
سحرگاهان، در دل تاریکی شب، صدای دعای سحر موذن وقتی برمی خاست، دل روزه داران را به لرزه می انداخت و آن ها را از خواب سنگین به پای سفره های پر برکت سحری می کشاند. همان سفره های بی ریایی که در خانه بیشتر مردم پهن بود و قوت ساده آن باعث می شد تا هر در و همسایه ای به خود اجازه دهد، در خانه دیگری را بزند و از سر تنهایی کنار خانواده دیگری بنشیند و سحر را با همسایگان خود بگذراند. آن سال ها مانند اکنون در هر کوی و برزن مسجد و حسینیه ای به پا بود و همه روزه داران را به سمت خود می کشید تا روزه داران لحظات عرفانی و معنوی سحر و افطار را در کنار هم سپری کنند. وقتی ماه مبارک رمضان از نیمه می گذشت و کم کم شب های احیا نزدیک می شد، در و دیوار مسجدها با همان دیوارهای کاهگلی و ساده اش سیاه پوش می شد و به گفته برخی قدیمی ها، مردم در سیاه پوش کردن حسینیه ها و مساجد نقش اساسی داشتند و از چند روز مانده به شب های قدر برای بر پا شدن این مراسم تدارک می دیدند.
یکی از شهروندان که دوران کودکی خود و برپایی مراسم شب های قدر زمان قدیم را به یاد دارد، بیان می کند: زمانی که 6 یا 7 سال بیشتر نداشتم به خاطر دارم همراه با مادر و خواهرم به مسجد محله مان که مسجد «دروازه گرگان» بود، می رفتیم به طوری که شب خوان ها با طبلی که در هر سحرگاه به صدا در می آوردند، خفتگان را از خواب بیدار می کردند و برخی از آن ها پس از خوردن سحری راهی مسجد می شدند. «فردوس مستوفیان» ادامه می دهد: ما نیز مانند بقیه همسایگان برای خواندن نماز صبح راهی مسجد محل می شدیم. وی درباره برپایی مراسم شب های قدر هم عنوان می کند: آن زمان وسیله نقلیه وجود نداشت و عده ای از اهالی محل یا متولیان مسجد با چهارپایان وسایل مورد نیاز برای عزاداری را می آوردند و دور تا دور مسجد را با پارچه های سبز و سیاه می پوشاندند. وی که آن روزها را به خوبی به یاد دارد، برپایی چنین مراسم مذهبی را بسیار موثر می داند، می گوید: در شب های قدر زمان قدیم مانند اکنون مردم عزاداری می کردند و سخنران وقایع مربوط به شب های احیا و قدر را با زبانی شیوا برای مردم بازگو می کرد، پس از مراسم عزاداری نیز با نان، خرما و شیر از مردم پذیرایی می شد و اگر فردی برای این شب ها نذری داشت، نذری خود را به مسجد می آورد و بین مردم پخش می کرد. وی مسجد دروازه گرگان را یکی از قدیمی ترین مسجدهایی می داند که علاوه بر اهالی چهارراه فعلی شهید صفا، مردم برخی دیگر از مناطق شهر نیز به آن جا می آمدند به طوری که تا سال ها پیش هم مراسم شب های قدر به طور با شکوه در این مسجد برگزار می شد.
شهروند کهنسالی هم که کم و بیش خاطراتی از شب های قدر دارد، عنوان می کند: بسیاری از آن هایی که نذری داشتند یا می خواستند اقوام و خویشان را به صرف افطاری دعوت کنند، مراسم خود را در شب های قدر برپا می کردند . «شهابی» ادامه می دهد: بعد از آن که سخنران مسجد درباره شب های قدر و ضربت خوردن مولای متقیان صحبت می کرد، دعاهای مخصوص این شب خوانده می شد و مردم در پایان مراسم قرآن بر سر می گذاشتند. وی بیان می کند: زمانی که ماه مبارک رمضان هم زمان با فصل تابستان بود، در حیاط مساجد فرش پهن می کردند و مردم همه دور تا دور هم می نشستند، آن موقع ها از برق خبری نبود هر که برای آمدن به مسجد چراغ فانوس کوچکی در دست می گرفت و آن را دم در مسجد می گذاشت، زیر نور کم سوی فانوس ها دعاهای این شب خوانده می شد و در زمان هایی که ماه مبارک رمضان با فصل سرما مصادف بود، مردم به سختی از میان برف های سنگینی که در آن زمان ها می بارید، می گذشتند تا خود را به مسجد برسانند و در کنار دیگران نماز صد رکعتی این شب را بخوانند.به گفته یکی دیگر از شهروندان، در بجنورد قدیم ماه مبارک رمضان برای مردم از قداست ویژه ای برخوردار بود و مردم به آن اهمیت زیادی می دادند. مردم قبل از آمدن ماه مبارک رمضان خانه تکانی می کردند و از چند روز مانده به فرا رسیدن شب های قدر نیز مراسم شادی خود را متوقف و خود را مهیای آمدن شب های احیا می کردند. مردها به کمک جوان ترها به غبارروبی مساجد و اماکن مذهبی می پرداختند.
شهروندی دیگر هم می گوید: از زمانی که شب های قدر شروع می شد، برخی از افراد هنگام افطار و سحر کنار هم جمع می شدند و برای نیازمندان افطاری مختصری درست می کردند سپس هر که نیازمندی را می شناخت جلو می افتاد و با کمک بقیه غذاهای تهیه شده را بین نیازمندان تقسیم می کردند. « مظفری» خاطرنشان می کند: بازار افطاری دادن هم در شب های قدر داغ بود و بسیاری از مردم از این فرصت استفاده می کردند تا بتوانند میهمانان خود را برای صرف افطاری دعوت کنند و ثوابی را عاید خود کنند.
شب پیوند آسمانیان با زمینیان، شبی که درهای آسمان همگی به سمت زمینیان باز می شود تا هر که هر چه در دل دارد، بیرون بریزد، با خدای خود راز و نیاز کند تا گره از کارش باز شود. با این که دستانشان چروکیده و برف سپید روی موهایشان نشسته است، می آیند تا عقده های دل با پروردگار بگشایند و کمی سبک تر شوند و روح و جسمشان جلا یابد.
شب تقدیر در زمان های قدیم هم با بضاعت اندک قدیمی ها در مسجدهای محله برگزار می شد، از یک ماه مانده به ماه مبارک رمضان، همه در تدارک آمدنش بودند و در و دیوار مسجدهای قدیمی و فرسوده را سیاه پوش می کردند.
در آن روزگارانی که از ساعت ها و تلفن های همراه خبری نبود، شب خوان ها با صدای طبل و خواندن اشعاری به زبان های مختلف، مردم خفته را بیدار می کردند و آن ها نیز پس از برخاستن از خواب، اگر می دیدند چراغ خانه همسایه شان خاموش است به خانه شان می رفتند و آن ها را بیدار می کردند، سپس برای خواندن نماز صبح راهی مسجد می شدند و در شب های قدر نیز شب زنده داری می کردند.
شب های قدر زمان قدیم هم صفای خودش را داشت، هر خانواده ای به همراه همسایگان خود راهی مسجد محله می شد، هر فردی در حد بضاعت خود نذری به مسجد می آورد، همه گوش جان به سخنران مسجد می سپردند و در آخر هم قرآن بر سر می گذاشتند تا کتاب خدا و آیه های نورانی اش شفیع آن ها در گمراهی های زندگی شان باشد.