نگاهی معنادار به افق می کند و با مرور تقویم عمرش روزهای باقی مانده از محکومیتش را میشمرد. نگرانی در چشمانش موج می زند و آینده فرزندانش را مه آلود می بیند. چند روز بیشتر از مرخصی اش نمانده تا دوباره به زندان برگردد. سن وسالی از او گذشته و گرد پیری بر سر و صورتش نشسته است . به جای بازنشسته شدن بعد از این همه سال کار و تلاش و گذراندن اوقات کنار خانواده حالا باید همدم میله های سرد زندان باشد و روزهای عمرش را در زندان سپری کند. می گوید در یک بزنگاه گرفتار وسوسه شد و افسار زندگی اش را به طمع سپرد و زندگی اش را در باتلاق فرو برد. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با مرد زندانی می خوانید.
چند وقت است و به خاطر چه کاری اسیر میله های زندان شده ای؟
10ماه است که به خاطر قاچاق مواد در حبس هستم.
چه نوع مواد و چه مقدار از تو کشف شد؟
205کیلو تریاک از من گرفتند.
شغلت چه بود و چند سال داری ؟
57 سال دارم و راننده کامیون بودم.
این همه مواد را از کجا آوردی؟
مال من نبود؛ من فقط راننده بودم و از جاسازی مواد در کامیون بی خبر بودم.
چه شد که به سمت رانندگی سوق پیدا کردی؟
از جوانی عاشق رانندگی بودم. بعد از چندین سال رانندگی از این کار خسته شدم و با یک نفر شریک شدم و وارد کار و کاسبی شدم. اما در یک سهل انگاری و اعتماد بی جا، شریکم دار و ندارم را بالا کشید و ورشکست شدم. بعد از مدتی بیکاری و بالا آوردن بدهی به ناچار دوباره به سراغ رانندگی رفتم تا این که کارم به اینجا کشید.
چه شد وارد کار سوداگری مرگ شدی؟
گفتم که من اصلا از مبدا تا زمانی که نزدیک مقصد شدم از موضوع جاسازی مواد در کامیون بی خبر بودم و به نوعی قربانی این سناریوی از پیش طراحی شده بودم.من فقط راننده کامیون بودم و زمانی که کامیون را برای تخلیه بار در ترمینال گذاشته بودم گویا صاحب ماشین با یک نفر دیگر مواد را در غیاب من در محفظه ای که از قبل در ماشین کار گذاشته بودند جاسازی کرده بودند و من هم بدون اطلاع از جاسازی مواد در کامیون بدون استرس بعد از تحویل بار به سمت مقصد حرکت کردم تا این که دستگیر شدم.
چطور با صاحب کامیون آشنا شدی؟
آشنایی من با صاحب کامیون در واقع از یک درددل ساده شروع شد. ماجرا از این قرار بود که روزی که منتظر بارگیری کامیون داخل ترمینال یکی از شهرهای شرقی بودم ، سر یک موضوع با صاحب کامیون آشنا شدم و با او درد دل کردم. وقتی صاحب کامیون غریبه از اوضاع زندگی من با خبر شد به من پیشنهاد کار با حقوق بالا را داد و من هم با توجه به این که مستاجر بودم و به پول نیاز داشتم قبول کردم و بعد از چند ماه روی کامیون او مشغول به کار شدم.
بعد از مدتی یک بار سوخت به کشور افغانستان بردم و در خارج از یکی از شهرها داخل ترمینال منتظر صاحب بار شدم تا بار را تحویل بگیرد . حدود یک هفته ای طول کشید و با توجه به نبود جا و مکان داخل ترمینال برای استراحت مجبور شدم به داخل شهر بروم. گویا در همین زمان بود که مواد را در کامیون بدون اطلاع من جاسازی کرده بودند. روزی که بار را تحویل صاحبش دادم از مبدا طبق معمول خالی به سمت مقصد که بجنورد بود به راه افتادم. با توجه به این که از جاسازی مواد تا زمان رسیدن به مقصد بی اطلاع بودم بدون استرس و با خیال راحت همه ایست و بازرسی ها را رد کردم. زمانی که به اولین شهرستان رسیدم شخص ناشناسی با من تماس گرفت و گفت از طرف صاحب ماشین ماموریت دارد که ماشین را تحویل بگیرد چون مشکلی برای صاحب ماشین پیش آمده و نمی تواند ماشین را از من تحویل بگیرد. من هم بعد از شنیدن حرفش باور کردم و شماره تماس او را گرفتم و دوباره به سمت بجنورد حرکت کردم. زمانی که نزدیک شهر شدم دوباره همان شخص ناشناس با من تماس گرفت و از من خواست که خونسرد باشم و فقط به حرف هایش گوش کنم. فرد ناشناس بعد از کمی مقدمه چینی عنوان کرد که حدود 5کیلو مواد داخل کامیون جاسازی شده و از من خواست که کامیون را به آدرس مورد نظرش ببرم. بعد از شنیدن صحبت هایش ترسیدم و شروع به جر و بحث با او کردم. مرد ناشناس پشت تلفن با ترفند زیرکانه ای دل من را قرص کرد و گفت تا اینجا بدون مشکل آمده ای و همه ایست و بازرسی های مهم را رد کرده ای و هیچ خطری من را تهدید نمی کند . وقتی با مخالفت من رو به رو شد پیشنهاد داد به خاطر این کارم چند میلیون تومان دستمزد بگیرم. من هم بعد از شنیدن پول چند میلیونی با توجه مستاجر بودنم وسوسه شدم و قبول کردم. البته اگر مقدار واقعی اش را می گفت صد درصد قبول نمی کردم. وقتی به سمت آدرس مورد نظری که داده بود رسیدم شخص ناشناس سوار کامیون شد و بعد از صحبت از من خواست پشت سر ماشین شخصی اش حرکت کنم. من هم به دنبال ماشین او به راه افتادم تا این که جلوی خانه او رسیدیم. در همین لحظه بود که ماموران از راه رسیدند و ما را دستگیر کردند.
کی از مقدار واقعی مواد در کامیون اطلاع پیدا کردی؟
زمانی که پلیس کامیون را به پارکینگ انتقال و مورد تفتیش قرار داد و تازه بعد از بازجویی بود که متوجه مقدار واقعی مواد که بالای 200کیلو بود شدم.
به خاطر این کار چه حکمی برایت صادر شد؟
چون بار اولم بود علاوه بر 15 سال حبس 27میلیون تومان جریمه هم برایم صادر شد.
چند فرزند داری؟
3فرزند دارم که یکی از آنها معلول است.
خانواده ات بعد از زندانی شدنت چه کار کردند؟
زندگی آنها بدتر از قبل شد. اگر دو پسربزرگم نبودند و سر ساختمان های مردم کارگری نمی کردند تا مخارج زندگی و اجاره خانه را فراهم کنند الان نمی دانستم چه بلایی سر خانواده ام می آمد. با توجه به معلولیت فرزند آخرم خیلی زندگی برای خانواده ام عذاب آور شده و علاوه بر آن تحمل این وضعیت برای خودم هم سخت و غیر قابل تحمل شده است. از نگاه دو پسر بزرگم خجالت می کشم چرا که به جای این که برای آنها قدمی بر می داشتم و آنها را سر و سامان می دادم الان آنها خرج زندگی خانواده و من را می دهند و جوانی شان را به پای من گذاشته اند.