن جا خارج می شدیم. البته جدا از این آزمایش ها به تردد در کوچه ها، دوربین های مدار بسته و حفاظ های خانه ها هم توجه می کردیم تا به دردسر نیفتیم.
طلاهای سرقتی را چطور می فروختی؟
برای فروختن طلاهای سرقتی از یک زن مطلقه که با او دوست بودم، استفاده می کردم. روزی داخل خیابان با یک زن غریبه آشنا شدم و بعد از آن طلاهای سرقتی را به او می دادم و او هم به برخی آشناهایش می فروخت و بعد از آن سهم خودش را بر می داشت و بقیه پول ها را به من می داد.
پول های سرقتی را چه کار می کردی؟
با پول های سرقتی برای خودم یک ماشین خریدم و با آن به دنبال خوشگذرانی و حیف و میل کردن پول های بادآورده می رفتم، یعنی با پول های سرقتی به دنبال برآورده کردن آرزوهایم بودم. لباس شیک برای خودم می خریدم یا دوستانم را به رستوران های خاصی می بردم تا مثل افراد پولدار رفتار کنم و دوستانم حسرت زندگی مرا بخورند اما این ها خیالی باطل بود چون می دانستم روزی باید تاوان کارهای غیرقانونی ام را بدهم.
چطور شد دستگیر شدی؟
هر چقدر آدم حرفه ای و ترفندهای مختلفی را برای دور زدن قانون بلد باشد دیر یا زود دستش رو و در چنگال قانون گرفتار می شود. من و همدستم هم روزی در حین فروش اموال سرقتی گیر افتادیم و زندانی شدیم. آخر و عاقبت دزدی، بی آبرویی و طرد شدن از خانواده و فامیل است.