داستان شنیدنی مردمان دیارمان در دوران انقلاب؛
تعداد بازدید : 599
نان خشک اما با طعم انقلاب
نویسنده : علوی
دوباره بهمن، دوباره عطر یاس، دوباره طنین پیروزی بر فضای میهن دست همگان را می گیرد و با خود به روزهای بهمن 38 سال گذشته می برد. آن جا که مردی غیور از جنس خورشید در فضای خفقان آور میهن قدم گذاشت و با خود بوی گل سوسن و یاسمن آورد و نوید پیروزی را بر دل همگان کاشت و از آن زمان آزادی و مردانگی را بین همه مردم مشق کرد.
آن روز خیلی ها منتظر بودند تا به سلامت برسد.آن هایی که شیفته امام بودند، به تهران رفتند و آن هایی هم که نمی توانستند فقط گوش به رادیو سپرده بودند تا بدانند که ناجی شان کی از راه پر خطر می رسد.
آن روزها فقط سرد نبود فقط لرز بر تن آدمیان نمی انداخت، آن روزها تاریک بود، پر از ظلمت و زور و تنهایی. همه امید بسته بودند که امام بیاید، امام به سلامت بیاید تا آن ها بتوانند هوایی تازه کنند و زندگی را زندگی کنند. به گفته یک شهروند کهنسال که درآن دوران گویا فرزندانش جریان انقلاب را پی گیری می کردند، تعداد زیادی از کارخانه ها و مدارس تعطیل شده بود و عده ای از مردم نیز برای دیدن امام راهی پایتخت شده بودند. وی که تمایلی به ذکر نامش ندارد، ادامه می دهد: آن روزها بیشتر جوان ها افکار و عقاید امام را دنبال می کردند و پنهانی نوارها و اعلامیه های امام را گوش می دادند تا بتوانند مسیر درست را انتخاب کنند.ایران در انتظار امام خمینی (ره) غرق در سرور بود. مردم تهران به شوق ورود امام، خیابانها را آب و جارو کرده بودند، مردم استان هم عقب نماندند و بین هم شیرینی و شکلات پخش کردند، بوی اسپند در میدان های مرکزی شهر در فضا جاری و بارقه های امید در دل ها زنده شده بود.
به گفته چند نفر از کسبه قدیمی بجنورد زمانی که مردم فهمیدند امام به سلامت به تهران رسیده اند، موجی از شادی در خیابان ها بلند شد. همه ساعت 9 و 27 دقیقه صبح، را به خاطر سپردند و یاد شهدای انقلاب را تا ابد بر دل حک کردند. آن ها رشادت های شهید «منصور حصاری» و «حسن حسن آبادی» را هنوز به یاد دارند و از خاطر نخواهند برد که چه خون هایی ریخته شد تا انقلاب به ثمر رسید چنان که یکی از شهروندان کهنسال بجنوردی صحنه هایی از شهادت شهید «حسن حسن آبادی» را به یاد دارد و بیان می کند: آن روزها راننده تاکسی بودم و در حال جابجایی مسافر از سمت میدان کارگر به طرف بیمارستان امام رضا(ع) بودم که در میانه راه و نزدیک به میدان شهید دیدم به یک باره جمعیت زیادی به سمت میدان دویدند و ژاندارم ها نیز به دنبال مردم بودند و آن ها را با باتوم می زدند. «مهرنیا» که با دیدن جمعیت تغییر مسیر داده بود، عنوان می کند: عبور از میان جمعیت غیر ممکن بود و ناچار شدم تا تغییر مسیر بدهم که در میانه راه متوجه شدم که یک دانش آموز بجنوردی تیر خورد و نیروهای مردمی برای آن که او را نجات دهند وی را به حمام جاجرمی که در آن نزدیکی بود، بردند و از آن جا به بیمارستان منتقل کردند اما ساعاتی بعد به درجه رفیع شهادت نائل شد. وی که در تشییع پیکر شهید «حسن آبادی»، این مبارز محصل بوده است، عنوان می کند: تشییع پیکر این محصل شهید بسیار باشکوه بود و جمعیت زیادی در این مراسم شرکت کرده بودند و یک روحانی نیز در این مراسم سخنرانی بسیار خوبی کرد که در شرکت مردم در راهپیمایی های بعدی علیه رژیم بسیار موثر بود و به آن ها انگیزه شرکت گسترده تری را داد تا این که این راهپیمایی ها و مبارزه ها در 22 بهمن 57 به ثمر نشست.
حضور در تهران
«مهدی الهی فرد» نویسنده مجموعه کتاب انقلاب اسلامی در خراسان شمالی، به خوبی به خاطرات انقلاب پرداخته است و عقیده دارد: همان گونه که ما در واقعه عاشورا نبودیم اما برایمان روایت های زیادی وجود دارد واقعه انقلاب نیز همین طور است و افرادی که حضور نداشته اند هم می توانند از زبان شاهدان عینی نقل خاطره کنند. وی ادامه می دهد: خاطرات انقلاب در سینه بسیاری از شاهدان عینی محبوس شده بود که به سراغ آن ها رفتیم چنان که مردم این منطقه در بهمن ماه سال 57 و بر طبق روایتی که قرار بوده امام 6 بهمن به ایران بازگردند از چند روز قبل از این تاریخ به تهران رفتند. وی به بیان خاطره ای از مردمی که در کف میدان بودندمی پردازد و میگوید: عده زیادی از مردم از شهرهای استان به تهران رفتند بنا به گفته بسیاری از آن ها چون هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود و هنوز رژیم شاه بر مسند قدرت بود، می ترسیدند که آسیبی به امام وارد کنند و احتمال می دادند که جان امام در خطر باشد بنابراین از شهرهای مختلف استان به تهران رفتند تا در تیم محافظت کننده امام قرار بگیرند. وی عنوان می کند: عده ای از مردم آشخانه با یک دستگاه مینی بوس راهی تهران شدند و جالب است که تصور می کردند که شاید نانوایی های تهران تعطیل باشد یا حکومت به آن ها آرد نداده باشد از این رو با خود نان خشک کردند و مقدار زیادی با خود به تهران بردند و رفتند تا هم بتوانند در راه حفاظت از امام خود جانفشانی کنند و هم بتوانند در مراسم استقبال از این شخصیت بی نظیر شرکت کنند.