اینقدر از این شاخه به آن شاخه رفتم که در نهایت سقوط و به جای تعمیر چرخ زندگی ام آن را پنچر کردم و زمین گیر و اسیر طمع شدم، پایم را بیش از حد دراز کردم و زندگی خودم و فرزندانم را به پرتگاه کشاندم.
کم تجربه نبودم اما پر توقع بودم و با گذشت بیش از پنج دهه از عمرم حالا به جای بازی با نوه هایم باید پشت میله ها در زندان تاوان گناه و طمعم را پس دهم.
این ها بخشی از صحبت های یک زندانی است که مرتکب اشتباه شد و فرمان زندگی اش را از مسیر قانون خارج کرد و به سمت طمع چرخاند. گفت و گوی ما را با او در ادامه می خوانید.
چه شد سر از زندان در آوردی؟
بیش از یک ماه است که به جرم حمل و نگهداری از اسلحه غیر مجاز در زندان هستم.
آیا سابقه کیفری هم داری؟ اعتیاد چطور؟
اهل خلاف نبودم ولی تریاک مصرف می کردم.
شغلت چیست و چقدر سواد داری؟
تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخواندم. شغل های مختلفی را تجربه کرده ام.
مدتی در یک پمپ بنزین به عنوان نگهبان مشغول به کار و بعد از آن تعمیرکار خودرو بودم. زیاد یک جا بند نمی شدم و از این شاخه به آن شاخه می پریدم که عاقبتش به خاطر این کارم از بلندی سقوط کردم.
چگونه با قاچاقچی اسلحه آشنا شدی؟
آشنایی من با قاچاقچی اسلحه از زمان ازدواجش با دختریکی از فامیل های مان شروع شد.
بعد از ازدواجش با دختر یکی از بستگان مان رفت و آمد خانوادگی مان شروع شد و رفته رفته بعد از مدتی اعتماد مرد قاچاقچی به من جلب شد و بعد از آن پرده از کارهای خلافش برداشت و من وارد این بازی خطرناک شدم.
چطور راضی به همکاری با مرد قاچاقچی شدی؟
بعد از این که فهمیدم چکار می کند به خاطر آشنایی من با منطقه و همچنین داشتن دوستان زیاد به واسطه کارم در تعمیرگاه خودرو، به من پیشنهاد پرداخت پول خوبی در ازای نگهداری از اسلحه ها و پیدا کردن مشتری برای آن ها داد.
طمع کردم و وسوسه شدم در کنار تعمیر خودرو از این کار کسب درآمد کنم و پول باد آورده ای را به جیب بزنم.
بعد از قبول کردن پیشنهادش بابت نگهداری از هر اسلحه 200 تا 500هزار تومان به عنوان دستمزد گیرم می آمد که این خوشی ها و پول باد آورده زیاد دوام نیاورد و بعد از دستگیری همه اش به باد رفت.
آیا همسر و فرزند داری، چه حکمی برایت صادر شد؟
بله 3 فرزند دارم. به خاطر حمل و نگهداری از اسلحه غیر مجاز3 سال حبس برایم صادر شد.
فکر می کنی ارزش زندانی شدن را داشت که وارد این کار خطرناک شدی؟
خوب معلوم است که هیچ کاری ارزش ریخته شدن آبروی فرد و همچنین زندانی شدن را ندارد. به خاطر یک مشت اسکناس هم خودم را به چاه انداختم و هم آبروی خانواده ام را بردم و همچنین کارم را از دست دادم. اگر هر کسی به حق خودش قانع باشد و پایش را بیشتر از گلیمش دراز نکند هیچ وقت در زندگی اش دچار آشفتگی و پیشمانی نخواهد شد که من از این قانون تبعیت نکردم و گرفتار شدم.
خانواده ات بعد از زندانی شدنت چکار کردند؟
تا زمانی که تعمیرکار خودرو بودم با هر سختی که بود چرخ زندگی ام را می چرخاندم اما از زمان زندانی شدنم خانواده ام خیلی اذیت شده اند و با کارگری و قرض و یارانه زندگی شان را به سختی سپری می کنند. پس از آزادی از زندان می خواهم دوباره سر کارم درتعمیرگاه برگردم تا به جای خرابکاری و پنچر کردن چرخ زندگی دیگران شخص مفیدی برای خانواده ام و همچنین جامعه باشم تا بتوانم گره ای از کار دیگران باز کنم.