اگر بگذاری
روزگاری است که دردت شده در من جاری
زجرکُش کرده مرا بستر این بیماری
باورت می کنم ای عشق! تو هم باور کن
دلم از دست تو برداشته زخمی کاری
من به شهریور چشم تو ارادت دارم
تو به دی ماه دلم گوشه چشمی داری؟
همچنان کشته مژگان توام، حرفی نیست
گرچه این هم شده دیگر سخنی تکراری
پُشت گرمم به تو، گرمای تموزی انگار
پُشت گرمم به تو ای عشق! اگر بگذاری
جواد کلیدری
اعجاز عیسی
اگر جای مروت نیست با دنیا مدارا کن
به جای دلخوری از تنگ بیرون را تماشا کن
دل از اعماق دریای صدفهای تهی بردار
همینجا در کویر خویش مروارید پیدا کن
چه شوری بهتر از برخورد برق چشمها با هم
نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن
من از مرگی سخن گفتم که پیش از مرگ میآید
به «آه عشق» کاری برتر از اعجاز عیسی کن
خطر کن! زندگی بی او چه فرقی میکند با مرگ
به اسم صبر، کم با زندگی امروز و فردا کن
فاضل نظری
اگر بگذارند
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست اگر بگذارند
من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
دل درنایی من این همه بیهوده مگرد
خانه دوست همین جاست اگر بگذارند
سند عقل مشاع است اگر بگذارند
عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند
غضب آلوده نگاهم مکنید ای مردم
دل من مال شماهاست اگر بگذارند
محمود اکرامی فر