اسدی
«برف می بارید و سرما تا مغز استخوان نفوذ میکرد. از آن روزهایی بود که به اصطلاح، سرما سنگ را می ترکاند. سوار بر موتور بودم و دانه های برف با باد سوزان مانند شلاقی به صورتم می خورد، هنوز با روستا فاصله داشتم، کمی به گردنه مانده بود که سایه هایی را دیدم؛ سایه هایی که به سمت ام می دویدند. از بین بوران آن ها را دیدم، چندین گرگ بودند؛ گرسنه، با دندان هایی تیز. 7، 8 قلاده بودند. تا جای ممکن به سرعتم اضافه کردم اما گرسنگی به آن ها توان بیشتری می داد».
معلمی شغل نیست، عشق است. اگر عشق نباشد چگونه می توان سختی های این کار را پذیرفت و همچنان با لبخند به کار خود ادامه داد؟ معلمان سرلوحه گذشت، فداکاری و از خود گذشتگی هستند. امروز روز معلم است، روز سنگربانان علم و دانایی و این گزارش داستان زندگی معلمانی است که دانش آموزان آن ها، نیمکت نشین مدارس روستایی و مرزی هستند؛ معلمانی برای جاده های صعب العبور.
اولین سال خدمت در روستای مرزی
«جواد اسماعیلی» یکی از معلمانی است که خدمت در راه دانش را با آموزش در یک مدرسه روستای مرزی آغاز کرده است، جوانی 23 ساله که در دبیرستان روستای «قلعه جق» تدریس می کند. او که به گفته خود از بین چند گزینه این روستا را انتخاب کرده است، می گوید: تدریس در روستاهای دورافتاده سختی هایی دارد مانند مسیرهای صعب العبور. این روستا یک ساعت تا بجنورد فاصله دارد و با این که مسیر آسفالت است و پیاده روی ندارد اما گردنه های خطرناکی دارد که رفت و آمد را دشوار می کند.
وی با بیان این که هم اکنون به این روستا رفت و آمد می کند، ادامه می دهد: در 2 پایه دهم و دوازدهم تدریس می کنم و در مجموع 20 دانش آموز در این روستا دارم، روحیه پاک و صمیمی دانش آموزان روستا چهره زیبایی از آموزش در مدارس روستایی است.
وی اضافه می کند: آموزش این دانش آموزان اولین و یکی از بهترین خاطراتی خواهد شد که از زمان تدریس به خاطر خواهم داشت.
وی ادامه می دهد: در روز اول حضورم در این دبیرستان با دانش آموزی مواجه شدم که شیطنت های خاصی داشت، من نیز شناختی از او نداشتم و این موضوع موجب ایجاد مشاجره ای کوتاه بین ما شد اما این اتفاق منجر شد اکنون ارتباط خوبی با این دانش آموز داشته باشم.
وی وضعیت دانش آموزان روستایی را متفاوت توصیف می کند و می افزاید: نوع پوشش این دانش آموزان متناسب با وضعیت معیشتی آن هاست و قابل قیاس با دانش آموزان شهری نیست. این تصویر پر تکراری است که در یک سال خدمتم در این روستا با آن رو به رو شده ام.
وی اضافه می کند: تلاش کرده ام تا جایی که ممکن است در کنار دانش آموزان باشم و به آن ها کمک کنم.
حمله گرگ ها در مسیر روستا
«برف می بارید و سرما تا مغز استخوان نفوذ می کرد. از آن روزهایی بود که به اصطلاح، سرما سنگ را می ترکاند. سوار بر موتور بودم و دانه های برف با باد سوزان مانند شلاقی به صورتم می خورد، هنوز با روستا فاصله داشتم، کمی به گردنه مانده بود که سایه هایی را دیدم؛ سایه هایی که به سمت ام می دویدند. از بین بوران آن ها را دیدم، چندین گرگ بودند؛ گرسنه، با دندان هایی تیز. 7، 8 قلاده بودند. تا جای ممکن به سرعتم اضافه کردم اما گرسنگی به آن ها توان بیشتری می داد، به گردنه که رسیدم ترس بر من مستولی شد و فکر می کردم چند دقیقه دیگر طعمه گرگ ها می شوم، به خدا توکل کردم و به یاد دعاهای خیر مادرم افتادم، در اوج ناامیدی ناگهان خودروی اورژانس را دیدم که از مقابل می آمد، راننده آن از دور گرگ ها را دیده بود، کنار جاده ترمز کرد و به سرعت سوار شدم، جانم را مدیون راننده اورژانس هستم، اگر نمی رسید معلوم نبود توسط آن حیوانات درنده چه بلایی سرم می آمد.»
این بخشی از خاطرات «قلی پور»، معلمی است که 28 سال داوطلبانه در مدارس روستایی استان تدریس کرده است، او که اکنون 48 سال دارد، ادامه می دهد: محرومیت دانش آموزان دلیل اصلی کار در مدارس روستایی است، نمی توانم این بچه ها را رها کنم و به فکر خودم باشم.
این معلم اضافه می کند: در روستاهایی مانند «قلعه محمدی»، «قلعه جق»، «گیفان» و دیگر روستاهای مرزی استان معلم بوده ام، بسیاری از دانش آموزانم به واسطه حضور من ادامه تحصیل می دهند و اگر روزی آن ها را ترک کنم آن ها نیز ترک تحصیل می کنند.
او می گوید: همسرم نیز معلم روستاست و ما با هم این کار را شروع کردیم. در این مسیر از کمک به دانش آموزان روستایی هیچ گاه دریغ نکردیم و همسرم گاهی دانش آموزانش را به اردوهای یک روزه می برد و تمام هزینه هایش را نیز خودش پرداخت می کند.البته او خاطرات بسیاری دارد، این معلم می گوید: برخی دانش آموزانم پلیس راهور و راهنمایی و رانندگی و برخی های شان پزشک شده اند. تاکنون دو بار شاگردانم مرا جریمه کرده اند، یکی از آن ها در میدان کارگر به خاطر نبستن کمربند و دیگری در جاده گلستان برگه جریمه را دستم داده است!
او از پیاده روی های طولانی برای رسیدن به مدرسه و خطرات راه سخن می گوید و معتقد است که تنها دعای خیر مادرش او را تاکنون از خطرات حفظ کرده است. از خانواده ای فرهنگی است و مادر، برادر و خواهرانش نیز معلم بوده و هستند.
20 روز عقب ماندن از تدریس
خاطرات معلمان جاده های سخت، با مصایب راه ها گره خورده است. خاطرات یکی دیگر از معلمان مرزی استان نیز این گونه است، خانم «حکمتی» معلم روستاهای مرزی است، او می گوید: به خاطر دارم زمانی که معلم روستای «قلعه محمدی» بودم، زمستان برف سختی باریده و مسیر روستا به مدت طولانی بسته شده بود و هیچ خودرویی به روستا رفت و آمد نمی کرد، به همین دلیل 20 روز نتوانستم به مدرسه بروم.
او ادامه می دهد: آن زمان دو کودک داشتم؛ یکی از آن ها سه ساله بود و من در روستا بیتوته کرده و مجبور بودم فرزندانم را با خودم ببرم، آخر هفته ها من و کودکانم به بجنورد بر می گشتیم.
وی اضافه می کند: زمستان های سرد بخشی از خاطرات من و اعضای خانواده ام است، صبح زود ساعت4 تا 5 که مینی بوس اداره می آمد دور بچه ها پتو می پیچیدم تا سرما نخورند، با این حال در تمام مسیر می لرزیدند و در زمان بازگشت نیز این اتفاق تکرار می شد و گاهی که هوا گرم تر بود مجبور بودم پتوها را در ساک های بزرگی حمل کنم و همیشه باری سنگین بر دوش داشتم.این معلم که به گفته خود 2 سال است که معلم یکی از مدارس ابتدایی بجنورد است، ادامه می دهد: 23 سال داوطلبانه در روستاهای «اسپاخو»، «قتلیش»، «اینچه»، «قلعه محمدی»، «قلعه جق» و دیگر روستاهای مرزی و دور افتاده خدمت کردم و از هر کدام از این روستاها خاطره ای دارم.او دانش آموزان روستایی را مهربان و باهوش می داند که متاسفانه برخی های شان درد معیشت و فقر را تجربه می کنند، از این جهت هیچ گاه تنها نظاره گر فقر آن ها نبوده و با جذب خیران و اعطای کمک های مالی خود گاهی شادی را به آن ها هدیه کرده است.راست می گویند که عشق یعنی معلم و معلمان روستایی از جان شان می گذرند تا دانش بیاموزند و الگوی ایستادگی هستند و شغل انبیا را دنبال می کنند، از حق نگذریم آن ها نمونه ایثار هستند، فرقی ندارد کجای کشور هستند، آن ها همان پروانه هایی هستند که می سوزند و می سازند.
«حکمتی» در پایه های اول و دوم ابتدایی تدریس می کند و الگویی مهربان برای دختران و پسرانی است که نیمکت نشین کلاس او هستند، این معلم از سختی های آموزش در روستاها سخن به میان می آورد و می گوید: تعداد دانش آموزان روستایی کم است و چند پایه در یک کلاس می نشینند و این بخشی از سختی کار است زیر نوع برقراری ارتباط با هر پایه فرق دارد و مدیریت یک کلاس چند پایه تخصص می خواهد و صبر.
معلمی برای تمام فصول
یکی از معلمان نمونه سال هاست در مدرسه عشایری فعالیت می کند. اگر چه به دلیل دور بودن مدرسه و نبود آنتن دهی تلفن همراه نتوانستیم اطلاعات بیشتری از این معلم به دست آوریم اما گزیده ای از فعالیت های این معلم ارزشمند توسط او به دست مان رسیده است.«حسین علی منصف»، مدیر دبیرستان مختلط عشایری شهید «فکوری» کوران در شهرستان فاروج با 39 دانش آموز است، 29 سال است جامه ایثار در راه دانش را بر تن کرده و به همت او مدرسه توانسته نامی در استان و کشور درآورد. این معلم می گوید: همیشه اولین نفری هستم که وارد مدرسه می شوم، با این که زمستان ها در بیشتر مواقع در جاده درگیر بستن زنجیر چرخ می شوم اما همیشه سعی می کنم اولین نفری باشم که وارد مدرسه می شوم.وی ادامه می دهد: روزهای پنج شنبه و جمعه نیز برای پیگیری کارها در مدرسه هستم و معتقدم که دانش آموزان ولی نعمتان ما هستند و باید برای آن ها وقت بگذاریم. به گفته «منصف»، این مدرسه عشایری 80 درصد منتخبان شهرستانی جوان سالم را از آن خود کرده است و 22 دانش آموز نیز مقام استانی کسب کرده اند.موفقیت دانش آموزان این مدرسه در المپیادها و جشنواره خوارزمی دانش آموزی از دیگر مواردی است که مدرسه توسط این معلم کسب کرده است.او رتبه های متعددی کسب کرده که می توان به مقام دوم جشنواره تجارب برتر کشور اشاره کرد.