سخت است باور کنی مادری جگر گوشه اش را شکنجه می دهد اما اعتیاد این بلای خانمان سوز چنین بلایی را سر انسان می آورد. با یکی از مادرانی که به خاطر اعتیاد و داشتن توهم فرزندش را آزار داده است گفت و گو کردیم.
چند وقت است که در این کمپ ترک اعتیاد هستی؟
چند هفته ای بیشتر نیست که اینجا در حال ترک اعتیاد و پاک شدن هستم.
چه چیزی مصرف می کردی؟
اوایل تریاک و شیره مصرف می کردم ولی به مرور به مواد صنعتی از نوع شیشه اعتیاد پیدا کردم.
آیا متاهل هستی و بچه هم داری؟
بله متاهل هستم و دو فرزند داشتم.
مگر الان نداری؟
نه، فرزند اولم فوت کرد و قانون، فرزند دومم را نیز از من سلب حضانت کرد.
همسرت کجاست؟
او هم در کمپ ترک اعتیاد است.
شغل شوهرت چه بود؟
کارگر ساده و معتاد به شیشه بود، ولی بیشتر مواقع بیکار و بی عار، فقط به دنبال مصرف مواد بود و نبودش هیچ فرقی به حال ما نداشت.
چگونه اعتیاد پیدا کردی؟
شوهرم من را وارد منجلاب اعتیاد کرد چون با این کارش می خواست من را مطیع خودش کند و جلوی غر زدن های من را بگیرد.
فرزند اولت به چه علت فوت کرد؟
فرزند اولم به علت رعایت نکردن بهداشت و تغذیه نامناسب دچار بیماری خاصی شد و به خاطر وضعیت مالی خیلی ضعیف نتوانستیم او را به خوبی مداوا کنیم. البته او بیشتر از سوء تغذیه رنج می برد چون جز مواد مخدر برای تغذیه اش نداشتم.
درکجا زندگی می کردید و درآمدتان از کجا بود؟
در یکی از روستاهای اطراف بجنورد زندگی می کردیم و درآمدمان را با کارگری روی زمین های مردم به دست می آوردیم و تمام آن را صرف هزینه مواد می کردیم.
برای چه فرزند دومت را از تو سلب حضانت کردند؟
زمانی که در مصرف شیشه زیاده روی می کردم از خود بیخود می شدم و زمانی که فرزندم از فرط درد زیاد ناشی از اعتیاد گریه می کرد عصبانی می شدم و با قاشق، بدنش را داغ می کردم و او را کتک می زدم تا آرام بگیرد و قانون به خاطر شکنجه دادنش او را از من گرفت.
فکر می کنی خودت لیاقت بزرگ کردن بچه را داشتی؟
راستش را بگم نه ، چون با این وضعیتی که من داشتم نمی توانستم خودم را جمع و جور کنم و حتی آدم های بزرگ از من می ترسیدند چطور می توانستم آینده یک بچه را تامین کنم وبه او رسیدگی کنم.
چرا فرزندت زیاد گریه و ناله می کرد؟
به علت اعتیادش زیرا در زمان خماری تنش درد و شروع به گریه می کرد.
چگونه یک بچه چند ماهه می تواند معتاد باشد؟
چون خودم معتاد بودم فرزندم از همان بدو تولد معتاد به دنیا آمد.
شوهرت چیزی نمی گفت و مانع این کارت نمی شد که بچه را کتک می زدی و آزار می دادی ؟
نه ، هر چی می کشم از دست شوهرم است او من را به این روز انداخت و معتاد کرد . غیر از مصرف مواد هیچ کسی برایش مهم نبود و مدام غرق در مصرف مواد و توهم خودش بود و با کسی کاری نداشت .
کمی از زندگی خودت و ماجرای فرزندانت بگو؟
در وضعیت بد اقتصادی و بهداشتی به خاطر اعتیاد شدید همسرم زندگی می کردیم . هر روز بدتر از گذشته در منجلاب اعتیاد شوهرم فرو می رفتیم. مدتی گذشت تا این که صاحب فرزند شدیم و بعد از تولد فرزندم آه نداشتیم که با ناله سودا کنیم چه برسد به این که از همه نظر به تغذیه و بهداشت و درمان بچه رسیدگی کنیم . شوهرم روز به روز اعتیادش بیشتر می شد و زندگی ما هر روز بیشتر در لجن و دود و دم فرو می رفت .
مدتی به این منوال گذشت تا این که فرزندم به علت رعایت نکردن بهداشت و رسیدگی نشدن بیمار شد و ما هم به علت نداشتن هزینه درمان، نتوانستیم کاری برای او انجام دهیم و تنها کاری که از دستم بر می آمد مقداری مواد به او می خوراندم تا کمی از درد و ناراحتی اش کم شود ولی طفل معصوم به علت پیشرفت بیماری اش دوام نیاورد و بعد از مدتی فوت کرد.
بعد از فوت فرزندم دچار عذاب وجدان شدیدی شدم و به پیشنهاد شوهرم برای این که کمی از ناراحتی و غصه ام کم شود دوز موادم را زیاد کردم تا شاید از حالت افسردگی بیرون بیایم.
مدتی به این منوال گذشت تا این که دوباره باردار و صاحب فرزند شدم اما این بار با دفعه اول خیلی فرق داشت و من شدیدا به شیشه اعتیاد پیدا کرده بودم به همین خاطر بچه هم داخل شکمم معتاد شده بود.
علایم داغ و سوختگی روی بدن بچه برای چه بود؟
نمی دانم . (کمی مکث می کند و اشک از چشمانش جاری می شود و با آه و افسوس ادامه می دهد) کی باور می کند یک مادر بتواند بچه خود را آن هم یک نوزاد را شکنجه دهد و با قاشق داغ کند ولی دست خودم نبود چون هر کسی که شیشه مصرف می کند دچار توهم می شود و همه را دشمن خود می بیند. زمانی که شیشه مصرف می کردم هیچ گونه کنترلی بر رفتار خودم نداشتم و با گریه و زاری بچه، اعصابم به هم می ریخت و او را کتک می زدم و گاهی هم با یک وسیله بدن نحیفش را داغ می کردم.
نگفتی آثار سوختگی روی بدن بچه بابت چه بود؟
مربوط به آب جوش بود . راستش یک روز که در مصرف شیشه زیاده روی کرده بودم وقتی خواستم کتری آب جوشی را که روی چراغ وسط خانه بود، بردارم از دستم رها شد و روی بدن بچه ریخت و دچار سوختگی شدیدی شد .
بعد از سوختگی نوزاد چه کار کردی؟
خیلی ترسیدم و هول کرده بودم و سریع نوزاد را در یک پتو پیچاندم و آن را به مرکز بهداشت روستا رساندم و آن ها نیز سریع بچه را به بیمارستان رساندند تا تحت مداوا قرار بگیرد.
کارکنان بیمارستان به تو شک نکردند که کار خودت باشد؟
چرا بعد از این که به بیمارستان رسیدم قبلا کارمند مرکز بهداشت روستا همه چیز را به کارکنان بیمارستان اطلاع داده بود و از طرف دیگر چون قبلا هم فرزند اولم فوت کرده بود و سابقه داشتم با شکایت بیمارستان و تایید آثار سوختگی روی بدن بچه از سوی پزشکی قانونی محکوم و از نگهداری بچه سلب حضانت شدم.
چطور به کمپ ترک اعتیاد آمدی؟
با اراده خودم به اینجا نیامدم اگر زودتر از این ها می آمدم شاید وضعیت طور دیگری بود . از طریق یکی از نهادهای حمایتی دولتی به اینجا منتقل شدم تا خودم را از لجن زاری که برای خودم و فرزندانم ایجاد کرده بودم رها کنم و مثل یک شهروند خوب ،سالم زندگی و از گذشته ام دوری کنم و عبرت بگیرم.