راننده ای که فرمان زندگی اش را به سمت طمع چرخاند
تعداد بازدید : 336
دنده عقب به سمت نابودی زندگی
صدیقی -روزگاری فرمان زندگی در دستانش قدرت مانور دادن را داشت و جاده های روزگار مطیع و زیر پایش بودند اما به خاطر طمع دچار خطای دید شد و فرمان از دستش رها شد و سر از زندان در آورد و همدم میله های سرد شد. این زندانی، چگونگی در مسیر خلاف قرار گرفتن زندگی اش را در گفت و گو با خبرنگار ما عنوان می کند.
چند وقت است که در زندان هستی؟
نزدیک به 2سال است که همدم میله های زندان شده ام.
جرمت چیست؟
قاچاق مواد مخدر .
چه نوع موادی قاچاق می کردی؟
حشیش و انواع مواد دیگر.
شغلت چه بود؟
راننده ترانزیت بودم.
با تریلی مواد جابجا می کردی؟
بله . داخل بار، مواد جاسازی می کردیم.
چندمین باری بود که مواد جابجا می کردی؟
بار اولم بود ولی بعدا فهمیدم که صاحب کارم از مدت ها قبل با این روش مواد جابجا می کرد و در این کار خبره شده بود. اگر صاحب کارم مواد جابجا می کرد من از ماجرا اطلاعی نداشتم و به تنهایی و بدون مشارکت من اقدام به قاچاق مواد می کرد.
گفتی حشیش جابجا می کردی مقدارش چقدر بود؟
حدود 94 کیلو حشیش قاچاق کردم.
چه حکمی برایت صادر شده است؟
حکم ابد برایم صادر شد.
این همه حشیش را برای چه کسی قاچاق می کردید؟
برای یک خریدار که قبلا سفارش داده بود می بردیم.
اعتیاد داشتی؟
نه اصلا اهل این جورکارها نبودم.
قبل از رانندگی چکار می کردی؟
من از همان نوجوانی بعد از اینکه ترک تحصیل کردم به دنبال کار رانندگی رفتم و در این شغل ماندگار شدم.
چقدر سواد داری؟
تا مقطع سیکل بیشتر درس نخواندم.
چند وقت بود که برای صاحب کارت کار می کردی؟
حدود هشت سالی بود که برای او کار می کردم.
مگر درآمد راننده ترانزیت کم بود که وارد کار قاچاق مواد شدی؟
درآمدش بد نبود. مدام در سفر بودیم و از یک استان به یک استان دیگر بار جابه جا می کردیم. صاحب کارم این قدر زیر پایم نشست و از درآمد خوب و باد آورده که با حقوق یک سالم برابری می کرد گفت تا این که وسوسه شدم و وارد این بازی خطرناک شدم.
کمی از ماجرای وارد شدن به این کار خطرناک و نحوه جابجا کردن مواد بگو.
مدت زیادی بود که به عنوان راننده برای صاحب ماشین کار می کردم و در این مدت تلاش می کردم کارم را صادقانه انجام دهم. به خاطر همین روزی صاحب کارم از آینده و مشکلات پیش رو حرف زد و بعد از مقدمه چینی سر اصل مطلب رفت و به من گفت که مدتی است در کنار حمل بار، گاهی مواد بدون اطلاع من جا به جا می کند و به خاطر همین می خواهد من را هم در سود این کار شریک کند. اول ترسیدم اما صاحب کارم با چرب زبانی، اعتماد به نفس کاذب به من داد و ته دلم را قرص کرد. بعد از کمی مقاومت با سبک و سنگین کردن کار قبول کردم . روز موعود بعد از بارگیری به سمت یک شهر بندری به راه افتادیم و بعد از تحویل بار و هنگام بار زدن دوباره کالا و اثاثیه با کمک صاحب کارم مقدار زیادی حشیش داخل کارتن ها جاسازی کردیم و بعد از پلمب بار به سمت مقصد که یکی از شهرهای خراسان شمالی بود به راه افتادیم.
چطور شد که گیر افتادید؟
بعد از چند روز بالاخره بدون دردسر به مقصد رسیدیم و هر دو خوشحال بودیم که بار خودمان را خواهیم بست. هنگامی که جلوی یک انبار رفتیم تا کالا و اثاثیه بارگیری شده را تخلیه کنیم زمان تخلیه وقتی که مواد را از داخل کارتن های جاسازی شده بیرون آوردیم و قصد جابجایی مواد را داشتیم ماموران سر رسیدند و ما را هنگام ارتکاب جرم دستگیر کردند و همه نقشه هایمان نقش بر باد شد و دست آخر هم به زندان افتادیم.
متاهل هستی؟
بله. دو فرزند خردسال دارم.
فکر خانواده ات را نکردی که بعد از تو چه سرنوشتی پیدا می کنند؟
اوایل که اصلاً فکر نمی کردم که روزی گیر بیفتیم چون صاحب کارم از مدت ها قبل در این کار بود و تا آن موقع مشکلی برایش پیش نیامده بود. در واقع من هم به خاطر فکر خام و غلطم که آینده فرزندان و خانواده ام را با این کارم تامین می کنم وارد این کار مخرب وخانمان سوز شدم.
خانواده ات با این وضعیت تو کنار آمده اند؟
اوایل خانواده ام خیلی تلاش کردند که خودشان را با این شرایط وفق بدهند و شرایط سخت موجود را تحمل کنند اما رفته رفته مشکلات بر خانواده ام به خصوص همسرم غلبه کرد و طاقت به دوش کشیدن آن ها را نداشتند و الان هم چند ماهی است که زندگی ام دچار توفان شده است. همسرم دیگر مثل سابق حاضر نیست که به این زندگی ادامه بدهد و الان هم درخواست طلاق داده و مدتی است که این کشمکش ادامه دارد.