محمد آگاهی- یک سال از روزی که مانند یک تکه گوشت روی تخت بیمارستان افتاده است، می گذرد. از درد چشمانش را به هم می فشارد و مادر پیرش وقتی از او می پرسد کدام قسمت بدنش درد می کند نمی تواند حتی اشاره کند. دستانش را با زحمت و لرزان بالا می آورد اما نمی تواند بفهماند مشکلش چیست. مادر پیرش با توجه به مسدود بودن دهان پسرش، خوراک آبکی اش را با استفاده از قیفی متصل به مجرای بینی اش به او می دهد و سپس آب را هم از این طریق به او می دهد تا بلکه آرام بگیرد اما پسر همچنان درد می کشد و اشک از چشمانش جاری می شود. پسر بیمار، صدای خُرخُرش بیشتر می شود و مادر لنگان لنگان خودش را به پرستار می رساند. پس از تزریق آرام بخش، پسر کمی آرام می گیرد . مادر با چشمانی خسته از بی خوابی دستانش را روی دستان پسرش می گذارد تا او بخوابد. مادر به اندازه ای بی خوابی کشیده است که در همان حالت ایستاده چشمانش را می بندد و گویی ایستاده خوابیده است. پسر که می خوابد مادر روی صندلی کنارش می نشیند. در فرصت پیش آمده به سراغ مادر می روم و می پرسم آیا پسرش از ابتدا معلول بوده است که آهی می کشد و پاسخ می دهد: پسرم سال گذشته همین موقع ها جوان رشیدی بود اما روزی هنگام رانندگی با موتورسیکلت تصادف کرد و تا 2 ماه به کما رفت. بعد از آن که به هوش آمد دیگر آن آدم سابق نبود و دچار ضایعه مغزی شد و به این روز افتاد. مادر رنج کشیده در پاسخ به این سوال که آیا پسر 33 ساله اش همسر و فرزندی دارد می گوید: پسرم پیش از حادثه همسر و دو فرزند داشت اما 3 ماه پس از آن که دچار ضایعه نخاعی شد همسرش او را ترک کرد و من و همسر پیرم ماندیم با 2 کودک 3 و یک و نیم ساله و پسر معلولی که توانایی انجام کاری را ندارد. پس از آن که عروسم زندگی اش را ترک کرد طی حادثه ای نوه 3 ساله ام از خودرو پرت شد و جان باخت. وی با اشاره به حادثه زلزله اردیبهشت ماه بیان می کند: هنگام وقوع زلزله پسرم در خانه بود و با توجه به مشکلاتش هنگام وقوع زلزله دچار تشنج و حالش بدتر از گذشته شد. مادر پیر دوباره چشمانش سنگین می شود. پرستار هنگام سرکشی از بیمار به او می گوید: مادر جان تو که خودت حال و روز خوبی نداری و خسته ای، بگو شخص دیگری برای مراقبت از پسرت بیاید که مادر پاسخ می دهد: کسی را برای مراقبت از بیمارمان نداریم. با رفتن پرستار از او می پرسم چرا همسرش برای مراقبت نمی آید که می گوید: شوهرم پیرتر و ناتوان تر از آن است که بخواهد در بیمارستان حاضر شود و از پسرمان مراقبت کند. مادر قد خمیده، دوباره چشمانش را می بندد و روی صندلی به خواب عمیقی فرو می رود. در آن وضعیت نامناسب لحظه ای لبخند روی لبانش می نشیند. با خودم می گویم شاید خواب بهتر شدن پسرش را می بیند و شاید هم خواب روز هایی را می بیند که پسرش سالم بود و با کودکانش مشغول بازی بود. با خودم می اندیشم که مسبب رنج این مادر دلسوز و فداکار کیست؟ رانندگان بی احتیاط یا پسر بی احتیاط، شایدم هم هر دو؟
اما ای کاش جوانی که حالا هر روز روی تخت بیمارستان خودش و مادرش ذره ذره آب می شوند و زجر می کشند کلاه ایمنی بر سرش داشت تا خودش و خانواده اش به این درد دچار نمی شدند. علاوه بر این جوان طی 5 ماه سال جاری تاکنون بیش از 30 راکب موتورسیکلت در محورهای اصلی و فرعی استان جان باخته اند و مشخص نیست چند جوان دیگر با مصدومیت های مغزی و نخاعی همچون این جوان روبه رو شده اند اما نکته قابل تأمل در همه این سوانح تلخ آن است که هیچ یک از آنان کلاه ایمنی نداشته اند.
بر اساس مرکز تحقیقات ارتقای ایمنی و پیشگیری از مصدومیت ها زمانی که موتورسوار دچار سانحه می شود راننده اغلب از وسیله نقلیه به بیرون پرتاب می شود. در صورتی که سر راننده با شیئی مانند زمین برخورد کند، این نوع آسیب می تواند از صدمه کوچک به سر مانند از دست دادن هوشیاری تا صدمه بزرگ مانند ضربه مغزی باشد. صدمه به سر که نتیجه برخورد با جسم است به دو گروه باز و بسته تقسیم می شود.
اکثر آسیب ها و ضربه به سر نتیجه صدمات بسته است و هیچ جراحت بازی در مغز مشاهده نمی شود. موتورسوارانی که از کلاه ایمنی استفاده نمی کنند ریسک شان را در صدمات ضربه مغزی یا صدمات سر یا هر دوی آن ها افزایش می دهند. کلاه ایمنی لایه اضافی را برای سر ایجاد و از انسان در برابر صدماتی مانند ضربه مغزی حفاظت می کند. هدف استفاده از کلاه ایمنی، کاهش خطر صدمات شدید به سر و مغز با کاهش نیروی تماس یا برخورد با سر است. معمولا کلاه ایمنی دارای سه عملکرد برای کاهش صدمات است، سرعت جابه جایی جمجمه را کاهش می دهد و از این رو حرکت مغز، در هنگام وقوع سانحه کنترل می شود. ماده نرم موجود در کلاه برخی برخوردها را جذب می کند و در نتیجه سر به آهستگی با کلاه ایمنی برخورد می کند و این بدان معناست که مغز با نیروی زیادی با جمجمه برخورد نمی کند. کلاه ایمنی فشار را در ناحیه بیشتری پخش می کند تا نیرو روی ناحیه خاصی از جمجمه متمرکز نشود.