عابران خیال
تا میکشم خطوط تو را پاک میشوی
داری کمی فراتر از ادراک میشوی
هرلحظه از نگاه دلم میچکی ولی
با دستمال کاغذیام پاک میشوی
این عابران که میگذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک میشوی
تو زندهای هنوز برایم گمان نکن
در گور خاطرات خوشم خاک میشوی
باید به شهر عشق تو با احتیاط رفت
وقتی که عاشقی چه خطرناک میشوی
نجمه زارع
کابوس زمستانی
ﺑﻬﺎﺭ، ﺑﯽﺣﻀﻮﺭ ﻗﺪﻡﻫﺎیت
ﮐﺎﺑﻮﺱ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ اﺳﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺷﮑﻮﻓﻪ، ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ
و ﺗﻮ
ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺼﻞﻫﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻫﻨﺪ
ﺳﯿﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺮکبیان