بوی روستا می دهد با باغ ها و دیوارهای کاهگلی به جا مانده از گذشته های دور. هنوز ردی از صبح های دل انگیز پاییزی در روستا را دارد، تلالوی نور خورشید بر برگ ها پاشیده شده و پاییز دست خود را روی آن ها کشیده است، حاصل این نوازش، برگ هایی به رنگ زرد است که زیر نور آفتاب می درخشد.
بخش هایی از این محله در تونل زمان مانده است.
در اینجا بیش از چیزی که انتظار داری درخت های قدیمی و باغ های مشجر می بینی. شاید این تصویر باید دلخوشت کند اما برگ های زرد در کف کوچه های نیمه آسفالت و گاهی آسفالت های تیره را که می بینی، دلخوشی ات تمام می شود چرا که این جا سال هاست ردای شهری بر تن خود کرده و امروز به یکی از محله های شهر بجنورد تبدیل شده است.
گسترش شتابان شهر بجنورد قلب روستای ملکش را هدف گرفته و تنها چیزی که از آن باقی مانده کالبدی نیمه جان از روستایی آباد است که روزی باغ هایش زبانزد خاص و عام بود اما اینک به عنوان یک محله شهری که 4 خیابان اصلی دارد و جمعیتی را در خود جای داده است، نمی توان گفت که حال خوشی دارد. جغرافیای بلاتکلیفی است برای خودش. از یک سو با ساختمان های الغدیر و حلقه سنگ همسایه است و جاده ای عریض و طویل دارد و از سویی به زمین های بایر و پستی و بلندی های جنوب شهر متصل است. در یک سو ساختمان ها برافراشته شده اند و در یک سو خانه ها تلاش می کنند شمایل شهری داشته باشند اما تمام تلاششان را در کوچه های غم زده شهری خود بالا می آورند و امیدشان برای رسیدن به آرمان های شهری کور می شود. احتمالاً در ترددهای داخل شهر بجنورد گاهی مسیرتان به دوراهی ملکش خورده است جایی که هنوز مکانی برای مشاغل مزاحم است و ترافیکش غوغا می کند، خیابانی برای بساطی های سیار که گاهی در لباس میوه فروش ظاهر می شوند و گاهی بساطشان پر از کفش های ارزان قیمتی است که این روزها طالبان زیادی هم پیدا کرده است.
از هر سوی این محله که وارد شوی تصاویر یکسانی را می بینی؛ زمین های رها شده پر از علف و گیاهان هرزی که گاهی دیگر خاک زیر ساقه هایشان دیده نمی شود، همانند باتلاقی هستند از گیاهان وحشی که برای خود قلمرویی کوچک در بطن محله ساخته اند.
درد اهالی محله اما بزرگ تر از درد زمین های کشاورزی است که اینک بایر شده اند و نگرانی هایشان بیش از درختان خشک شده قدیمی است که حالا در سکوت مرده اند.
یکی از اهالی این چنین می گوید: خودتان بگردید و ببینید که سهم ما از نام محله شهری چیست. بیشتر خانه ها فرسوده و ویران هستند و کوچه ها به حال خود رها شده اند. به تازگی بخشی از کوچه ها آسفالت شده اما هنوز تکلیف عقب نشینی ها مشخص نشده است و هر از چند گاهی شاهد تصادف های مرگبار در بخش هایی از محله هستیم.
وی ادامه می دهد: در بخش هایی در این محله کانال کشی شده است تا آب های سطحی از محله دور شوند اما کانال ها پیچ در پیچ در پای درخت ها بدون نظم خاصی کشیده شده و در گود ترین قسمت آب بدبویی جمع شده است.
این مسیر یکی از اصلی ترین مسیرهای عبور و مرور اهالی محله است.گویا از جمع آوری زباله هم خبر چندانی نیست چرا که زباله ها در تمام زمین ها خودنمایی می کنند و پاکت های پلاستیکی از پشت دیوارها و بوته ها سرک می کشند و انگار دستی تکان می دهند؛ بازی قایم باشک به راه انداخته اند، یک بار این سویند و بار دیگر از سویی دیگر پیدا می شوند!
یکی دیگر از اهالی که غبار زمان روی موهایش نشسته است، می گوید: خیابان ها و کوچه ها کم عرض است و برای عبور خودروها مناسب نیست اما تا دلت بخواهد این جا خودروها می روند و می آیند و سهم ما فقط دود و غبار و ویراژ های گاه و بیگاه است.
وی ادامه می دهد: تاکسی ها در این مسیر تردد نمی کنند و تنها وسیله رفت و آمد ما یک اتوبوس شهری است و خودروهای شخصی که برخی رانندگانشان انصاف ندارند و هر چقدر می خواهند از مسافران کرایه می گیرند.
برخی محله ها فرزندان ناتنی شهر هستند، قدمتی دیرینه دارند و حاصل پوست اندازی روستاها هستند اما عجیب مورد بی مهری مسئولان شهری قرار دارند.
با این که زمان زیادی از تولد همسایه این محله نمی گذرد اما شهرک ناوک به یکی از بهترین ها تبدیل شده و هنوز کمی آن سوتر محله ملکش در دوراهی توسعه مانده است. شیب کوچه های داخل شهر در مقابل شیب کوچه های این محله سوء تفاهمی بیش نیست، شیب هایی بسیار تند که بیشتر شبیه پرتگاه است و عبور و مرور در آن ها در روزهای بارانی و برفی همراه با کابوس است. کوچه ها در ارتفاع بسیار بالاتری از خانه ها قرار دارند و کاملا مشرف به خانه ها هستند به قولی در خانه ات آب بخوری رهگذران می بینند و متوجه می شوند. نه از بافت شهری خبری است و نه از علاقه ای برای توجه به این محله، هدف گویا فقط گسترش شهر بجنورد به بدقواره ترین شکل ممکن است.
یکی دیگر از اهالی اما درددل های دیگری دارد، از اراذل و اوباش می گوید و کارتن خواب هایی که در باغ های ویران و خانه های در هم شکسته ساکن هستند و دل اهالی را پر از آشوب می کنند.
کودکان را در میان باغ های در هم کوبیده که می بینی با خودت می گویی شاید بهترین راه برای بازی کودکان باشد در روزگاری که تکنولوژی به بن بستی برای تحرک و بازی های خلاقانه تبدیل شده است، اما دلت بی تاب می شود وقتی کودکان را در آغوش زباله و کیسه های گچ و سیمانی می بینی که همه جا دیده می شوند.
پاییز در میان کوچه باغ هایش گام برداشته است و درخت ها برگ های خود را تقدیم کف خیابان کرده اند. در میان دغدغه های مردم پاییز همچنان مهربان است حتی در ملکشی که فقط نام محله شهری را دارد.