محله ای با شناسنامه جدید و زخم های کهنه
تعداد بازدید : 145
پارک برای کودکان «صادقیه» رؤیا شد
نویسنده : اسدی
کودکانش دلخوش به یک تاب و سرسره بودند اما چند وقتی است بنا به دلایلی از ریشه بیرون آمده اند و زخم آن هنوز بر تن پارک خودنمایی می کند، همین اتفاق به ظاهر ساده دغدغه ای را برای اهالی محله ایجاد کرده است، به اندازه کافی محله درد و رنج دارد و نباید کودکانش از داشتن کمترین وسایل تفریح محروم باشند.
اینجا «صادقیه» است، محله ای که درست در ورودی میدان بار و جاده منتهی به ویلاشهر واقع شده است، محله ای قدیمی که در گذشته با نام «بربر قلعه» از آن یاد می شد، اما امروز نام جدیدی دارد با این حال هنوز درگیر مشکلات قدیمی است.
همچنان زخم خورده آسفالت های خراشیده است و هنوز بوی بد زباله و خندقی که سال هاست کنار محله آرمیده به مشام می رسد، فرقی ندارد که در چه فصلی قرار داشته باشیم در تمام طول سال بوی خندق دور محله چنبره زده است و مشام ساکنان محله را می آزارد.
تمام امکانات و خدمات شهری به بدترین شکل ممکن در این محله وجود دارد. از سنگ فرش پیاده رو ها گرفته تا خیابان ها همه و همه زخمی در تن خود دارند و جای تعجب نیست که اگر ساکنان این محله در هفته چندین بار به دفتر تحریریه روزنامه «خراسان شمالی» می آیند و می خواهند که به دادشان برسیم.
انگار اینجا تفریح و بازی ممنوع است، اگر نبود که تیغ اره آهن بری به پایه های سرسره نمی افتاد و شادی را از کودکان محله نمی گرفت. بریدن وسایل بازی این محله این روزها به یکی از دغدغه های اصلی ساکنان تبدیل شده است، از هر کسی سراغ پارک را که می گیری دستی به سوی پارک دراز می کند و می گوید، وسیله بازی بچه ها را برده اند و توجهی به شادی بچه های مان ندارند، فرقی نمی کند از پیر و جوان، زن و مرد هم که بپرسی از برداشتن وسایل بازی کودکان گلایه دارند. وضعیت پارک خودش داستان دردناک دیگری است.
یکی از اهالی می گوید: پارک خطی صادقیه به موازات خندق بد بو ساخته شده است. جای سوال دارد که کارکرد اصلی این پارک چیست و چرا باید این مکان درست در جایی که نباید، ساخته شود شاید هدف از ساخت آن تصفیه هوا باشد اما این پارک به جایی برای تجمع افراد معتاد در شب ها تبدیل شده است و روزها به جایی برای بازی بچه ها و حضور مرغ و خروس ها در بین علف های سبز شده در محل رویش درختان که گویا سال هاست هرس نشده و به حال خود رها شده اند.
یکی دیگر از ساکنان عنوان می کند: بخشی از درختان پارک به تازگی قطع شده اند و گویا این موجودات بینوا هم از اره در امان نمانده اند. از درختان چند ساله تنها ردی از برش باقی مانده است.
جای تاب و سرسره به چاله آبی تبدیل شده، چهره این پارک به راستی نازیباست، از سطل زباله پارک تنها چارچوبی سیاه باقی مانده و علف های بد قواره ای که رشد کرده و قد برافراشته اند.
پیاده روهای این محله خود درد دیگری است، از سنگ فرش های تکه و شکسته گرفته تا قسمت هایی که از سنگ فرش شدن جا مانده اند، هجوم علف های وحشی که تمام پیاده روها را گرفته اند، همه و همه تنها تصویر های ثبت شده از پیاده روهای این محله هستند.
اینجا محله گیاهان وحشی و زخم های به جا مانده از کمبودهاست، اینجا صادقیه است، محله ای که سال هاست برای بجنوردی ها آشناست، در هر جای این محله که پا بگذارید ردی از کمبود وجود دارد؛ ردی از بی توجهی.
نمی شود مخزن زباله ای در نقطه ای از شهر باشد و اطراف آن زباله ها سرگردان نباشند و این خود درد بزرگی است. مخزن خالی و اطراف مخزن پر از زباله است، چه می توان گفت فقط باید نوشت و از این درد قلم فرسایی کرد.
شما بگویید تا به حال شده از محله ای عبور کنید و آسفالت آن یک دست و صاف باشد، لکه ای نداشته باشد یا چاله ای وسط آن حفر نشده باشد؟ اینجا هم همان گونه است، زیرسازی نامناسب آسفالت به مرور زمان از بین رفته و مانند بیماری به تمام آسفالت سرایت کرده و چهره آسفالت را به هم ریخته است.
اینجا صادقیه است، پلاستیک ها در خیابان ها به دنبال خودروها می دوند و در باد ناشی از حرکت ماشین ها پرواز می کنند، در گوشه و کنار پیاده روها انبوهی از نخاله های ساختمانی دیده می شود و تا دلت بخواهد زمین های بلاتکلیف وجود دارد که گویا همه جای شهر را گرفته اند.
یکی دیگر از اهالی می گوید: کافی است که نگاهی به درون خندق بیندازی، آب موجود در آن خشکیده است و نم آب بر تن زباله های ریخته شده در خندق دویده است و این دلیلی شده تا تابش آفتاب داغ بوی بدی را تولید کند.
راست می گوید؛ نفست بند می آید گویا سمی مهلک در ریه هایت تزریق شده است، هر چقدر فاصله می گیری اما این بوی بد دست از سرت بر نمی دارد، می خواهد خفه ات کند، جوی های آب این محله هم دست کمی از خندق ندارند با این تفاوت که آب در آن ها گندیده است و به مایعی سیاه و سبز تبدیل شده است، آنقدر کریه که دل را آشوب می کند و پاها را قوی تر برای فرار از این محله.اینجا صادقیه است محله ای که مردمانش از بوی مشمئز کننده سیراب شده اند و کودکانش از نداشتن وسیله بازی گریان هستند و برخی اهالی می خواهند که صدای شان رساتر و بلند تر به گوش مدیران شهری برسد که چرا فراموش شده اند؟ که چرا وسایل تفریح کودکان شان قلع و قمع شده اند؟ و همین موضوع پای آن ها را به تحریریه روزنامه خراسان شمالی باز کرده است، یادمان باشد اینجا صادقیه است.