سارق یک گوشی گران قیمت آشنای مال باخته از کار درآمد و  با صدای زنگ موبایل دستش جلوی فامیل رو شد. به گزارش خبرنگار ما  زن سارق که با نحوه استفاده از گوشی آشنایی نداشت تا او را خاموش کند بعد از سرقت گوشی او را داخل چندین تکه پارچه پیچید تا به خیال خودش از شنیده شدن صدای زنگ گوشی جلوگیری کند اما دراین امر ناکام ماند و به دام افتاد. فرد مال باخته در این باره گفت: روزی در  مجلسی با یکی از زن های فامیل مشغول پذیرایی بودیم و گوشی گران قیمتم را به کمرم بسته بودم. بعد از پایان جشن زمانی که خواستم از موبایلم استفاده کنم دیدم اثری از گوشی ام نیست. وی ادامه داد: هر چقدر اطراف را گشتم و از بستگان حاضر در مهمانی درباره گوشی گران قیمتم پرس و جو کردم به نتیجه ای نرسیدم. زمانی که از یکی از زن های فامیل در باره گوشی ام سوال کردم با کمی دست پاچگی و تاخیر گفت که از چیزی خبر ندارد و قیافه طلبکارانه به خودش گرفت که چرا به او مظنون شده ام. بعد از این اتفاق یقین پیدا کردم که سرقت کار خودش است به همین دلیل مدتی او را زیر نظر گرفتم. زمانی که با موبایل یکی از دوستانم با شماره تلفن خودم تماس گرفتم دیدم صدای موبایلم از داخل کیف دستی زن آشنا می آید وقتی داخل کیفش را جلوی حاضران نگاه کردم دیدم گوشی داخل آن است.
 

صدیقی- نادم است اما دیگر پشیمانی سودی برایش ندارد. سن و سالی از او گذشته و گرد پیری روی موهایش نشسته و چروک عمیقی روی صورتش نقش بسته است. از راه رانندگی چرخ زندگی اش را می چرخاند. اما در یک بزنگاه فرمان زندگی اش را دانسته یا فریب خورده در مسیر بیراهه چرخاند و زندگی اش را به سمت دره سوق داد. یک عمر با سختی و رانندگی های طولانی مدت و خسته کننده نان خانواده اش را تامین کرده است اما اکنون 4 سال است که پشت میله های زندان روزگارش را می گذراند. او چوب سادگی اش را خورده و از یک سوراخ 2 بار گزیده شده است و حالا باید بابت این موضوع تاوان پس دهد.
چند وقت است که در حبس هستی و به چه جرمی؟
4سال است که به جرم حمل مواد مخدر از نوع تریاک در زندان تاوانش را پس می دهم و برای بار دوم دستگیر شدم. معتاد بودم و تریاک مصرف می کردم.
کمی از ماجرای دستگیر شدنت در بار اول بگو.
اولین بار که دستگیر شدم ماجرا این طور بود که یکی از دوستانم که از یکی از شهرهای شرقی کشور خودرویی خریده بود به خاطر این که گواهینامه ماشین سنگین داشتم از من خواست که او را همراهی کنم تا به کمک من ماشینش را بیاورد. زمانی که ماشین را تحویل گرفتیم و به سمت شهرمان به راه افتادیم، من بی خبر از همه جا پشت فرمان نشستم غافل از این که دوستم نقشه شومی برایم کشیده و چند کیلو مواد را در خودرو جاسازی کرده بود. زمانی که به اولین ایست و بازرسی رسیدیم جلوی مان را گرفتند و بعد از بازرسی دقیق، مواد را از داخل ماشین کشف کردند و به خاطر همین به 3سال حبس محکوم شدم و دوستم اصلا زیر بار نرفت و همه چیز را به گردن من انداخت. خودم سادگی کردم و گول حرف های پوچ دوستم را خوردم و بعد از دستگیری متوجه شدم که هدفش از کمک خواستن از من برای رانندگی جا به جایی مواد بوده است.
گفتی که از ماجرای اول خبر نداشتی چطور شد برای بار دوم دستگیر شدی؟
 بار دوم هم من در جریان نبودم. ماجرای بار دوم هم از این قرار بود که از حدود 3 سال پیش از این اتفاق من راننده یک کامیون بودم و اطمینان کامل به صاحب آن داشتم. زمان حمل مواد مخدر مثل بار اول از جاسازی مواد خبر نداشتم. روزی از یکی از بنادر قصد بارگیری داشتیم که صاحب کامیون از من خواست او این کار را انجام دهد و من در یک مسافرخانه استراحت کنم تا او بعد از بارگیری کامیون را به من تحویل دهد. زمانی که کامیون را با بار به من تحویل داد اصلا در مورد مواد چیزی به من نگفت و من زمانی متوجه این ماجرا شدم که در یک ایست و بازرسی گیر افتادم و ماموران از داخل کامیون حدود 30کیلو مواد از نوع تریاک کشف کردند . بعد از کشف مواد چون من راننده و تنها در کامیون بودم همه چیز به گردن من افتاد و دوباره راهی زندان شدم.
صاحب کامیون بعد از این اتفاق اصلا سراغی از تو نگرفت؟
نه. تازه بعد از دستگیر شدنم طلبکار هم شد که چرا با آبرو و زندگی او بازی کرده ام، در صورتی که خودش باعث و بانی این کار بود و من را قربانی فکر پلیدش کرد. بعد از مدتی که در زندان بودم کامیونش را از توقیف آزاد کرد و به دنبال کار و زندگی اش رفت و اصلا انگار من وجود نداشتم.
برای بار دوم چه حکمی برایت صادر شد؟
10سال حبس و 7 میلیون تومان جریمه.
از خانواده ات بگو و آیا سواد داری؟
دو زن و 8 فرزند دارم. سوادم در حدی  است که گلیمم را از آب بیرون بکشم یا حساب و کتاب کنم و اسم خودم را بنویسم.
شغلت از اول رانندگی بود؟
بله حدود 15 سال بود که راننده کامیون بودم و از این طریق چرخ زندگی ام را می چرخاندم.
تا چه مدت باید در زندان بمانی؟
به خاطر سن و سال زیادی که دارم  و مدت حبسی که کشیدم اگر مبلغ جریمه  را پرداخت کنم آزاد می شوم اما پولی در بساط ندارم که جریمه ام را پرداخت کنم و باید همچنان چشم انتظار آزادی در زندان بمانم.
خانواده ات بعد از زندانی شدنت چکار کردند؟
تا زمانی که رانندگی می کردم به هر زحمت و سختی که بود زندگی را سر می کردیم اما از زمان زندانی شدنم خانواده ام خیلی در تنگنا قرار گرفتند و با کارگری و قرض و یارانه، زندگی شان را به سختی سپری می کنند. زن دومم مدتی است که سخت مریض شده و کاری از دست من بر نمی آید. مدتی است که اصلا کسی به ملاقاتم نیامده است و فقط گاهی اوقات خانواده ام به صورت تلفنی از من خبر می گیرند. البته به آن ها حق می دهم  زیرا با ندانم کاری زندگی شان را فلج کردم و گره کوری به زندگی شان انداختم که باز کردنش زمان و هزینه زیادی می خواهد.

صدیقی- نامزدم رفیق باز، دروغگوی قهاری و وعده هایش توخالی است. 4سال با وعده های مختلف مرا سر کار گذاشت. مدام  به خودم امیدواری می دادم که رفتارش درست می شود اما نشد. خانواده نامزدم اصلا به من توجهی و کمکی هم  به درست کردن شرایط نمی کنند.
دختری که به دلیل خونسردی نامزدش در جلسه مشاوره خانواده عصبانیت در چهره اش موج می زند از رفیق بازی شوهرش و  بیکاری او می نالد و تعریف می کند: از روز اول نامزدی مان خانواده اش قول دادند که یک سال بعد از اتمام درس نامزدم مراسم عروسی مان را برای رفتن زیر یک سقف مهیا می کنند اما 4سال است که از این وعده ها می گذرد.
همچنین قرار بود بعد از تمام شدن درس نامزدم به خدمت سربازی برود و چندین بار قول داد که این کار را بکند اما ماه هاست که از قولش می گذرد و کوچکترین اقدامی برای رفتن به خدمت نکرده است. حتی زمانی که فهمیدم 20روز در کمپ برای ترک اعتیادش بستری بوده این را هم انکار می کند و با وقاحت تمام می گوید که آن زمان او مسافرت بوده و حرف هایم دروغی بیش نیست. در این مدت نه اقدامی برای تهیه مسکن کرده و نه جهیزیه ای خریده است و شرایط آغاز زندگی مشترک را ندارد. تازه مادر شوهرم من را متهم می کند که رفتار و سخت گیری های من باعث شده نامزدم دچار افسردگی شود. می دانم که این حرف ها همه اش بهانه است و نامزدم حتی شب ها هم به خانه پدرش نمی رود و مدام با دوستان نابابش در حال وقت تلف کردن است.
زمانی که به نامزدم اعتراض می کنم که تکلیفم را روشن کند مرا متهم به وسواسی بودن می کند و این که اخلاقم به مادرم رفته و به این علت مدام به او گیر می دهم. اصلا در این 4 سال دوران نامزدی مان با هم تفاهم نداشتیم و هر بار که زمان برگزاری مراسم عروسی مان را تعیین می کردیم در موعدش حرف و وعده جدیدی پیش کشیده می شد و پدر شوهرم اصلا حاضر نمی شد به پسرش کمک مالی کند.
 دیگر خسته شده ام و حالا که نامزدم  در جلسه مشاوره شرکت کرده و در کنار من نشسته است فقط وعده سر خرمن می دهد و بیرون از جلسه مشاوره خانواده زیر تمام حرف هایش می زند و وعده هایش را فراموش می کند و نسبت به زندگی و من خونسرد و بی تفاوت است. اکنون به این جا آمده ایم تا تکلیف زندگی مان هر چه زودتر روشن شود و بدانم که بعد از این چه تصمیمی برای زندگی و آینده ام بگیرم.
 

برخورد رخ به رخ خاور با سواری پژو در محور شیروان به لوجلی با ۵ مصدوم