نگرانت باشم
بعد از این وقت ندارم نگرانت باشم
نگران تو و دنیای نهانت باشم
خودم اندازه یک عمر، مصیبت دارم
مصلحت نیست که سوهان روانت باشم
مدتی زندگی ام را به تو دادم، حالا
وقت آن است به فکر چمدانت باشم
وقت رفتن شده، راحت دل از این درد بکَن
خوش ندارم پس از این بار گرانت باشم
من بی حوصله، افکار شلوغی دارم
به خدا وقت ندارم نگرانت باشم
منیژه درتومیان
بعد از تو
تو را از دست دادم، آی آدمهای بعد از تو!
چه کوچک مینماید پیش تو غمهای بعد از تو
تو را از دست دادم، تو چه خواهی کرد بعد از من؟
چه خواهم کرد بی تو با چه خواهمهای بعد از تو؟
تو را از دست ... ؛ دادم از همین زخم است، میبینی؟
دهانش را نمیبندند مرهمهای بعد از تو
«تو را از یاد خواهم برد کمکم» بارها گفتم
به خود کی میرسم اما به کمکمهای بعد از تو؟
بیا، برگرد، با هم گاه... با هم راه... با هم...، آه!
مرا دور از تو خواهد کشت «با هم»های بعد از تو
مژگان عباسلو
بی ستارگی
شرمی است در نگاه من؛ اما هراس نه
کم صحبتم میان شما، کم حواس نه
چیزی شنیده ام که مهم نیست رفتنات!
درخواست می کنم نروی، التماس نه
از بی ستارگی است دلم آسمانی است
من عابری «فلک» زده ام، آس و پاس نه
من می روم، تو باز می آیی، مسیر ما
با هم موازی است ولیکن مماس نه
پیچیده روزگار تو، از دور واضح است
از عشق خسته می شوی اما خلاص نه
کاظم بهمنی
درخت نباشم
آسمان که نشد،
چرا درخت نباشم ...
وقتی
تو
در من
اینهمه پرنده ای؟
ذهنم
پُر از لانه هایی است
که برای تو ساخته ام !
کامران رسول زاده